eitaa logo
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
2.5هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
6.5هزار ویدیو
158 فایل
ارتباط با ادمین @Yassekaboood هیئت خواهران خادم الزهرا سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی همدان بلاخره خون شهید محمد حسین عزیز می‌جوشد و حاج قاسم هست #حدادیان #گلستان هفتم #شهید جمهور #تنها هیات مذهبی به نام #حاج قاسم در کشور @khaharankhademozahra
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
ادامه قسمت۱۴۷ از کتاب #دلتنگ‌نباش #شهید_روح‌الله_قربانے زینب با دقت به حرف‌هایش گوش می‌داد. هیجانش
ادامه قسمت۱۴۸ از کتاب روح الله حسابی به هم ریخت. آقای فروتن گفت:« نگران نباش. الان خودم میبرمت.» _ دستت درد نکنه حاجی. لطف می کنی. زینب با ناراحتی گفت:« منم باهاتون میام.» روح الله سرش را بالا انداخت:« ما نمیدونیم اوضاع اونجا چطوره. بذار من برم ببینم چه خبره، بعد ببینیم چه کار می کنیم.» همان شب به سمت سمنان حرکت کردند. روح‌الله حتی فرصت نکرد لباسهایش را عوض کند. با همان لباس عید کفش های عروسی اش رفت. مستقیم رفتند بیمارستان. وقتی پدرش را روی تخت بیمارستان دید، بغض گلویش را چنگ زد. دیدن پدرش روی تخت بیمارستان با آن رنگ و روی پریده، برایش خیلی سخت بود. مثل پروانه دورش میچرخید. مدتی که آنجا بود، نه میخوابید، نه چیزی میخورد. عمه اش برایش غذا درست می‌کرد و می‌برد بیمارستان، اما چیزی نمی خورد. خیلی نگران حال پدرش بود. زینب هر روز با او تماس می گرفت و حالشان را می‌پرسید. هرچقدر اصرار می‌کرد، روح الله نمی گذاشت به دیدنشان برود. سه روز بود که او را با آن وضعیت راهی کرده بود. دیگر طاقتش طاق شد. یک ساک کوچک برداشت، چند دست لباس و وسایل مورد نیاز روح‌الله را در آن گذاشت و راهی سمنان شد. چشمش که به او افتاد، شوکه شد. _ روح الله؟ چرا اینقدر لاغر شدی؟ هیچی نمی خوری؟ چقدر آشفته‌ای! روح الله سرش را پایین انداخت و گفت: «راضی نبودم خودت رو بندازی تو زحمت و تا اینجا بیای.» _ زحمت چیه؟ حال بابات چطوره؟ _خوب نیست. پلاکت خونش خیلی پایینه، نمیتونن عملش کنن. گفتن ریسک عمل خیلی زیاده. می ترسن اگه عملش کنن، به هوش نیاد. روح‌الله بغض کرده بود:« بعد از این همه مشکلات تازه به آرامش رسیده بودم. ببین بابام چی شد؟! اگه دیگه نتونه از جاش بلند شه، چیکار کنم من؟» زینب دستش را گرفت و گفت:« این چه حرفیه؟! اصلا اینجوری نیست. حال بابات خوب میشه، همه چیز درست میشه. من مطمئنم. نگران نباش. امیدت به خدا باشه.» چقدر روح الله به این حرف‌های امیدبخش او نیاز داشت. [هر روز با
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
ادامه قسمت۱۴۸ از کتاب #دلتنگ‌نباش #شهید_روح‌الله_قربانے روح الله حسابی به هم ریخت. آقای فروتن گفت:
ادامه قسمت۱۴۹ از کتاب بغضش را قورت داد و گفت:« ببخشید مسافرت شمام به هم خورد.» _ فدای سرت. مسافرت چیه! زینب کمی دلداریش داد و به دیدن پدرشوهرش رفت. رنگ پریده پدر شوهرش دلش را سوزاند. چقدر این مرد را دوست داشت و چقدر از مریضی اش ناراحت بود. از ته دل سلامتی اش را از خدا خواست. زینب هر کاری کرد، روح‌الله اجازه نداد همراهش در بیمارستان بماند. وقتی برگشت، پدر شوهرش را عمل کردند. روح الله تمام مدتی که پدرش در اتاق عمل بود، برایش قرآن می‌خواند. عملش موفقیت آمیز بود و روز به روز حالش بهتر میشد. ۱۲ فروردین ماه مرخص شد. از بیمارستان رفتند دامغان تا مادربزرگش چند روزی از او پرستاری کند. پدرش را گذاشت دامغان و خودش برگشت تهران. کمی حالش بهتر شده بود. دو سه روز بعد هم رفت و پدرش را آورد خانه. از آن روز به بعد، مرتب به او سر میزد و کارهایش را انجام می داد. موها و ریش ها و ناخن هایش را کوتاه می‌کرد. او را به حمام می برد. اگر کاری داشت برایش انجام می‌داد و مانند چشمش از او مراقبت می کرد. گاهی هم میان تمام این کارها، به علی سفارش می‌کرد که در نبودش چگونه مراقب پدر باشد و کارهایش را انجام دهد. بعد از تعطیلات رفت سرکار. وقتی به خانه برگشت، حال خوبی نداشت. هنوز جایش مطمئن درست نشده بود. به زینب گفت:« یه چیزی نذر کن کارم جور بشه.» زینب همیشه دعا و صلوات نذر می‌کرد، اما حالش را که دید رفت سراغ تقویم. نگاهش به روز وفات حضرت ام البنین ثابت ماند. دلش یک جوری شد. از یک طرف دلش می خواست کار روح‌الله جور شود و این قدر او را کلافه نبیند، از طرف دیگر هم می ترسید او را از دست بدهد. با خودش گفت: یا حضرت ام البنین، خانوم جان، من حاضرم ده تا بچه داشته باشم، همشون رو هم به هدف سربازی امام زمان بزرگ کنم. همشون رو هم می فرستم برای جهاد، خودم بند پوتینشون رو می بندم و راهی شون می کنم، اما روح الله نره. خواهش می کنم. من بدون اون نمیتونم زندگی کنم. به سختی خودش را نگه داشت تا اشک هایش سرازیر نشود.«روح الله، چند روز دیگه وفات خانم ام البنینه. نظرت چیه برای خانم روضه بگیریم؟ به نیت اینکه خانم عنایت کنه و کارت جور بشه.» [هر روز با
21.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏝 🏝 موضوع⬅️ معلمان 👈قسمت هشتم👉 ⚘سلسله برنامه های نصرت،در چند جلسه ،به بررسی تنوع و گوناگونی نصرت امیرمومنان علیه السلام می پردازد. آن‌که دانشجوست،یا بانوی خانه دار،یا حاکم جامعه یا پدر و یا دانش آموز،چه بکند نصرت مولا علی کرده است،در این کلیپ‌های کوتاه بحث می شود.⚘
9.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺مداحی حاج محمود کریمی در شب عید غدیر درباره ی شهید حججی 🌹سربازی که شرف تو چشماشه،شوق وصل و شعف تو چشماشه 🌹سرباز لشگر نجف آباد، تفسیر لاتخف تو چشماشه
مراسم جشن عید بزرگ غدیر 💐💐💐💐 سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین مطهری 🍀🌺🍀🌺🍀🌺 هیئت خواهران خادم الزهرا سلام الله علیها سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی