هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
☘🍂☘ 🍂☘ ☘ 📓رمان امنیتی رفیق #قسمت124 دور تا دور پشتبام را نگاه کرد. ساختمان از دو طرف، به پشتبام
☘🍂☘
🍂☘
☘
📗رمان امنیتی رفیق
#قسمت125
سارا کمی مکث کرد. داشت لبش را میجوید. این حرفهای بهزاد نشان میدادند مسعود دستگیر شده و دیگر نمیتوانند به خانه امن برگردند. بهزاد ادامه داد:
- تو هم دفترچه بیمه رو بردار و برو داروخونه تا بهت بگم. احتمالا باید عمل بشه؛ ولی ممکنه من درگیر کارای بیمارستان بشم و نشه ببینمت.
سارا فهمید باید سیمکارتش را بسوزاند و مکان سکونتش را تغییر دهد؛ ضمناً، فعلا باید ارتباطش با بهزاد قطع باشد و نمیتوانند هم را ببینند. زیر لب و با حرص گفت:
- بدبخت داداشت! باشه... .
و قطع کرد. یعنی واقعا سارا دلش برای مسعود سوخته بود؟! این سوال را بهزاد از خودش پرسید. دل و فکرش را زیر و رو کرد. هیچ حسی به دستگیری مسعود نداشت. مسعود هم مُهرهای بود مثل بقیه؛ مثل مجید، شهاب، شیدا، حسام و صدف. دستور حذف تکتک مُهرههای تیمش را خودش داده بود؛ بدون این که احساس ناراحتی کند. در ذهن بهزاد، هرکسی تاریخ انقضای مشخصی داشت؛ حتی خودش. حالا هم منتظر بود خبر زنده ماندن مسعود را بشنود تا اگر لازم بود، دستور حذفش را بدهد؛ اما از این که تاریخ انقضای خودش فرا برسد میترسید. هیچوقت تا این حد به تاریخ انقضایش نزدیک نشده بود.
میخواست پلک بر هم بگذارد که صدای هشدار پیامکش بلند شد. پیام را باز کرد، از همان شماره ناشناس بود:
- زندهست؛ ولی حالش خوبه فعلا. ما همه تلاشمون رو کردیم، نمیشه درمانش کرد؛ دیگه راهی نداره. همه دکترای بخش هم تو رو میشناسن. باید ببرینش خارج؛ هرچه زودتر بهتر.
دنیا بر سر بهزاد آوار شد. در تمام این سالهایی که در ایران عملیات انجام میداد، چهرهاش لو نرفته بود؛ اما حالا همه چیز نقش بر آب شده و باید زودتر ایران را ترک میکرد. پیام کوتاهی تایپ کرد:
- باشه؛ ولی هرکاری که میتونید براش انجام بدید.
و گوشی را پرت کرد یک طرف. کارد میزدی خونش درنمیآمد. از جا بلند شد و به یکی از جعبههایی که گوشه اتاق افتاده بود لگد زد. جعبه محکم خورد به دیوار و خاک بلند شد؛ همزمان، صدای ناله بسیار ضعیفی، شبیه صدای گربه به گوشش رسید. رفت همانجایی که جعبه افتاده بود. در سه کنج دیوار، سهتا بچه گربه که پیدا بود تازه به دنیا آمده اند افتاده بودند و ناله میکردند. شاید منتظر مادرشان بودند. مدت زیادی از تولدشان نمیگذشت و با چشمان بسته، در هم میلولیدند و از گرسنگی صدایشان درآمده بود.
بهزاد نشست مقابل گربهها و نگاهشان کرد. بامزه بودند و ضعیف. دندانهایش را روی هم فشار داد؛ داشت لو میرفت. یکی از بچه گربه ها را برداشت و با خشم نگاهش کرد؛ انگار او مسبب لو رفتنش بود. مانند قهرمانهای پرتاب دیسک، با تمام قدرت بچه گربه را به سمت دیوار حیاط پرتاب کرد. حتی مهلت ناله هم به گربه بیچاره نداد. بچه گربه محکم به دیوار خورد و همانجا افتاد؛ اما بهزاد دیگر نگاه نکرد که چه بلایی سرش آمده.
