🌺تذکر روزانه
وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ
خدا شما را از بطن مادرانتان بيرون آورد و هيچ نمىدانستيد. و برايتان چشم و گوش و دل بيافريد. شايد سپاس گوييد.
نحل/۷۸
🌹
#یاصاحبالزمانادرکنی☀️
🍃🌸با تـــــو کار خلق سمتِ رو به راهی میرود
تا نیـــــائی پس سر و سامان نمیآید به کار🍃🌸🌿🌹
💥 چهار شرطِ همراهی با کاروان امام حسین(ع)
«سیدالشهدا(ع) وقتی میخواستند در روز هشتم ذیالحجه ( روز ترویه) از مکه بیرون بیایند، یک خطبهای دارند که ظاهرِ آن، خطاب به کسانی است که در سال ۶۰ هجری در مکه هستند و حضرت دارند آنها را دعوت میکنند، ولی خطابِ ایشان عام است و همۀ ما هم گویا مخاطبِ این خطابِ حضرت هستیم. اگر اجابت کنیم حضرت از ما هم دستگیری میکنند و ما را هم به کاروان خودشان ملحق میکنند؛ حضرت میفرمایند:
«مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا».
در همین فراز کوتاه، چهار شرطِ همراهی با کاروان عاشورا ذکر شده است:
🔹 شرط اول: از جان گذشتن
«بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَه». این مسیر، مسیری است که انسان باید از جان خودش عبور کرده باشد. اگر کسی میخواهد با امام حسین حرکت کند، باید جانش را در کفِ دست بگیرد و همه سرمایهاش را بیاورد. کسی که به تعلقات خودش چسبیده، و به مالش، به زندگیاش، به جانش علاقمند هست و میخواهد اینها را حفظ کند، نمیتواند به این کاروان راه پیدا کند.
امام حسین(ع) با همه سرمایۀ ما کار دارند. با خودِ ما کار دارند؛ میخواهند این جان را از ما بگیرند و به خدا برسانند؛ کسانی پا به این میدان میگذارند که میدانند جان دادن در رکاب سیدالشهداء «غرامت» نیست، بلکه «غنیمت» است.
🔹 شرط دوم: آمادگی لقاء
اگر کسی خودش را آمادۀ لقاءالله کرده و مشغول به دنیا نیست، بلکه از دنیا بزرگتر شده و دلش از دنیا بیرون رفته است، میتواند با سیدالشهدا(ع) حرکت کند.
کسانی که هنوز از دنیا بزرگتر نشدهاند و تمام هَمّشان این است که به چربوشیرین دنیا برسند، با امام همراه نمیشوند.
🔹 شرط سوم: کوچ از دنیا
طالبان همراهی با امام حسین(ع) باید از دنیا کوچ کنند. «فَلْيَرْحَل». کوچ بهمعنی مسافرت نیست. «مسافر» غیر از «راحل» است. وطنِ مسافر در پشتسرش قرار دارد؛ میرود و برمیگردد! اما راحلْ آن کسی است که دل از وطن شسته، چشم از وطن برداشته و وطنش پیشِ روی اوست؛ لذا به فکر برگشتن نیست. اگر کسی مشتاق لقاء خدا شده، همه سرمایهاش را در دست گرفته که این سرمایه را ببرد و به لقاء خدا برساند، او باید از دار دنیا کوچ کند و دیگرْ دنیا را وطنش قرار ندهد و به هیچ وجه قصد برگشت نداشته باشد.
🔹 شرط چهارم: معیت با امام
شرط چهارم که مهمترین شرط است این است: فَلْيَرْحَلْ «مَعَنَا». باید خودش را به امام برساند. مهمترین نکته در سفر الی الله همین است: راهی به سوی خدا نیست الا با امام. این راه با پای ما رفتنی نیست؛ نه با پای دل، نه با پای عقل.
آنهاییکه با امام حرکت نمیکنند طعمۀ شیطان میشوند؛ گاهی اشتیاق و بیقراری هم دارد، شوری هم در دلش میافتد، دلش گرم میشود، میخواهد به سمت خدا حرکت کند، ولی اگر با امام حرکت نکند به مقصد نمیرسد.
الان هم مسئله همین است، الان هم اگر کسی میخواهد به خدا برسد، باید خود را بسازد و با کاروان امام حسین(ع) حرکت کند.»
#استاد_میرباقری
🏴بیایید با نصب یک پرچم در سردرخانه و مغازههایمان، هرخانه و مغازهرا یک حسینیه کنیم
#هر خانه هر مغازه_یک_حسینه
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_سی_و_پنجم
💠 حیدر چشمش به جاده و جمعیت رزمندهها بود و دل او هم پیش #حاج_قاسم جا مانده بود که مؤمنانه زمزمه کرد :«عاشق #سید_علی_خامنهای و #حاج_قاسمم!»
سپس گوشه نگاهی به صورتم کرد و با لبخندی فاتحانه شهادت داد :«نرجس! بهخدا اگه #ایران نبود، آمرلی هم مثل سنجار سقوط میکرد!» و در رکاب حاج قاسم طعم قدرت #شیعه را چشیده بود که فرمان را زیر انگشتانش فشار داد و برای #داعش خط و نشان کشید :«مگه شیعه مرده باشه که حرف #سید_علی و #مرجعیت روی زمین بمونه و دست داعش به کربلا و نجف برسه!»
