eitaa logo
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
2.4هزار دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
6.1هزار ویدیو
150 فایل
ارتباط با ادمین @Yassekaboood هیئت خواهران خادم الزهرا سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی همدان بلاخره خون شهید محمد حسین عزیز می‌جوشد و حاج قاسم هست #حدادیان #گلستان هفتم #شهید جمهور #تنها هیات مذهبی به نام #حاج قاسم در کشور @khaharankhademozahra
مشاهده در ایتا
دانلود
•°🌱 ✨ وارث خون خدا و پسر خون خدا به خدا خون خدا منتظر توست بیا صبح هم منتظر صبح ظهور تو بوَد روز ما و شب ما منتظر توست بیا بر سر گنبد زرین حسین بن علی پرچم کرب و بلا منتظر تو است بیا
•°🌱 "ح"س"ی"ن" یعنی الفبای "جنون" هرکسی غیر شما،در قلب نوکر سرنگون سینه ی من راشکافید وببینید ازدلم شعبه ای از مرقد ارباب، مےآید برون
امام على عليه السلام: قُلوبُ العِبادِ الطّاهِرَةُ مَواضِعُ نَظَرِ اللّهِ سبحانَهُ، فمَن طَهَّرَ قَلبَهُ نَظَرَ إلَيهِ دل هاى پاكِ بندگان، نظرگاه خداى سبحان است. پس هر كه دل خويش را پاك گرداند خداوند به آن نظر افكند غررالحكم حدیث6777
🔴 زیارت امام زمان (عج) در روز جمعه 🔵 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللهِ في اَرْضِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ اللهِ في خَلْقِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ اللهِ الَّذي يَهْتَدي بِهِ الْمُهْتَدُونَ، وَيُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخآئِفُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْوَلِيُّ النّاصِحُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَفينَةَ النَّجاةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ الْحَيوةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ صَلَّي اللهُ عَلَيْكَ وَعَلي آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ عَجَّلَ اللهُ لَكَ ما وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَظُهُورِ الاَْمْرِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يامَوْلايَ، اَنـَا مَوْلاكَ عارِفٌ بِاُوليكَ وَاُخْريكَ، اَتَقَرَّبُ اِلَي اللهِ تَعالي بِكَ وَبِآلِ بَيْتِكَ، وَاَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ، وَظُهُورَ الْحَقِّ عَلي يَدَيْكَ، وَاَسْئَلُ اللهَ اَنْ يُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَاَنْ يَجْعَلَني مِنَ الْمُنْتَظِرينَ لَكَ وَالتّابِعينَ وَالنّاصِرينَ لَكَ عَلي اَعْدآئِكَ، وَالْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْكَ في جُمْلَةِ اَوْلِيآئِكَ، يا مَوْلايَ يا صاحِبَ الزَّمانِ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَعَلي آلِ بَيْتِكَ، هذا يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَهُوَ يَوْمُكَ، الْمُتَوَقَّعُ فيهِ ظُهُورُكَ، َالْفَرَجُ فيهِ لِلْمُؤْمِنينَ عَلي يَدَيْكَ، وَقَتْلُ الْكافِرينَ بِسَيْفِكَ، وَاَنَا يا مَوْلايَ فيهِ ضَيْفُكَ وَجارُكَ، وَاَنْتَ يا مَوْلايَ كَريمٌ مِنْ اَوْلادِ الْكِرامِ، وَمَأْمُورٌ بِالضِّيافَةِ وَالاِْجارَةِ، فَاَضِفْني وَ اَجِرْني، صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَعَلي اَهْلِ بَيْتِكَ الطّاهِرينَ.