فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀حضور جمعی از فرزندان خردسال شهدای مدافع حرم در حرم مطهر حضرت رقیه (سلام الله علیها)
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ
🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّل فَرَجَهم و العَنْ اعَدائهْم اجْمَعین بِه عَددِ ما احاطَ بِه عِلْمُک
•°🌱
سلام امام زمانم
🌼«صبحم» شروع می شود
✨«آقا به نامتـان »
🌼«روزی من» همه جـا
✨«ذکـر نـامتـان»
🌼صبح علی الطلوع
✨«سَلامٌ عَلی یابن الحسن»
🌼مـن دلخـوشـم بـه
✨«جـواب سلامتـان» ...!!❤️
#اللهمعجللولیکالفرج
•°🌱
از ازل در طَلَبَت چشم تَرم گفت حسین
هرکجا بال زدم،
بال و پرم گفت حسین
مادرم داد به من درس محبت اما
من حسینی شدم از بس پدرم گفت حسین
روزتون حسینی 🌙
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
#امام_باقر عليهالسلام فرمودند:
«ما مِن نَكبَةٍ تُصِيبُ العَبدَ إلاّ بِذَنبه»
هيچ گرفتارى به بنده نمى رسد مگر به سبب گناه .
📖کافی/ج۲/ص۲۶۹
#روایت
«مَا يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ»
هیچ سخنی را به زبان نمیگوید، جز اینکه نزد آن نگهبانی آماده است.
📖ق/۱۸
#آیات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 امر دنیا و آخرت ما دست خداست و جز او هم کسی کاری از دستش بر نمیاد؛ تا خدا و اهل بیت علیهم السلام رو داریم، چرا باید غصه بخوریم و نگران باشیم؟؟!!
✅ حتما ببینید؛ امید دهنده و آرامش بخش؛
#داستان_نماز
☀️ دیگر نمی توانم درس بگویم ☀️
💠 یکی از شاگردان #آیت_الله_کوهستانی میگوید : روزی آقا در حسینیه مشغول تدریس بود همین که صدای #اذان ظهر را شنید کتاب را بست و فرمود: «بابا جان من دیگر نمی توانم درس بگویم باید بروم نماز!»
💠 [یعنی با شنیدن اذان تمام توجه من به سوی سخن گفتن با خدا رفته است و دیگر نمی توانم به درس ادامه دهم]
📚 روح مهربان ؛ خاطرات و حالات عرفانی شیخ محمد کوهستانی ؛ صفحه ۳۱.
🌼 آیت الله میرباقری:
🔸 اگر کسي تدبير نکرد، شيطان بر انسان سبقت مي گيرد. ما بايد تدبير کنيم و بر فرصتها سبقت بگيريم.
🔸 اگر شما برنامهريزي و تدبير براي شبتان نکرديد، يکشب، دوشب، دهشب و ... همه اش ميگذرد و آدم میبيند يکسال دوسال، دهسال گذشته و پير شده و فرصت ها تمام شده است و هنوز میخواهد که نماز شب بخواند!
🔸 يا هنوز دارد نقشه میکشد که نماز صبحش را اول وقت بخواند!
🔸 يا محاسنش مثل من سفيد شده است و تازه دارد نقشه مي کشد که نماز اول وقت بخواند!
اعتراف سرباز آمریکایی:
کودکان افغانستانی را با پرت کردن آب نبات و اسباب بازی به کوچه هایی که فکر میکردیم امکان وجود تله انفجاری باشد میکشیدیم تا مطمئن شویم مسیر عاری از مواد انفجاری است!
#بیست_سال_جنایت
#11September
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️سردار قاآنی با انتشار این فیلم در سالگرد ۱۱ سپتامبر از خود زنی آمریکا برای پیشبرد نقشههاش شومشان، گفت...