💠 تازه میفهمیدم حاج قاسم با دل عباس و سایر #مدافعان شهر چه کرده بود که مرگ را به بازی گرفته و برای چشیدن #شهادت سرشان روی بدن سنگینی میکرد و حیدر هنوز از همه غمهایم خبر نداشت که در ترافیک ورودی شهر ماشین را متوقف کرد، رو به صورتم چرخید و با اشتیاقی که از آغوش حاج قاسم به دلش افتاده بود، سوال کرد :«عباس برات از #حاج_قاسم چیزی نگفته بود؟»
و عباس روزهای آخر آیینه حاج قاسم شده بود که سرم را به نشانه تأیید پایین انداختم، اما دست خودم نبود که اسم برادر #شهیدم شیشه چشمم را از گریه پُر میکرد و همین گریه دل حیدر را خالی کرد.
💠 ردیف ماشینها به راه افتادند، دوباره دنده را جا زد و با نگرانی نگاهم میکرد تا حرفی بزنم و دردی جز داغ عباس و عمو نبود که حرف را به هوایی جز هوای #شهادت بردم :«چطوری آزاد شدی؟»
حسم را باور نمیکرد که به چشمانم خیره شد و پرسید :«برا این گریه میکنی؟» و باید جراحت جالی خالی عباس و عمو را میپوشاندم و همان نغمه نالههای حیدر و پیکر #مظلومش کم دردی نبود که زیر لب زمزمه کردم :«حیدر این مدت فکر نبودنت منو کشت!»
💠 و همین جسارت عدنان برایش دردناکتر از #اسارت بود که صورتش سرخ شد و با غیظی که گلویش را پُر کرده بود، پاسخ داد :«اون شب که اون نامرد بهت زنگ زد و #تهدیدت میکرد من میشنیدم! به خودم گفت میخوام ازت فیلم بگیرم و بفرستم واسه دخترعموت! بهخدا حاضر بودم هزار بار زجرکشم کنه، ولی با تو حرف نزنه!»
و از نزدیک شدن عدنان به #ناموسش تیغ غیرت در گلویش مانده و صدایش خش افتاد :«امروز وقتی فهمیدم کشونده بودت تو اون خونه خرابه، مرگ رو جلو چشام دیدم!» و فقط #امیرالمؤمنین مرا نجات داده و میدیدم قفسه سینهاش از هجوم #غیرت میلرزد که دوباره بحث را عوض کردم :«حیدر چجوری اسیر شدی؟»
💠 دیگر به ورودی شهر رسیده و حرکت ماشینها در استقبال مردم متوقف شده بود که ترمز دستی را کشید و گفت :«برای شروع #عملیات، من و یکی دیگه از بچهها که اهل آمرلی بودیم داوطلب شناسایی منطقه شدیم، اما تو کمین داعش افتادیم، اون #شهید شد و من زخمی شدم، نتونستم فرار کنم، #اسیرم کردن و بردن سلیمان بیک.»
از تصور درد و #غربتی که عزیز دلم کشیده بود، قلبم فشرده شد و او از همه عذابی که عدنان به جانش داده بود، گذشت و تنها آخر ماجرا را گفت :«یکی از شیخهای سلیمان بیک که قبلا با بابا معامله میکرد، منو شناخت. به قول خودش نون و نمک ما رو خورده بود و میخواست جبران کنه که دو شب بعد فراریم داد.»
💠 از #اعجازی که عشقم را نجات داده بود دلم لرزید و ایمان داشتم از کرم #کریم_اهل_بیت (علیهمالسلام) حیدرم سالم برگشته که لبخندی زدم و پس از روزها برایش دلبرانه ناز کردم :«حیدر نذر کردم اسم بچهمون رو حسن بذاریم!» و چشمانش هنوز از صورتم سیر نشده بود که عاشقانه نگاهم کرد و نازم را خرید :«نرجس! انقدر دلم برات تنگ شده که وقتی حرف میزنی بیشتر تشنه صدات میشم!»
دستانم هنوز در گرمای دستش مانده و دیگر تشنگی و گرسنگی را احساس نمیکردم که از جام چشمان مستش سیرابم کرده بود.
💠 مردم همه با پرچمهای #یاحسین و #یا_قمر_بنی_هاشم برای استقبال از نیروها به خیابان آمده بودند و اینهمه هلهله خلوت عاشقانهمان را به هم نمیزد.
بیش از هشتاد روز #مقاومت در برابر داعش و دوری و دلتنگی، عاشقترمان کرده بود که حیدر دستم را میان دستانش فشار داد تا باز هم دلم به حرارت حضورش گرم شود و باور کنم پیروز این جنگ ناجوانمردانه ما هستیم.
#پایان
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
📎
🌿 مراقبۀ روز آخر ماه ذیالحجّه 👆
#مراقبات_ماه_ذیالحجه
هدایت شده از مجمعجهانیحضرتعلیاصغر(ع)
6.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
🤲همایش عظیم شیرخوارگان حسینی و روز توسل جهانی به باب الحوائج حضرت علی اصغر (علیهالسلام) جهت رفع بلا و گرفتاری از تمامی عالم
همزمان در بیش از ۷۰۰۰ نقطه ایران و ۴۵ نقطه جهان
⏰جمعه ۳۱ مرداد مقارن با اول محرم ساعت ۱۰ صبح
جهت حفظ سلامت شیرخوارگان👼 و مادران🧕 و حمایت از کادر درمان👨⚕
📺این همایش بصورت زنده از شبکه استانی همدان پخش خواهد شد.
#مجمع_جهانی_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام_استان_همدان
🆔 @majmae_aliasghar