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به وقت «دروازه ساعات» کاروان اسرای کربلا از دروازه ساعات وارد شهر پر بلای شام شد برخی میگویند دلیل نامگذاری این دروازه به این خاطر است که اهل بیت علیهم‌السلام و اسرای کربلا را ساعت‌ها در این دروازه معطل نگه داشتند تا مردم به آذین‌بندی شهر و پایکوبی بپردازند به طوری که سیدبن‌طاووس در لهوف آورده که: حضرت ام‌اکلثوم سلام‌الله‌علیها از شمر ملعون خواست تا کاروان را از دروازه‌ای وارد کنند که مردمان کمتری در رفت و آمد باشند. اما شمر بن ذی‌الجوشن کاروان را از یکی از دروازه‌های پرجمعیت یعنی «دروازه ساعات» وارد شهر کرد برای اینکه بیشتر حال و هوای شهر شام در سال ۶۱ را درک کنید باید بدانید یکی از دلایل خیانت مردم کوفه به حضرت مسلم علیه‌السلام ترس از سپاه شام بود! مردم کوفه به علت قدرت زیاد و قسی‌القلب بودن سپاه شام سیدالشهدا علیه‌السلام را تنها گذاشتند حال این لشکر قسی القلب، منتظر کاروانی از کودکان و زنان خسته‌ای است، که پرپر شدن عزیزترین خلق خدا را، در پیش چشم‌هایشان دیده‌اند و چهل منزل، ضرب نی و تازیانه عضوی جدا ناپذیر از زندگی آنها بوده... 🏴 آجرک‌الله یا صاحب الزمان ارواحنا فداه
🔴 توصیه امام زمان علیه السلام برای رکوع به آیت الله مرعشی نجفی(ره) 🔵 در تشریفی که خدمت امام زمان ارواحنا فداه داشتند حضرت به ایشان تاکید کردند که در تمام رکوع ها این ذکر را بگویید و حداقل در رکعت آخر بگویید: «اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ تَرَّحَّم عَلی عَجزِنا وَ اَغِثنا بِحَقِّهِم.» 📚 برگرفته از وصیت نامه ایشان
🌹 بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 ✳️ توصیه های معنوی کوتاه و پرثواب مربوط به روز جمعه 🌞 اعمالی که می توان در کل روز جمعه در هر ساعتی انجام داد: 1⃣ خواندن نماز جعفر طیار 2⃣ خواندن زیارت جامعه کبیره (توصیه شده توسط سید علی آقا قاضی رحمت الله علیه) 3⃣ غسل روز جمعه + غسل توبه از گناهان ( با چند نیت می توان یک غسل انجام داد) 4⃣ زیاد صلوات فرستادن 5⃣ زیارت عاشورا 🌗 اعمال مربوط به عصر و غروب روز جمعه 1⃣ دعای مهم عصر غیبت ( در انتهای مفاتیح ) 2⃣خواندن صد بار سوره قدر 3⃣ دعای مهم سمات در غروب روز جمعه 4️⃣ صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی 🔆اوایل مفاتیح، اعمال روزجمعه ⚠️ نکته مهم : ✅ یادمان نرود که شیعیان زیادی هستند که از دنیا رفته اند و هیچ وارثی یا وارث خوبی ندارند تا برای آنها خیرات بفرستند ، اما در این روز مهم ، چشم به راه هستند، ما می توانیم با فرستادن ثواب این اعمال در روز جمعه ، از طرف آنان به وجود نازنین چهارده معصوم ، هم آنان را خوشحال کنیم هم اهل بیت (ع) را. برای دیگران خیرات بفرستیم تا دیگران هم بعد مرگ ما ، برای ما بفرستند...... 💠 خدایا پناه می بریم به تو از کمی اعمالمان در روز حساب ، خدایا با عفو خود با ما رفتار کن. ✨🥀✨🥀✨🥀✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 بهترین شیوه ارتباط با امام زمان علیه السلام چی هست؟! 🎙 مرحوم‌آیت الله بهجت (ره)