🆔
وقتی برای فرج امام زمان «عج» دعا میکنیم برای خودمان هم دعا کنیم
اگر حضرت تشریف بیاورند و ما در صف دشمنان ایشان ایستاده باشیم... 🥀
این آمدن برای ما چه سودی خواهد داشت..؟
دعا کنیم یار امام «عج» باشیم. ... 🔆🔅🔆
#اَلّلهُمَّـعَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج
✅منش زینب کبری(سلاماللهعلیها) پیروز است
🔺 زینب کبری یک نمونهی برجستهی تاریخ است که عظمت حضور یک زن را در یکی از مهمترین مسائل تاریخ نشان میدهد. اینکه گفته میشود در عاشورا، در حادثهی کربلا، خون بر شمشیر پیروز شد - که واقعاً پیروز شد - عامل این پیروزی، #حضرت_زینب بود؛ والّا خون در کربلا تمام شد. حادثهی نظامی با شکست ظاهری نیروهای حق در عرصهی عاشورا به پایان رسید؛ اما آن چیزی که موجب شد این شکست نظامىِ ظاهری، تبدیل به یک پیروزی قطعىِ دائمی شود، عبارت بود از منش زینب کبری؛ نقشی که حضرت زینب بر عهده گرفت؛ این خیلی چیز مهمی است. این حادثه نشان داد که زن در حاشیهی تاریخ نیست؛ زن در متن حوادث مهم تاریخی قرار دارد.
➡️۸۴/۰۳/۲۵
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
#زمان_ظهور قسمت پنجم ⬅️ حضرت ولیعصر (عجل الله فرجه) در حکومتش 👈 آنقدر مال به مردم میدهد،که خلایق ا
#زمان_ظهور
قسمت ششم
⬅️ هنگام ظهور 👈شیعیان از شیر شجاع تر و از نیزه سریعتر و چابکتر میشوند....
📚بصائرالدرجات
✨اللهم عجل لولیک الفرج✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴وقتی در سن ۱۴ سالگی به اندازه ۱۴۰۰ سال پختگی داری
خدایا دست ما رو از دامان این شهدا کوتاه مفرما ...🥀🔶🥀🔶🥀
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
📓رمان امنیتی رفیق #قسمت45 امید: بله آقا، ولی تماس و پیام مشکوکی نداشتند. انگار شیدا از قبل توجیه
📓رمان امنیتی رفیق
#قسمت46
صدف تکیهاش را از صندلی گرفت و خودش را به صندلی راننده نزدیک کرد:
- شما چقدر جالب حرف میزنین! بهتون نمیاد فقط راننده تاکسی باشید!
عباس آه کشید:
- من ارشد آیتی دارم؛ ولی بخاطر این اوضاع اقتصادی دیگه مجبور شدم بیخیال دانشگاه بشم.
صدف که با عباس احساس همدردی میکرد و بدش نمیآمد این گفتوگو و رابطه ادامه داشته باشد، خواست سرش را به پشتی صندلی عباس بچسباند و حرف دیگری بزند؛ اما شیدا با آرنج به پهلویش زد و چشم غره رفت. این یعنی صدف باید در برقراری رابطه با غریبهها محطاط باشد و فراموش نکند که برای کار مهمتری آمدهاند. نهیب پنهانی شیدا به صدف، از چشم عباس هم دور نماند؛ این رفتار صدف و تلاش و تشنگیاش برای برقراری رابطه، غیرحرفهای بودنش را فریاد میزد.
بعد از طی کردن مسیری نیمساعته، شیدا در آستانه ورود به کوچهای دستور توقف داد. نمیخواست عباس آنها را تا خود مقصد همراهی کند؛ زیرا اعتماد کامل به عباس نداشت. عباس هم به منظور شیدا پی برده بود و برای همین، کرایهاش را گرفت و رفت؛ اما کمی دورتر متوقف شد و پیاده و با پوشیدن یک سوئیشرت و کلاه نقابدار، پشت سر شیدا و صدف راه افتاد. فاصلهاش طوری بود که شیدا متوجهش نشود. حدود پنج دقیقه در کوچهپسکوچهها پیادهروی کردند تا رسیدند به خانهای ویلایی. شیدا در را با کلید گشود و وارد شد. عباس میتوانست حدس بزند خانه تیمیست. پشت بیسیم گفت:
- حاجی رفتن توی یه خونه ویلایی. نمیدونم چندنفر دیگه داخل خونه هستن، ولی در رو با کلید باز کرد.