#ادامه_دارد
#رمان_امنیتی_رفیق
#به_قلم_فاطمه_شکیبا
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
☘🍂☘ 🍂☘ ☘ 📗رمان امنیتی رفیق #قسمت125 سارا کمی مکث کرد. داشت لبش را میجوید. این حرفهای بهزاد نشان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°•🌱
#استورى
جمعه باشد
تــو نباشے
غمِ عالم اینجاست
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
#اللھمعجللولیڪالفرج
آیانبایدتوجهداشتهباشیمکهمارئیسی داریمکهبراحوالماناظراست؟!
وایبرحالمااگردرکارهایماناوراناظر
نبینیم،ویااورادرهمهجاناظرندانیم!
|درمحضربجت،ج۱،ص۸۹🌱|
#اللّهمعجلالولیکالفرج
#امامزمانصاحبماست
🏝بشارت های آمنه بنت وهب در ایام بارداری
#روز_شمار_ولادت_پیامبر_اكرم_صلی_الله_علیه_و_آله
🕰 ماه ششم، بشارت حضرت اسماعیل و ندای درخت :
اهل مدینه و یمن در زمان جاهلیت رسمشان این بود که در اعیاد خود، کنار درخت عظیمی به نام “ذات انواط” جمع می شدند. روز عیدی دوباره در کنار آن درخت به شادی می پرداختند که ناگهان از درخت فریاد وحشتناکی شنیده شد: “ ای مردم به خدا و فرستاده او ایمان بیاورید. ای اهل یمن!ای اهل یمامه! ای اهل بحرین! ای عبادت کننده ی بت ها! بدانید که حق آمد و باطل محو شد. به راستی باطل نابودشدنی است.”
و همچنین آمنه میگوید در عالم رویا شخصی به من گفت:” ای آمنه تو به بهترین عالمیان باردار هستی. هنگامی که او را به دنیا آوردی، محمد نام گذار و مقام خود را از مردم پنهان کن!”
همچنین حضرت اسماعیل خدمت خانم آمنه ظاهر شد و فرمود:” ولادت مولود محترم بر تو بشارت باد.”
بحارالانوار؛ ج ۱۵، ص۲۸۵-۳۲۴. الفضائل: ص۱۶. سیره حلبیه:ص۷۰
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#امام_زمان
#هفته_وحدت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 کلیپ ویدیویی که مدیران باید هر روز ببینند
#مدیران
⭕️ روی پلاکارد پسربچه طرفدار پاریس سن ژرمن: لئو پیرهنت رو بمن بده و منهم مادرم رو به تو میدهم!
فرهنگ لجن مال شده ای رو میبینیم که حاضره به ازای یک پیرهن مادر رو تقدیم کنه.
آیا غربگراهای ایرانی هم چنین طرز فکری دارند؟
درحالیکه در فرهنگ ایرانی و اسلامی مادر مقدس ترین جایگاه را داراست
#غرب_بدون_روتوش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ #مراتب_ایمان
🖤 #امام_علی علیه السلام فرمودند:
🍃 شیعیان ما چوب گناهانشون رو توی همین دنیا میخورند تا در آخرت بی حساب باشند
🎤حجت الاسلام عالی
✍ مجاهد صادق
🔹 آیت الله مهدوی کنی به تعبیر مقام معظم رهبری عالمی مجاهد و پارسا و سیاستمداری صادق و یک انقلابی صریح بود.
🔹 ایشان مجاهد صادقی بودکه روش سیاسی حضرت امام خمینی (قدّسسرّه) را به عنوان شیوهای که میتواند باعث احیای تشیّع گردد، برگزید، وهمواره در طول حیات پر برکت خود قاطعانه وصریح بر آن پایبند بود.
🔹 دین را در پرتو سیاست وسیاست را در چارچوب دین معنا میکرد و ولایت فقیه خط قرمز تفکراتش بود.
#مهدوی_کنی
#مجاهد_صادق
۲۹مهر ماه سالگرد رحلت آیت الله مهدوی کنی بود .
هدیه به روح مطهرشان صلوات
5.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
[ ای نقش ترنج آسمونا ...]
(فَــمــٰا أَحـلـيٰ اَسْــمــٰائــكُــم)
(سیرنمیشود دلم ، نِگَه دوباره
#حاج_محمود_کریمی
#حضرت_محمد
#محمد_رسول_الله #من_محمد_را_دوست_دارم #حضرت_محمد_صلی_الله_علیه_وآله
#ولادت_حضرت_محمد
+گفتند:چرادلبہشهیداندادی؟!
وللهڪهمنندادمآنهابردند :)!