آیا نمازم قبول میشه ... 🔶حاج اقا دانشمند
1_1163678600.mp3
12.76M
۳۲ ✨ ▪️امروز و در شرایط حساس آخرالزمانی، وظایف اصلی منتظر در دو امر مهم خلاصه می شود؛ - مشارکت در تمدن سازی - مشارکت در زمینه سازی ظهور ▪️ فردی می‌تواند برنده آزمون بندگی باشد که میزان مشارکت او در این دو گام بیشتر باشد. چگونه می‌توانیم میزان مشارکتمان را افزایش دهیم؟ 🎤 @Ostad_Shojae
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
#زمان_ظهور قسمت دوم ⬅️ هنگام ظهور تمام مریض ها بلافاصله با دیدن امام زمان علیه السلام، شفا پیدا میک
قسمت سوم ⬅️ زمان دولت کریمه امام زمان،👈مردم آنقدرصمیمیت دارند که بدون اجازه از یکدیگر و بدون ناراحتی، دست در اموال هم میکنند 📚 اختصاص مفید ص 24
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 غروب آدینه 📽این هفته : «بهارم بیا» 🎤باصدای 🎼تنظیم: مهدی شکارچی 🎬تدوین : امیرمحمد فرازنده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
📓رمان امنیتی رفیق #قسمت38 - چندتا شایعه‌ست. توی شهرهای دیگه هم پخش شده. در کل، با کنار هم گذاشتن
📓رمان امنیتی رفیق دریای چشمان سپهر آماده طوفان بود. با صدای بغض‌آلودش گفت‌: - این همه جوون که این‌جا هستن، پدر و مادر ندارن بابا؟ پدر با شنیدن جواب سپهر چند لحظه مکث کرد. انگار تکان خورده بود؛ اما باز هم کم نیاورد: - پدر و مادر اونا اجازه دادن؛ اما من به تو اجازه نمی‌دم! ببینم، می‌خوام ببینم اصلا کدوم خری تو رو بدون رضایت‌نامه داره می‌بره جبهه؟ صدای پدر داشت کم‌کم بالا می‌رفت و اطرافیان هم متوجهش می‌شدند. سپهر سعی کرد پدرش را آرام نگه دارد؛ اما از این که اثر انگشت شصت پایش را بجای اثر انگشت پدر در رضایت‌نامه نشانده حرفی نزد. بازوی پدرش را گرفت و با ملایمت به کناری کشید. نه وحید و نه حسین نفهمیدند چه به پدرش گفت؛ اما چند دقیقه بعد، مادرش هم که گویا در ماشین نشسته بود آمد. سپهر مدتی هم برای مادرش حرف زد؛ او را در آغوش گرفت و دست در دست پدر، برگشت به سمت اتوبوس‌ها! دهان وحید و حسین باز مانده بود! نمی‌دانستند سپهر در این چند دقیقه، در گوش پدر و مادرش چه وردی خوانده است که راضی شده‌اند؛ اما هرچه بود، زبان سپهر و التماس‌هایش معجزه کرده بود. پدر سپهر آمد و فرمانده گروهانشان را پیدا کرد. با تحکم گفت: - این پسرم رو سالم می‌سپرم دست شما، سالم برش گردونین! وای به حالتون اگه بلایی سرش بیاد. سپهر با شرمندگی فرمانده را نگاه کرد؛ فرمانده هم ماجرا را فهمید و لبخند زد: - ما که کسی نیستیم، بسپاریدش به خدا. ان‌شاءالله صحیح و سالم برمی‌گرده. سپهر از شادی دستش را انداخت دور گردن پدر و صورتش را بوسید. حسین که حالا علت ترس سپهر را فهمیده بود، خجالت می‌کشید در چشمان سپهر نگاه کند. از فکری که درباره سپهر از سرش گذشت شرمگین بود. به خودش که آمد، دید مقابل خانه ایستاده