#آدرسی_قبل_ازشهــادت
توی سنگــر با او و چند تای دیگه از بچه ها نشسته بودیم .
یکی از بچـه های بسیجـی وارد شد.
پانزده ، شانزده ساله به نظر میرسید.
مثل بقیه جوانترها شیــفته فرهاد شده بود و نشــانی منزل او را میخواست.
فرهاد مکــثی کـرد و سرش را بالا آورد و گفت :
شما لطــف دارین ! ما در خدمتــتون هستیــم . خیابــونای شیرازو بلدی؟
- بلـــــــــه...
- سوار ماشـــین که شدی میگی دارالرحمة ، قبرستون جدید . . . صدای خنده بچه ها جوان را گــیج کرده بود.
فرهــاد پیـشانــی جوان را بوسید و گفــت:
بنــویس ڪاکو ... برای مزاح بود ... بنویــس :
دارالرحمة ، قطعـــه شهدا ، ردیف ... ، پلاک ... بسیجی جوان رفت.
روزها گذشت . بچه ها یکی یکی شهید شدند . اکبر رفت ، حسین رفت ، فرهاد هم رفت ... جنازه او را از سردشت آوردند و شوق و شورش را به آرامگاه ابدی اش در دارالرحمة سپــردند.
وقتــے به شـــوق زیارت مزار او به راه افــتادم ، یڪ نفر زودتر از من به آنجا رسیده بود ، هــمان بسیجی جوان نشانی را درست آمده بود.😭
#یاران_آخرالزمانی_موعود
#شهید_فرهاد_شــاهچراغی. 🕊🌷
🔰کانال قرارگاه خادمین شهدا در ایتا 👇
🆔@khademinshohada_baradar_tonkabon
🔰پیج قرارگاه خادمین شهدا در اینستاگرام 👇
🆔https://instagram.com/khademinshohada6?igshid=ZDc4ODBmNjlmNQ==