ماجرای شفا گرفتن دختر ۱۵ ساله در حرم امام رضاعلیه السلام شب اربعین امسال
💐💐💐امام رئوف
روز چهارشنبه، روز زیارتی امام رضا علیه الاف و تحیة و السلام
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
#بشقابهای_سفره_پشت_باممان #قسمت11 📡 ابعاد فروپاشی خانواده در برنامههای ماهوارهای 6⃣ تحریک حسّ رق
#بشقابهای_سفره_پشت_باممان
#قسمت12
📡 ابعاد فروپاشی خانواده در برنامههای ماهوارهای
7⃣ ایجاد بلوغ زودرسِ جنسی
⚠️غدد جنسی در پسرها👱 معمولاً در همان سنّ بلوغ شرعی فعّال میشود و پسر، مفهوم غریزۀ جنسی را از دورۀ بلوغ، حس میکند؛ امّا در دخترها👩، فعّالیت این غُدد، گاهی تا چندین سال پس از سنّ بلوغ شرعی به تأخیر⏳ میافتد.
✅ جامعۀ ایدئال، جامعهای است که پسرها و دخترها در سنینی با مفهوم غریزۀ جنسی آشنا شوند و حسّ نیاز به آن را درک کنند که تا ازدواج💞، فاصلۀ چندانی در نداشته باشند. حالا جامعهای را تصوّر💭 کنید که پسرها و دخترها، زودتر از زمان طبیعی با غریزۀ جنسی آشنا میشوند و سالهای سال🗓 بعد از آن، زمینۀ ازدواج برایشان فراهم میشود. فکر میکنید چه اتّفاقی💣 در این جامعه رُخ خواهد داد؟
📛در حال حاضر، بسیاری از دختران و پسران ما زودتر از زمان طبیعی به بلوغ جنسی میرسند. مثلاً تعداد پسرانی که در دوازده سالگی با غریزۀ جنسی آشنا میشوند، کم نیست؛ امّا میانگین📊 سنّ ازدواج در پسران، بین ۲۷ و ۲۸ سال است؛ یعنی حدود شانزده سال با این غریزه، دست و پنجه نرم میکنند. از سوی دیگر، تعداد دخترانی که در دهسالگی به بلوغ جنسی میرسند، کم نیست؛ امّا میانگین سن ازدواج در میان دختران، بین ۲۳ و ۲۴ سال است.
👦نوجوانی که در دوازده سالگی به سنّ بلوغ میرسد؛ امّا هنوز به سن رشد عقلی نرسیده، نمیتواند غریزۀ جنسی خود را مدیریت کند. به همین دلیل دست به کارهایی👀 میزند که اوج زشتی آن، برایش قابل درک نیست. کودکان وقتی به فیلمها🎥 و سریالهای🎞 ماهوارهای نگاه میکنند که حرکات زشتی بدون هیچ پردهپوشیای⛔️ در آنها انجام میگیرد، نه تنها هوسرانی را زشت نمیشمارند، بلکه آن را قسمتی از زندگی روزمرّه به حساب میآورند. از همین رو، از همان کودکی به رفتارهای غریزی رو میآورند. وقتی هم که به سنّ رشد رسیدند، به جهت اعتیادی که به این کارها پیدا کردهاند، نمیتوانند آن را ترک کنند.
⚠️بدون تردید، تماشای صحنههای جنسی، یکی از اصلیترین عوامل بلوغ زودرس است که در برنامههای ماهوارهای، به وفور یافت میشود.
📚بشقابهای سفره پشت باممان، ص64-67
#بشقابهای_سفره_پشت_باممان
#ماهواره
#محسن_عباسی_ولدی
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
🔸🔹🔸 🔹🔸 🔸 📓رمان امنیتی رفیق #قسمت101 دهان صدف چندبار باز و بسته شد؛ اما صدایش در نیامد. بشری دوبا
🔸🔹🔸
🔹🔸
🔸
📓رمان امنیتی رفیق
#قسمت102
امید صورتش را جمع کرد:
- اینطور که من گزارش سمشناسی رو خوندم، خیلی بد کوفتیه!
و بعد، از روی گزارش سمشناسی بلند خواند:
- گاز وی.ایكس یكی از خطرناكترین تركیبات شیمیایی میباشد كه توسط انسان ساخته شده است. از نظر ظاهری این گاز همانند روغنی كم رنگ مینماید. گاز وی.ایكس (VX) در یک آزمایشگاه تحقیقاتی واقع در شهر ویلتشر انگلیس در سال 1952 ساخته شد و اثرات وحشتناک و مخرب آن مورد مطالعه قرار گرفت. دولت انگلیس فنآوری تولید این سلاح شیمیایی (VX) را در اختیار ایالات متحده قرار داد و در مقابل آن فنآوری سلاحهای هستهای حرارتی را دریافت نمود. علیرغم نام متداول این ماده كه گاز وی.ایكس میباشد این تركیب معمولاً به صورت مایع میباشد.
این تركیب دارای خواص فیزیكی مانند نقطه تبخیر بسیار پایین، بیبو و خاصیت چسبندگی بسیار قوی است.
مایع وی.ایکس میتواند از طریق غذا، پوست و چشم وارد بدن شده و در عرض یک تا دو ساعت قربانی را به کام مرگ بکشاند. استنشاق این گاز عضلات تنفسی را فلج کرده و در عرض چند دقیقه باعث مرگ میشود. مقدار مصرف مرگآور آن میتواند ده میلیگرم باشد.
وی.ایكس با آنزیمهایی كه لازمه فعالیت سیستم عصبی بدن میباشد تركیب شده و آنها را نابود میسازد، بنابراین میتوان این نتیجه را گرفت كه VX سیستم عصبی را از بدن مجزا و اعصاب بدن را از كنترل خارج مینماید.
فقط كشورهای آمریكا، فرانسه و روسیه دارای تركیب VX میباشند و انگلستان پس از دریافت فنآوری سلاحهای حرارتی هستهای پروژههای خود را در ارتباط با وی.ایكس متوقف نمود. باید توجه داشت تا به امروز مدركی دال بر استفاده از VX به دست نیامده است؛ اما مستندات موجود، استفاده صدام حسین در طی سالهای 1988-1980 در طول جنگ ایران و عراق بر علیه نیروهای ایرانی را تایید میکند. در كنار آن نیز میتوان از استفاده احتمالی VX در حمله به كردهای عراق در شهر حلبچه نیز نام برد كه منجر به كشته شدن حداقل 5000 نفر و مشكلات زیست محیطی و بهداشتی بسیاری گردید.
امید بعد از خواندن آن متن طولانی، نفس عمیقی کشید. حسین دو آرنجش را بر میز گذاشت و شقیقههایش را ماساژ داد.
صحنه مرگ شهاب و چشمان از حدقه بیرون زدهاش از مقابل چشمان حسین گذشتند. پس برای همین بود که شهاب بیچاره داشت برای نفس کشیدن تقلا میکرد. حسین گفت:
- خب، اونوقت اینا چطوری این سم رو به متهم دادن؟
امید پرونده را ورق زد:
- اینطور که معلومه، ظرف غذا و قاشق و چنگالش به سم آلوده بودن. شهاب بدبخت، یه جورایی هم سم رو استنشاق کرده، هم از طریق پوست و غذا، سم وارد بدنش شده.
حسین لبش را گزید. چقدر دلش میخواست با دست خودش نفوذی را خفه کند وقتی که میدید در روز روشن سمِّ به آن خطرناکی را وارد بازداشتگاه کرده و متهم را حذف کردهاند. با حرص نفسش را بیرون داد و گفت:
- خب، شیدا چی؟
امید یک پوشه دیگر را برداشت و کاغذی از آن بیرون کشید:
- تیری که به سر شیدا خورده بود رو بررسی کردیم، از سلاحهای سازمانی خودمون و ناجا و یگان ویژه شلیک نشده. مال بچههای ما نبوده.
#ادامه_دارد
#رمان_امنیتی_رفیق
#به_قلم_فاطمه_شکیبا
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
🔸🔹🔸 🔹🔸 🔸 📓رمان امنیتی رفیق #قسمت102 امید صورتش را جمع کرد: - اینطور که من گزارش سمشناسی رو خوندم
🔸🔹🔸
🔹🔸
🔸
📓رمان امنیتی رفیق
#قسمت103
حسین اخم کرد:
- خب؟
- بچههای سلاحشناسی میگن از یه قناصه دوربرد نیمهخودکار با کالیبر 7.62 شلیک شده... .
چیزی در ذهن حسین جرقه زد و حرف امید را قطع کرد:
- دراگانوف!
امید سرش را تکان داد:
- به احتمال زیاد آره.
حسین یک بار دیگر زیر لب کلمه «دراگانوف» را زمزمه کرد. یادآوری این سلاح، حسین را به روزهای دفاع مقدس میبرد. دراگانوف بخاطر شباهتش به کلاشینکف، سلاح خوشدست و سبکی بود؛ اما مخصوص تکتیراندازها. بُردش از سلاحهای رایج تهاجمی بیشتر بود و برای وقتهایی که میخواستند بیسروصدا دشمن را زمینگیر کنند، حسابی به کار میآمد.
وحید هم با وجود سن کمش، یکی تکتیراندازهای خوبِ گردانشان بود. از کودکی هم خوب نشانه میگرفت؛ مخصوصا در بازی هفتسنگ.
حسین پوشه گزارشها را از امید گرفت و از صندلیاش بلند شد. آرام سر شانه امید را فشرد:
- آفرین، کارت خوب بود. با عباس و مرصاد و پیمان هماهنگ باش. اتفاقی افتاد خبرم کن.
- چشم آقا.
حسین پوشهها را تورقی کرد، آنها را روی میز گذاشت و از اتاق خارج شد. دستش را در جیبش فرو برد و خواست به سمت نمازخانه برود؛ اما منصرف شد. نگاه گذرایی به دوربین مداربسته جلوی در نمازخانه انداخت و راهش را به سمت سرویسهای بهداشتی کج کرد. بدون این که خودش متوجه باشد، کلمه دراگانوف را زیر لب تکرار میکرد.
وارد سرویس بهداشتی شد و در را بست. تنها جایی که حسین مطمئن بود دوربین ندارد، داخل سرویس بهداشتی بود. بقیه قسمتهای تشکیلات کاملاً با دوربینهای مداربسته پوشش داده میشد و نقطه کور هم نداشت.
حسین در سرویس بهداشتی ایستاد و دستی به صورتش کشید. از درستی کاری که انجام میداد مطمئن نبود؛ اما چاره هم نداشت. صدای هواکش بر اعصابش رژه میرفت. زیر لب گفت:
- قناصه دوربرد نیمهخودکار با کالیبر 7.62... .
دست در جیبش کرد و چیزی را از آن بیرون کشید. مشتش را باز کرد؛ در مشتش، یک مرمی فشنگ بود. مرمی را مقابل چشمانش گرفت و با دقت نگاه کرد. چند بار آن را چرخاند تا همه ابعاد و زوایایش را ببیند. مرمی را بیشتر به چشمانش نزدیک کرد. با انگشت، بدنه سربی مرمی را لمس کرد. بعد از سالها نظامیگری، به راحتی میتوانست کالیبر مرمی را بفهمد. نُه میلیمتری بود و حسین شک نداشت این مرمی متعلق به یک سلاح کمریست نه سلاح دوربرد. دوباره زمزمه کرد:
- قناصه دوربرد نیمهخودکار با کالیبر 7.62...
پوزخند زد. لب پایینش را جمع کرد و خیره به مرمی، چند لحظه فکر کرد. حدسش داشت به یقین تبدیل میشد و این برایش بینهایت دردآور بود. از ته دل آه کشید و مرمی را داخل جیبش برگرداند.
از جیب دیگرش، یک گوشی نوکیای ساده که با موبایل کاری و شخصیاش تفاوت داشت بیرون آورد و از جیب پیراهنش، یک سیمکارت. سیمکارت را داخل موبایل جا زد و شروع به گرفتن شماره کرد. بعد از چند ثانیه، فرد پشت خط پاسخ داد. حسین بیمقدمه گفت: سلام. اوضاع چطوره؟
- ... .
- خیلی خب. از جایی که گفتم جُم نخور. اگه خبری شد روی گوشی شخصیم یه تکزنگ بزن. من با همین خط باهات در تماسم.
