eitaa logo
🥀کُمیته ی خادمین شهدای خواهر استان البرز
529 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.4هزار ویدیو
25 فایل
ارتباط با خط مقدم:📝 @Md654321 #خادم‌الشهدا فقط یک مدال بر روی سینه نیست! یک هدف و راه است
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 اهمیت مرحله دوم انتخابات کمتر از مرحله اول نیست رهبر انقلاب: 🔹 اهمیت مرحله دوم انتخابات کم‌تر از مرحله اول نیست. مردم همه در انتخابات شرکت کنند و مجلس را تکمیل کنند. @khademinkhaharalborz1
همانا پروردگار من شنونده دعاست✨ ____ 🤍🌻____ @khademinkhaharalborz1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(ع) : شیعیان ما را در اوقات نماز آزمایش کنید که چقدر به فکر نمازشان هستند... 📚 سفینه البحار جلد ۲ صفحه ۴۴ @khademinkhaharalborz1
47.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🤍💕✨ پیامبر اکرم (ص) می‌فرمایند: خانه‌ای که در آن دخترانی وجود داشته باشند، هر روز دوازده برکت از آسمان بر آن خانه نازل می‌شود و رفت و آمد ملائکه از آن خانه قطع نمی‌شود و برای پدر در هر شب و روز، عبادت یک سال را می‌نویسند. ____🌸🍃__ @khademinkhaharalborz18
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هروقت‌هرکس‌ناراحتتون‌کردبه‌ساعت‌نگاه کنید،ببینیدساعت‌چنده؟!🕒 به‌فرض‌مثال‌اگرساعت²بودبگیدیاامام حسن'علیه‌السلام'به‌خاطرشمامیبخشم:..💚 ایده‌ی‌قشنگیه‌میشه‌براهرچیزی‌استفاده‌اش کرد!🤌🏽 مثلاهروقت‌خواستیم‌گناه‌کنیم‌نگاه‌به‌ساعت کنیم..:؛) مثلاهروقت‌دلمون‌گرفت‌به‌ساعت‌نگاه‌کنیم وباهاشون‌درد‌ودل‌کنیم...+!)🥺 @khademinkhaharalborz18
قرار عاشقی دختران پایگاه سردار سلیمانی و خادم الشهدای فردیس بمناسبت روز دختر در پارک بهشت و زیارت مزار شهید گمنام با برگذاری نماز جماعت ظهر و عصر ۱۴۰۳/۰۲/۲۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷 ✍ 💠 از برخورد مصطفی زبانم بند آمده بود که خودم را به سمتشان کشیدم و تنها یک کلمه جیغ زدم.. _برادرمه!😵😥 💠دستان مصطفی سُست شد،.. نگاهش ناباورانه بین من و 🕊ابوالفضل🕊 میچرخید.. و هنوز از ترس مرد غریبه ای که در آغوشم کشیده بود، نبض نفسهایش به تندی میزد... 💠ابوالفضل🕊، سعد🔥 را ندیده بود و مصطفی را به جای او گرفت😐😑 که با تنفر دستانش را رها کرد،.. 💠دوباره به سمت من برگشت و دیدن این سعد خیالی خاطرش را به هم ریخته بود که به رویم تشر زد _برا چی تو این موقعیت تو رو کشونده سوریه؟😠 💠در سرخی غروب آفتاب، چشمان روشن مصطفی میدرخشید،.. پیشانی اش خیس عرق شده و از سرعت عمل حریفش شک کرده بود... 💠که به سمتمان آمد و بی مقدمه از ابوالفضل پرسید _شما از هستید؟😍🇮🇷 💠ازصراحت سوالش ابوالفضل به سمتش چرخید و به جای جواب با همان زبان عربی توبیخش کرد _دو سال پیش خواهرم قید همه ما رو زد، حالا انقدر غیرت نداشتی که رو نکشونی وسط این معرکه؟😐😡 💠 مصطفی به سمت چشمانم کشیده شد،... از همین یک جمله فهمید چرا از بی کسی ام در ایران گریه میکردم.. و من تازه 🕊 را پیدا کرده بودم که با هر دو دستم دستش را گرفتم تا حرفی بزنم و مصطفی امانم نداد _من جا شما بودم همین الان دست خواهرم رو میگرفتم و از این کشور میبردم!😊 💠در برابر نگاه خیره ابوالفضل،😠 بلیطم را از جیب کاپشنش بیرون کشید و به رفتنم راضی شده بود که صدایش لرزید _تا اینجا من مراقبش بودم، از الان با شما!😊 💠بلیط را به طرف ابوالفضل گرفته بود،.. ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد @khademinkhaharalborz18 🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