است. ساعت را نگاه کرد، از نیمه‌شب گذشته بود. در را با کلید باز کرد و پاورچین پاورچین سراغ یخچال رفت تا به غذای یخ کرده عطیه شبیخون بزند. یکی از کتلت‌ها را برداشت و لای نان گذاشت. کتلت عطیه، یخ کرده‌اش هم می‌چسبید! برای این که عطیه و نرگس بیدار نشوند به اتاق نرفت. همان‌جا روی مبل از خستگی رها شد. ساعدش را روی پیشانی‌اش گذاشت و سعی کرد بخوابد. *** از دهان سپهر خون می‌ریخت. می‌خواست حرف بزند؛ اما نمی‌توانست. تا دهان باز می‌کرد، خون از دهانش می‌ریخت روی پیراهن خاکی‌اش. روی خاک می‌غلتید و به خودش می‌پیچید. انگار داشت خفه می‌شد، خِرخِر می‌کرد. تقلا می‌کرد برای حرف زدن، برای نفس کشیدن. آبیِ چشمانش طوفانی بود. یک دست سپهر روی گردنش مانده بود و از بین انگشتانش خون می‌جوشید، و دست دیگر را دراز کرده بود به سمت حسین. حسین؛ اما انگار نمی‌توانست از جا تکان بخورد. هوا سرد بود و حسین از سرما می‌لرزید. چندبار سپهر را صدا زد: - سپهر! تو کجایی؟ ادامه دارد...
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
📓رمان امنیتی رفیق #قسمت39 دریای چشمان سپهر آماده طوفان بود. با صدای بغض‌آلودش گفت‌: - این همه جوو
📓رمان امنیتی رفیق سپهر تقلا می‌کرد حرف بزند ولی بجای کلمات، لخته‌های خون از دهانش خارج می‌شدند و ته‌ریش طلایی‌اش را به رنگ سرخ درمی‌آوردند. حسین می‌لرزید و با چشمانش دنبال وحید می‌گشت. ناگاه تقلای سپهر تمام شد، آرام گرفت؛ مانند کودکی که روی پر قو خوابیده باشد، میان سنگلاخ خوابید؛ اما خونش هنوز می‌جوشید. انقدر جوشید که تمام برف‌های باقی‌مانده از زمستان هم سرخ شدند... *** - نامِ جاویدِ وطن، صبحِ امّیدِ وطن، جلوه کن در آسِمان، همچو مهرِ جاوِدان... . از خواب پرید و به اطرافش نگاه کرد. ساعت نُه و نیم صبح بود. ناگاه از جا جهید و دست به صورتش کشید. تازه یادش آمد بعد از نماز صبح، وقتی از کمیل و خانم صابری گزارش موقعیت گرفت، نتوانست حریف پلک‌های خسته‌اش شود و همان‌جا روی مبل خوابید. خمیازه کشید و دنبال صدای سرود، سرش را به طرف تلوزیون چرخاند. شبکه یک داشت صف طولانی مردم را در حوزه‌های اخذ رأی نشان می‌داد. تازه یادش آمد که روز رأی‌گیری‌ست. چشمش به نرگس افتاد که داشت دکمه‌های مانتویش را می‌بست و وقتی حسین را دید گفت: - بیدار شدین بابا جون؟ حسین سر تکان داد و لبخند زد: - سلام بابا. کجا میری؟ نرگس با شوقی کودکانه گفت: - داریم میریم رأی بدیم دیگه! شما هم بیاین با ما. حسین اخم کرد و نگاهی به نرگس انداخت: - تو مگه می‌تونی رای بدی؟ نرگس اول تعجب کرد؛ انگار بزرگ شدن برای خودش انقدر ساده و بدیهی بود که فکر می‌کرد باید دیگران هم مثل خودش از این موضوع با خبر باشند. بعد با غرور گفت: - آره دیگه! هجده سالم تموم شده! حسین با شنیدن این حرف، با چشمان گرد شده دوباره قد و قامت نرگس را نگاه کرد. کِی انقدر بزرگ شده بود؟ یک لحظه احساس کرد نرگس کوچولوی خودش را گم کرده است. دلش برای کودکی‌های نرگس تنگ شد. بخاطر ماموریت‌ها و سفرهای پی‌درپی و طولانی، لحظات شیرین قد کشیدن نرگس را از دست داده بود. ادامه دارد...
