eitaa logo
❲ خـآدمیـن‌‍شـھدا³¹³࿒ ❳🇵🇸
286 دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
4.5هزار ویدیو
107 فایل
•﷽• ⇠مَـن‌بی‌حُسیـن؏ گُمشـده‌ای‌بی‌نِشـانَم، پَس‌بنویس‌تَمـام مَـراخـادم‌الحسیـن‌؏(:" #تو_دعوت_شده_از_مولایی🕊🌿 #خآدمین‌شہدا‌💕 #اطلاعاتمونـ☟︎︎︎ @info_khademin 🌸لینک ناشناسمونه☟︎︎︎ https://harfeto.timefriend.net/16838546674978
مشاهده در ایتا
دانلود
قیامتےاست🤔🙄 (عج)است❤😍 جهان🌐 ... محیط‌وسیع‌کرامت‌مهدی‌(عج)‌است🍃 زمان⏳... (عج)‌است🎀 غدیر‌دوم‌شیعه،امامت‌مهدی‌(عج)‌است🥰🎊 🎉آغاز‌امامت‌حجه‌بن‌الحسن (عج)‌تهنیت‌باد🌸😍 @Khademin_shohada_313
بیش از هزار و صد و هفتاد سال است که مهدی (عج) “امام” شده است، و منتظر است که منتظرانش “به خود بیایند” تا او بیاید… ۸ربیع الاول عید امامت زیباترین، عادل‌ترین، مهربان‌ترین و تنهاترین شاه عالم خجسته باد @khademin_shohada_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینجا یه کانالیه برا نوجونهای گل😍 نوجونهای عزیز! بدوین🏃🏻‍♂🏃🏻‍♀ بیاین اینجا به زودی مسابقمون شروع میشه به جمع ما بیا تا تو برنده جایزه نقدی بشی😍 https://eitaa.com/joinchat/2170421316Cae8d1d9ba5
بنام‌خالق‌آخرین‌امیدِبشࢪ🌙 🖐🏻💚
•|🌸✨ ـصبحتون‌بخیـر🌤🌱 @Khademin_shohada_313
🦋 يه مذهبی باید بدونه که رفیق شهید داشتن فقط واسه ی خوشگلی پروفایل نیس!✋🏻 باید یاد بگیره حرف شهید رو تو زندگیش پیاده کنه وگرنه از رفاقت چیزی نفهمیده ...💔🌙 ؟!💔 ...🕊🌿 برای‌ظهورحضرت مهدے صلواتـ بفرستـ 💚☘️ @Khademin_shohada_313
بسم‌اللھ🍂 ســـــلام آقاجانم ... امروز روز اربابے شماسٺ و نوڪرے ما💖 از امروز ما میشویم میھمـــــان خانہ‌اے ڪہ صاحبش جد اندر جد ڪریم بودند و ڪریم بودند و ... غـــــریب ... 💔 آرے... بہ معناے واقعے ڪلمہ "غریب" بودند ... آنقدر غریب ڪہ خداوند مارا ز داشٺن شما محـروم نمود ...😔 مارا ببخش آقاے مݩ ... مارا بہ پاس ناشڪرےهایمان ببخش ... ببخش ڪہ دلیل اشڪ هاے غریبانہ و پدارنہ‌ے شبانہ‌اٺ حقیرے سٺ چون من .... منے ڪہ با بے شرمے ٺمام در برابر معبـــــود مرتڪب خطا میشوم ... اما شما همہ چیز ࢪا گࢪدن میگیرے ... شࢪمنده‌ام ڪہ آنجورڪہ باید منٺظرٺان نیسٺم ...💔 رداے سبز امامٺ مبارڪٺان آقاےمن ... آقایے شما مبارڪمان 💖🌺 #۹ربیع_الاول
•|🌱🌷 توسرشارازجنسـ‌خدآیی…🧡🍊 🙂🗞 @khademin_shohada_313
•|❤️✨ سآیتون مستدام‌حضرت‌آقـا😌💕 @Khademin_shohada_313
[ وَ ما أسعَـد مَن رَعـی حُرمتکَ بِک ] و چـه خوشبخت است؛ کسی که حـرمتت را ، محضِ وجودِ خودت رعایـت کند ...🔅🍁 @khademin_shohada_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️ به روح الله گفت: این تقوا که میگن دقیقا یعنی چی؟ گفت: چیزی که من از تقوا میدونم یعنی: [ ایمان مستمر،عمل مکرر ] آدم با یه شب دو شب به جایی نمیرسه . باید ایمانت دائم باشه و عملت مداوم . اینکه یه شب بری هیئت و کلی گریه کنی ، بعدش انتظار داشته باشی نفس مسیحایی پیداکنی،اینجوری نیست... دوروز بعد میبینی تو منجلاب دنیا گرفتار شدی... @khademin_shohada_313