حسین رو کرد به صابری و پرسید:
- درباره موقعیت خانوادههای صدف و شیدا استعلام گرفتی؟
صابری سر تکان داد: خانواده شیدا ایران نیستن، تا جایی که مشخصه هم فامیل توی ایران ندارن. صدف هم خانواده و اقوامش اصفهان زندگی نمیکنن و اصالتاً اصفهانی نیستند، توی یکی از شهرستانهای اصفهان زندگی میکنن.
حسین دستی به چانهاش کشید:
- پس بعیده خونه خانواده و فامیل باشه.
و ادامه حرفش را خطاب به عباس گفت:
- عباس جان، خونه رو دائم تحتنظر بگیر. یه دوری هم اون اطراف بزن و ببین شرایط چطوریه.
- چشم آقا.
حسین خودش را روی صندلیهای پشت میز رها کرد و نگاهی به ساعت انداخت؛ نزدیک دوازده شب بود. با صدای گرفته و خستهاش از امید پرسید:
- چه خبر از انتخابات؟
امید: مثل این که خیلی استقبال مردم زیاد بوده. ولی دیگه در حوزههای انتخابیه بسته شده و شروع کردن به شمارش آرا؛ ولی آقا، بهتون قول میدم از الان یه عده پیامهای تبریکشون رو برای فلانی آماده کردن و احتمالا پشتبندش یه بیانیه آتشین دعوت به اعتراض هم نوشتن که اگه نتیجه به کامشون نبود، خودشونو از تک و تا نندازن!
ادامه دارد...
#رمان_امنیتی_رفیق
#به_قلم_فاطمه_شکیبا
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
📓رمان امنیتی رفیق #قسمت46 صدف تکیهاش را از صندلی گرفت و خودش را به صندلی راننده نزدیک کرد: - شم
📓رمان امنیتی رفیق
#قسمت47
حسین لبش را گزید و گفت:
- دوباره که زدی توی خاکی آقا امید! قرار بود ما فکر و ذکرمون امنیت مردم باشه نه دعوای سیاسی این جناح و اون جناح! حالا درسته که یه چیزایی از روز هم روشنتره؛ ولی خب... خودت میدونی که؟
امید سرش را پایین انداخت و خندهاش را خورد. دستش را روی دهانش گذاشت و گفت:
- بله آقا. میبندمش!
*
از همان اول هم حس خوبی به آدمهای آن خانه نداشت؛ حتی شیدا که تا اینجا همراهیاش کرده بود. دست خودش نبود که از وقتی پا به آن خانه گذاشت، احساس بیاعتمادی وجودش را گرفت. انگار همه بیشتر از او میدانستند؛ میدانستند قرار است دقیقاً چه خبر شود و ماموریتشان چیست. بیچاره صدف، نمیدانست قرار است قربانی ماجرا باشد و ماموریتش فقط«مُردن» است.
...نفهمید شبش را چطور صبح کرد؛ اما وقتی بیدار شد، احساس میکرد همان صدف قبلی نیست. شاید صدف وجودش از مروارید خالی شده بود. ترجیح داد آن شبِ شوم را به یاد نیاورد و خودش را اذیت نکند. اشکهایش را پنهانی و بیصدا در رختخواب ریخت و به خودش دلداری داد که این سرشت مبارزه است که بیرحم باشد. به خودش دلداری داد که تجربه شب قبل هرچند گران بود و به بهای ارزشمندترین داشتههایش تمام شد؛ اما به آزادی بعدش میارزید.
لپتاپش را باز کرد و یکراست سراغ سایتهای خبری رفت. صدای تلوزیون از سالن میآمد که داشت نتیجه انتخابات را اعلام میکرد؛ پیروزی قاطع نامزدی که صدف انتظارش را نداشت. وقتی خبر را از چند خبرگزاری داخلی و خارجی خواند، وا رفت و لب و لوچهاش آویزان شد. شیدا که حال صدف را دید، با محبتی تصنعی دستش را روی شانه صدف فشرد:
- خودت که خوب میدونی، تقلب شده. پس خودت رو جمع کن که تازه مبارزه شروع شده و باید حقمونو پس بگیریم!