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
📓رمان امنیتی رفیق #قسمت40 سپهر تقلا می‌کرد حرف بزند ولی بجای کلمات، لخته‌های خون از دهانش خارج م
📓رمان امنیتی رفیق با صدای نرگس به خودش آمد: - اِ مامان نگاه کن! داره آقابزرگ رو نشون می‌ده! با این سخن نرگس، چشمش را به سمت صفحه تلوزیون چرخاند. خبرنگار داشت با مردمی که در صف رأی‌گیری ایستاده بودند مصاحبه می‌کرد. حسین انقدر گیج بود که کمی طول کشید تا بفهمد پیرمردی که خبرنگار از او مصاحبه می‌گیرد، پدرخانمش است. پیرمردی سرحال و سرزنده که شماره سال‌های پربرکت عمرش از دست خانواده در رفته بود؛ اما هنوز همه دورش می‌چرخیدند و آقا بزرگ صدایش می‌زدند. قد خمیده‌اش را به کمک عصا راست کرده و شناسنامه‌ی بازش را به دوربین نشان می‌داد. عطیه با شوق دوید مقابل تلوزیون؛ انگار که مهم‌ترین خبر دنیا درحال پخش باشد. خبرنگار پرسید: - پدرجان شما انگیزه‌تون از رأی دادن چیه؟ آقابزرگ کمرش را راست‌تر کرد، تعداد زیاد مُهرهای خورده در شناسنامه‌اش را به رخ کشید و با صدای زمخت و لهجه اتوکشیده و کتابی‌اش گفت: - هر رأی ما، مثل انداختن یه بمب اتم روی سر آمریکاست. خبرنگار از شیوایی بیان و تشبیه زیبای آقابزرگ به وجد آمد. نرگس درحالی که نگاهش به تلوزیون بود، شناسنامه‌ی حسین را به دستش داد: - ماشاالله آقابزرگ با این سنشون از منم پر شورترن! - ماشالله! راست می‌گفت. مصاحبه خبرنگار تمام شده بود و دوربین صداوسیما داشت از کنار صف طولانی مردمی که با شناسنامه‌های گشوده، پای صندوق رأی صف کشیده بودند عبور می‌کرد و روی تصویر مردم، سرود پخش می‌شد: - وطن ای هستی من! شور و سرمستی من، جلوه کن در آسمان، همچو مِهرِ جاوِدان. حسین شناسنامه‌اش را باز کرد، صفحه درج مُهرهای انتخابات را. پُر شده بود. حسین اولین رأیش را به جمهوری اسلامی داده و تا آن لحظه هم پای همان رأی مانده بود؛ چرا که از قدیم گفته‌اند: - حرف مرد یکی‌ست. شور نرگس برای رأی دادن، حسین را یاد اولین رأی خودش می‌انداخت. آن زمان سن قانونی برای رأی دادن شانزده سال بود. با وحید، شناسنامه در دست، با گردن برافراشته تا حوزه انتخاباتی پرواز کردند. احساس می‌کردند بزرگ شده‌اند؛ جدی گرفته می‌شوند، برای خودشان شخصیتی دارند و می‌توانند برای کشورشان هم تصمیم بگیرند. - بِشِنو سوز سخنم، که همآواز تو منم، همه‌ی جان و تنم، وطنم وطنم وطنم وطنم... . ادامه دارد...