✍️ 💠 هیاهوی مردم در گوشم می‌کوبید، در تنگنایی از به خودم می‌پیچیدم و تنها نگاه نگران سعد را می‌دیدم و دیگر نمی‌شنیدم چه می‌گوید. بازوی دیگرم را گرفته و می‌خواست در میان جمعیتی که به هر سو می‌دویدند جنازه‌ام را از زمین بلند کند و دیگر نفسی برای ناله نمانده بود که روی دستش از حال رفتم. از شدت ضعف و ترس و خونریزی با حالت تهوع به هوش آمدم و هنوز چشمانم را باز نکرده، زخم شانه‌ام از درد نعره کشید. کنار دیواری سیاه و سنگی روی فرشی قرمز و قدیمی افتاده بودم، زخم شانه‌ام پانسمان شده و به دستم سِرُم وصل بود. 💠 بدنم سُست و سنگین به زمین چسبیده و نگاه بی‌حالم تنها سقف بلند بالای سرم را می‌دید که گرمای انگشتانش را روی گونه‌ام حس کردم و لحن گرم‌ترش را شنیدم :«نازنین!» درد از روی شانه تا گردنم می‌کشید، به‌سختی سرم را چرخاندم و دیدم کنارم روی زمین کز کرده است. به فاصله چند متر دورمان پرده‌ای کشیده شده و در این خلوت فقط من و او بودیم. 💠 صدای مردانی را از پشت پرده می‌شنیدم و نمی‌فهمیدم کجا هستم که با نگاهم مات چشمان سعد شدم و پس از سیلی سنگینش باور نمی‌کردم حالا به حالم گریه کند. ردّ روی پیراهن سفیدش مانده و سفیدی چشمانش هم از گریه به سرخی می‌زد. می‌دید رنگم چطور پریده و با یک دست دلش آرام نمی‌شد که با هر دو دستش صورتم را می‌کرد و زیر لب می‌گفت :«منو ببخش نازنین! من نباید تو رو با خودم می‌کشوندم اینجا!» 💠 او با همان لهجه عربی به نرمی صحبت می‌کرد و قیل و قال مردانی که پشت پرده به فریاد می‌زدند، سرم را پُر کرده بود که با نفس‌هایی بریده پرسیدم :«اینجا کجاس؟» با آستینش اشکش را پاک کرد و انگار خجالت می‌کشید پاسخم را بدهد که نگاهش مقابل چشمانم زانو زد و زیر لب زمزمه کرد :«مجبور شدم بیارمت اینجا.» 💠 صدای امام جماعت را شنیدم و فهمیدم آخر کار خودش را کرده و مرا به عُمری آورده است و باورم نمی‌شد حتی به جراحتم رحمی نکرده باشد که قلب نگاهم شکست و او عاشقانه التماسم کرد :«نازنین باور کن نمی‌تونستم ببرمت بیمارستان، ممکن بود شناسایی بشی و دستگیرت کنن!» سپس با یک دست پرده اشک را از نگاهش کنار زد تا صورتم را بهتر ببیند و با مهربانی دلداری‌ام داد :«اینجام دست کمی از بیمارستان نداره! برا اینکه مجروحین رو نبرن بیمارستان، این قسمت مسجد رو بیمارستان کردن، دکتر و همه امکاناتی هم اوردن!» 💠 و نمی‌فهمید با هر کلمه حالم را بدتر می‌کند که لبخندی نمکین نشانم داد و مثل روزهای خوشی‌مان شیطنت کرد بلکه دلم را به دست آورد :«تو که می‌دونی من تو عمرم یه رکعت نخوندم! ولی این مسجد فرق می‌کنه، این مسجد نقطه شروع مبارزه مردم بوده و الان نماد مخالفت با شده!» و او با دروغ مرا به این کشانده بود که به جای خنده، چشمانم را از درد در هم کشیدم و مظلومانه ناله زدم :«تو که می‌دونستی اینجا چه خبره، چرا اومدی؟» با همه عاشقی از پرسش بی‌پاسخم کلافه شد که گرمای دستانش را از صورتم پس گرفت و با حالتی حق به جانب بهانه آورد :«هسته اولیه انقلاب تو تشکیل شده، باید خودمون رو می‌رسوندیم اینجا!» 