و لیوان چای سبز را مقابل صدف گذاشت. همه چیز سبز بود؛ اما چرا صدف احساس جوانه زدن نداشت؟
*
امید با لبخندی که از مکالمه با مادر بر لبش مانده بود وارد اتاق شد. صابری جایش را با امید عوض کرد و رفت که با مادرش حرف بزند؛ تولد حضرت زهرا«س» بود و روز مادر. حسین، حال سرخوشِ امید را که دید، خواست کمی سربهسرش بگذارد:
- چیه آقا امید؟ کبکت خروس میخونه!
لبهای امید بیشتر کِش آمد:
- خب عیده دیگه آقا! باید شاد باشیم؟
حسین چشمک زد و شانه امید را فشرد:
- ای پدر صلواتی!
از بعد تماسش با عطیه، ابهامی عجیب به دل حسین افتاده بود. عطیه از خبر بنیاد شهید حرف میزد؛ از یافت شدن پیکر یک شهید که حسین قبلا، همپای مادر شهید پیگیر بازگشت پیکرش شده بود. مادر شهید حالا دیگر پایی برای دوندگی دنبال پیکر پسر نداشت؛ و پیگیری این ماجرا را به حسین سپرده بود. و آن شهید، کسی نبود جز سپهر؛ سپهری که همراه وحید، یک شب در میان کوههای در هم تنیده کردستان گم شده بود.
ادامه دارد...
#رمان_امنیتی_رفیق
#به_قلم_فاطمه_شکیبا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 چقدر وحشتناک!
🔹 استاد مسعود عالی
#درس_اخلاق
#خدا_نوشت
( شرحی عاشقانه بر احادیث قدسی)
چپ و راست رفتهای و گفتهای؛
رفیق تو بودن؛
شبیه تو شدن؛
همدم تو بودن ... سخت نیست!
☆ کافیست به آنچه برایم خوب نیست، و تو همه را برایم شمردهای؛ نزدیک نشوم!
و آنچه را در بر گیرم؛ که موجبِ حیاتِ قلبِ من است!
@Ostad_Shojae
کربلا به ما میگه،برای یاری نکردن امامت هیچ بهانه ای نداری،از طفل شیرخواره تا رقیه🖤
امام زمان یارِ کربلایی می خواد...
#رقیة_بنت_الحسین
#دستان_کوچک
1_1157927791.mp3
11.71M
#خانواده_آسمانی ۱۷
✿ خداوند در قرآن،
اجر رسالت پیامبر صلیالله علیه واله وسلم
و دینداری حقیقی را یک اصل بسیار مهم می داند؛ ↓
" پیوند با اهل بیت علیهمالسلام " 💫
اگر مقصود از این پیوند، پذیرفتن آنان تنها به عنوان بزرگان دین بود،
پس دلیل چنین تأکید و تکرار خداوند و پیامبرش چیست؟
#استاد_شجاعی 🎤
#حجهالاسلام_کاشانی
@Ostad_Shojae
☀️🔆☀️🔆☀️
🔆☀️🔆☀️
☀️🔆☀️
🔆☀️
☀️
#کلام_بزرگان #کلام_ولی
💢 طبیب خود باشیم 💢
طبیب خودتان باشید. بهترین کسی که میتواند بیماری ما را تشخیص دهد، خودمان هستیم. بیاورید روی کاغذ. بنویسید «حسد». بنویسید «بخل». بنویسید «بدخواهی برای دیگران؛ وقتی کسی به خیری میرسد، ما ناراحت میشویم». بنویسید «تنبلی در کار». بنویسد «روح بدبینی به نیکان و صالحان». بنویسید «بیاعتنایی به وظایف». بنویسید «علاقه به خود؛ شدیداً به خودمان علاقه داریم» و...
؛☀️
؛🔆☀️
؛☀️🔆☀️
؛🔆☀️🔆☀️
؛☀️🔆☀️🔆☀️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دین در یک دقیقه
سخنان قابل تامل مرحوم آیت الله حائری شیرازی در مورد دینداری و محیط زیست!