#ادامه_دارد
#رمان_امنیتی_رفیق
#به_قلم_فاطمه_شکیبا
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
🔸🔹🔸 🔹🔸 🔸 📓رمان امنیتی رفیق #قسمت103 حسین اخم کرد: - خب؟ - بچههای سلاحشناسی میگن از یه قناصه دو
🔸🔹🔸
🔹🔸
🔸
📓رمان امنیتی رفیق
#قسمت 104
***
صدف تندتند پایش را بر زمین میکوبید و با انگشتانش بازی میکرد. ذهنش دائم میرفت به سمت روز قبل از آخرین تظاهراتش با شیدا. شیدا یک آهنگ جدید دانلود کرده بود و دائم پخشش میکرد. یک آهنگ با رنگ و بوی طنز از زبان یک زندانی سیاسی:
- من اعتراف میکنم به صاف بودنِ زمین، به روز بودنِ شب و یسار بودن یمین... .
از همان اول هم صدف از آهنگ خوشش نیامد؛ اما شیدا با آن قاهقاه میخندید و این بیتش را تکرار میکرد. صدف در دلش هزار بار به شیدا لعنت میفرستاد؛ خودش راحت شده بود و صدف را فرستاده بود در دهان گرگ. صدای باز شدن در، باعث شد صدف از جا بپرد و با ترس به در خیره شود. میترسید بلایی سرش بیاورند که ناچار به همان چیزهایی که خواننده آن آهنگ میگفت اعتراف کند؛ اما با دیدن بشری دلش آرام شد. حداقل خیالش راحت بود که از جانب بشری آسیبی نمیبیند.
بشری که چشمان گرد شده و ترسان صدف را دید، لبخند زد، صندلی پشت میز را عقب کشید و گفت:
- چرا ترسیدی؟
صدف سعی کرد به خودش مسلط شود:
- مـ...من؟ مـ...من نـ...نترسیدم!
بشری نشست و لبخند زد:
- دستات داره میلرزه، لبت رو هم خون انداختی انقدر که جویدیش!
صدف تازه متوجه شد دارد آرامآرام پوست لبش را میجود. سریع دستش را بر لبش گذاشت و سر به زیر انداخت. بشری از پارچ آب روی میز، لیوان فلزی را پر کرد و به سمت صدف هل داد:
- بخور، خنکت میکنه. باید با هم حرف بزنیم.
صدف لیوان را برداشت و چند جرعه نوشید. چادر رنگیای که بخاطر قوانین زندان سرش کرده بود، از روی سرش سُر خورد و افتاد روی شانههایش. با عجله، سعی کرد چادر را جمع و جور کند و آن را روی سرش تنظیم کند. بشری به صندلی تکیه زد:
- میدونستی چادر خیلی بهت میاد؟
صدف لبخند کمرنگی زد و نسبت به بشری احساس نزدیکی و صمیمیت بیشتری کرد. همین جمله کوتاه بشری، آرامش ریخت در جانش. بشری گفت:
- یادته گفتم از همون روزی که با شیدا وارد ایران شدید، زیر چتر اطلاعاتی ما بودید؟
صدف سرش را تکان داد. بشری ادامه داد:
- اون شبی که رفتید دانشگاه صنعتی رو یادته؟
صدف باز هم با سر تایید کرد. بشری گفت:
- قرار بود اون شب بمیری!
صدف ناباورانه به بشری نگاه کرد:
- من؟
#ادامه_دارد
#رمان_امنیتی_رفیق
#به_قلم_فاطمه_شکیبا
شهادت امام حسن عسکری ( علیه السلام)
جمعه ۲۳ مهر ماه
شنبه ۲۴ مهر ماه
به مناسبت آغاز امامت امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
مجلس ویژه دعای فرج
ساعت ۳/۳۰ الی ۵
1_1224218393.mp3
8.02M
#تلنگری
#عید_بیعت
🔥 دیندارانی که تصور میکنند، اوضاع دینداریشان عالی است، امــــا ؛
در روزی که با حقیقت روبرو میشوند؛
خود را در زمرهی بیدینان، و یا حتی دشمنان دین، میبینند!
وضعیت شما الآن چگونه است؟
خود را در این ترازو وزن کنید!
کدام ترازو؟
#استاد_شجاعی 🎤
#استاد_پناهیان
#استاد_عالی
@Ostad_Shojae