💠 و من از اخبار بی‌خبر نبودم و می‌دیدم درعا با آمادگی کامل به سمت جنگ می‌رود که با همه خونریزی و حال خرابم، با صدایی که به سختی شنیده می‌شد، بازخواستش کردم :«این چند ماه همه شهرهای تظاهرات بود! چرا بین اینهمه شهر، منو کشوندی وسط میدون جنگ درعا؟» حالت تهوع طوری به سینه‌ام چنگ انداخت که حرفم نیمه ماند و او رنگ مرگ را در صورتم می‌دید که از جا پرید و اگر او نبود از تنهایی جان می‌دادم که به التماس افتادم :«کجا میری سعد؟» 💠 کاسه صبرم از تحمل اینهمه در نصفه روز تَرک خورده و بی‌اختیار اشک از چشمانم چکید و همین گریه بیشتر آتشش می‌زد که به سمت پرده رفت و یک جمله گفت :«میرم یه چیزی برات بگیرم بخوری!» و دیگر منتظر پاسخم نماند و اگر اشتباه نکنم از شرّ تماشای اینهمه شکستگی‌ام فرار کرد. تازه عروسی که گلوله خورده و هزاران کیلومتر دورتر از وطنش در غربتِ مسجدی رها شده، مبارزه‌ای که نمی‌دانستم کجای آن هستم و قدرتی که پرده را کنار زد و بی‌اجازه داخل شد. 💠 از دیدن صورت سیاهش در این بی‌کسی قلبم از جا کنده شد و او از خانه تا اینجا تعقیبم کرده بود تا کار این را یکسره کند که بالای سرم خیمه زد، با دستش دهانم را محکم گرفت تا جیغم در گلو گم شود و زیر گوشم خرناس کشید :«برای کی جاسوسی می‌کنی ؟»... ✍️نویسنده: @khademin_shohada_313
❤️قسمت چهارم❤️
🌊🐚 +یاایهاالذیـטּ‌‌آمنو💕 _جانـρ🌱 +هَروقت‌ندونستۍ‌کجابࢪۍ به‌سمت‌مـטּ‌‌بیا❤️🌱 ‌ @Khademin_shohada_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بنام‌خالق‌پروآنہ‌ہا…("🦋💙 🖐🏻🌸
••🌻🌿•• -خداهمیشه‌همراهته، اگࢪتوخداࢪونمی‌‌بینی ‌‌‌خداتوࢪومیبینه‌...🙃💕 @Khademin_shohada_313
عزیزےمیگُفت:💌✨ هروقٺ‌احساس‌ڪردیداز 👑🌿 دور‌شدیدودلتون واسه‌آقاتنگ‌نیسٺ💔 این‌دعاےکوچک‌روبخونید🔖 بخصوص‌توےقنوٺ‌هاتون🤲🏻: ♥️🍁لـَیِّـنْ قَـلبےلِـوَلِـیِّ أَمـرِڪ🍁♥️ یعنی‌خداجون••|📒|•• دلمو‌واسہ‌امامم‌نرم‌ڪن . . @Khademin_shohada_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌 این ویدیو را هر جور توصیف کنید جا داره : 🌼(تا میتونید نشر بدین) 🌺خبر خوب 🌸حال خوب ❤️زندگی زیبا 🌹زندگی درس اموز 🤲زندگی خدایی 🇮🇷زندگی اسلامی ایرانی 👏زندگی موفق 👩‍🔬زن موفق 👨‍👩‍👧‍👧خانواده شاد 📚خانواده علم و دانش 🥘خانواده قناعت 💐خانواده نمونه 🕌خانواده تعهد دینی،تخصص علمی 🛤خانواده خوشبخت در دنیا، سعید در آخرت 🌅خانواده مفید برای جامعه و.... 👈این ویدیو را ببینید تا مفهوم واقعی زن مسلمان ایرانی را دریابید. 🙏این ویدیو را ببینید تا متوجه بشید چگونه از دامن زن، مرد به معراج می رود. 😤 این ویدیو را ببینید و خاک عالم بر سر برخی متولیان هنر و رسانه بریزید که چگونه مشتی سلبریتی بی شخصیت و پوچ اندیش که همه افتخارشان ،عدم ازدواج، طلاق ،پارتی شبانه،بی بندوباری اخلاقی ، سگ بازی و.... است را الگوی دختران و پسران جوان کرده است. @khademin_shohada_313 کپی حرام 🔥❌