همٰایـــش‌ســـه‌ساله‌هاےحُســینی‌علــیه‌السّلام . به مناسبت شهادت حضرت رقیه (سلام‌اللّه‌علیها) . زمان: یکشنبه ‌ ۲۱شهریور ماه ساعت۱۷:۳۰ مکان: یادمان شهدای گمنام پارک مردم . instagram.com/majmae.aliasghar
💢 تسلیت رهبر انقلاب در پی درگذشت حاج‌حیدر رحیم‌پور 🔹 جناب آقای حسن رحیم‌پور ازغدی، دانشمند متفکر، دام بقائه؛ درگذشت پدر گرامی آن جناب، مرحوم آقای حاج حیدر آقارحیم‌پور رحمةالله علیه را به شما و والده‌ی گرامی و دیگر بازماندگان محترم و همه دوستان و همفکران آن مرحوم تسلیت عرض می‌کنم. 🔹 سال‌های متمادی تلاش صادقانه‌ برخاسته از غیرت دینی و انگیزه‌ی تحقق احکام و معارف اسلامی، نمایشگر بخش مهم زندگی آن مرحوم است و این موجب رضا و رحمت الهی و علو درجات اخروی ایشان خواهد بود ان‌شاءالله؛ دوام توفیقات جنابعالی را از خداوند مسئلت می‌کنم. حاج حیدر پور ازغدی امروز دار فانی را وداع گفت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️فقط باید امام زمان(عج)را صدا کنید راه نجاتی جز او نیست!!! امام زمان برای ما کافی نیست که هی اون در این در میزنیم....؟؟؟
💔 بعضیام آن‌قدر شهید هستند که اونا رو انتخاب می کنه.. حتی اگه خودشون بخوان حالا حالاها کنند... پس هدفت، خدمت باشه برادر، شهادت خودش میاد سراغت👌
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
💔 بعضیام آن‌قدر شهید هستند که #شهادت اونا رو انتخاب می کنه.. حتی اگه خودشون بخوان حالا حالاها #خدم
کوفی شدن قصه نیست؛ حُسَیْنٌ ثابت کرد مَرد در روز واقعه ؛ نامَرد میشه، خدایا ملت ما نامَرد نیستند و این رو حٰاج‌ قٰاسِم‌ ثابت کرد... آری‌شهداثابت‌کردند ...🌱•
1_1154517649.mp3
11.31M
۱۵ 💥وابستگی‌ها، کمبودها، عقده ها، گدای عاطفه دیگران بودن... محصول ماندن در حصاری‌ست که به دور خود کشیده ایم! ☜حفظ عزت نفس انسان مهمترین قدم در طی طریق جاده انسانیت است، - چطور باید عزت نفس‌مان را حفظ کنیم؟ 🎤 @Ostad_Shojae
⭕️ رحیم پور ازغدی: رهبرانقلاب فرمودند در نماز شهید سلیمانی صدای گریه مردم پشت سرم را شنیدم! 🔻استاد رحیم پورازغدی: رهبرانقلاب فرمودند در نمازی که بر شهیدسلیمانی داشتم می‌خواندم، صدای گریه مردم را از پشت سر شنیدم که چه جور اشک می‌ریزند و گریه می‌کنند. رهبری گفتند این قضیه عادی نبود. تشییع‌هایی که با آن جمعیت در شهرهای مختلف شد، با این وضعیت و مشکلات اقتصادی و گرفتاری‌ها، توجیه عادی و مادی نداشت. شهید سلیمانی می‌گفت فیلم‌هایی هست که افسران آمریکایی فرار می‌کنند و در اتاق مثل بچه‌های کوچک دورهم نشسته‌اند و بعضی‌هایشان گریه می‌کنند. 🔻 نظام محاسباتی مادی می‌گوید بچه‌های مجاهد یمن نمی‌توانند جلوی آل‌سعود و امارات و قدرت‌های غربی و جهانی بایستند، ولی می‌ایستند. همه تشییع شهید سلیمانی را دیدند، ولی عده‌ای نفهمیدند دست خدا بود. در هند پانصد ششصد مجلس عزا و یادبود برای شهید سلیمانی گرفتند.