بیاکہ خستہ ام از این حضوࢪ پنهانێ✨💫: 🌷شهیدی که بدنش را زنده زنده موشها خوردن : توی اسارت، عراقی ها برا تضعیف روحیه ی ما فیلمای زننده پخش می کردند. ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﺭﻭ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩ ﻋﺮﺍﻗﯽ ﻫﺎ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻭ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺍﺯﺵ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺷﺖ ... ﺑﺮﺍ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﻣﺎ ﺭﻭ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻥ ﺑﻪ ﺣﯿﺎﻁ ﺍﺭﺩﻭﮔﺎﻩ، ﻭﺍﺭﺩ ﺣﯿﺎﻁ ﮐﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﺍﻭﻥ ﺑﺴﯿﺠﯽ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﯾﻪ ﭼﺎﻟﻪ ﮐﻨﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺗﺎ ﮔﺮﺩﻥ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺶ داخل چاله فقط سرش پیدا بود، ﺷﺐ ﮐﻪ ﺷﺪ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﮐﺒﺮ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻭﻥ ﺑﺴﯿﺠﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ. ﻫﻤﻪ ﻧﮕﺮﺍﻧﺶ ﺑﻮﺩﯾﻢ . ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺷﺪ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﻩ، ﺧﯿﻠﯽ دنبال بودیم ﻋﻠﺖ ﻧﺎﻟﻪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺩﯾﺸﺒﺶ ﺭﻭ ﺑﺪﻭﻧﯿﻢ. ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻧﮕﻬﺒﺎﻧﺎن ﻋﻠﺘﺶ ﺭﻭ ﮔﻔﺖ ﻣﻮ ﺑﻪ ﺗﻨﻤﻮﻥ ﺭﺍﺳﺖ ﺷﺪ. ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﺯﯾﺮ ﺧﺎﮎ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻣﻮﺷﻬﺎﯼ ﺻﺤﺮﺍﯾﯽ ﮔﻮﺷﺖ ﺧﻮﺍﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ، ﻣﻮﺷﻬﺎ ﺣﺲ ﺑﻮﯾﺎﺋﯽ ﻗﻮﯼ ﺩﺍﺭﻥ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺩﻭﺳﺘﺘﻮﻥ ﺷﺪﻥ ﺑﻬﺶ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﮔﻮشت ﺑﺪﻧﺶ ﺭﻭ ﺧﻮﺭﺩﻥ. ﻋﻠﺖ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎﺵ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺑﺪﻧﺶ ﺭﻭ ﺁﻭﺭﺩﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺗﮑﻪ ﺗﮑﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ... اینطور شهید دادیم و حالا بعضی ها راحت پای کانالهای ماهواره یا موبایل هامون نشستیم وصحنه های زننده را تماشا میکنیم و گاهی با خانواده هم همراهی می کنیم و نمی دانیم یک روز همان شهید رو می آورند تا توضیح بدهد به چه قیمتی چشم خود را از گناه حفظ کرده و غصه ی دوستان را داشته وشهادت رو به جون خریده تا خود و دوستانش مبتلا به دیدن صحنه های زننده نشوند...