eitaa logo
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
2.6هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
7.4هزار ویدیو
211 فایل
ارتباط با ادمین @Yassekaboood هیئت خواهران خادم الزهرا سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی همدان بلاخره خون شهید محمد حسین عزیز می‌جوشد و حاج قاسم هست #حدادیان #گلستان هفتم #شهید جمهور #تنها هیات مذهبی به نام #حاج قاسم در کشور @khaharankhademozahra
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷همسر شهید همت می گوید: "اخلاقم طوری بود که اگر می دیدم کسی خلاف شرع می گوید، با او جر و بحث می کردم." یک روز بهم گفت: "باید با منطق حرف بزنی" بهش گفتم: "ولی آدم را مسخره می کنن" گفت: 🌷"می دونی ما در قبال تمام کسانی که راه کج میرن مسئولیم؟ حق نداریم باهاشون برخورد تند کنیم؛ از کجا معلوم که ما توی انحراف اینا نقش نداشته باشیم؟" وقتی بهش گفتم: "آخه تو کجایی که مقصر باشی؟" گفت: چه فرقی میکنه؟ من نوعی، با برخورد نادرستم، سهل انگاریم، کوتاهیم... همه اینا باعث انحراف میشه." "شهید حاج محمد ابراهیم همت"
ببین برادر، من اصلاً کاری ندارم به کی رای میدی؛ ولی حضور باید حداکثری باشد. این حرف را بعد کلی جر و بحث به همه آنهایی می گفت که نظرشان مخالف نظرش بود. کافی بود بفهمد کسی نمی خواهد رای بدهد، می رفت سراغش. یک وقت می دیدی طرف را برده پای صندوق. رای که داده بود هیچ، اسم کاندیدایی را هم نوشته بود که مهدی گفته بود. "شهید سید مهدی موسوی"
خدایا..!❤️ مرا به‌خاطر گناهانی که در طول روز با هزاران قدرت عقلی توجیه‌‌شان می‌کنم، ببخش..! 🌷"شهیدمصطفی‌چمران"🌷
سرنامزدهای مجلس بحث می‌کردیم. گفتم چرا فلانی رو تایید می کنی؟ گفت: چون با شعار پشتیبانی از ولایت فقیه اومده. اون هم زمانی که بقیه برای جمع کردن رای احزاب و گروه ها جرات نکردن از ولایت فقیه صراحتاً حمایت کنن. همچنین کسی نمیتونه به نظام خیانت کنه. نمی تونه خون شهدا رو نادیده بگیره. "شهید یوسف سجودی"
‏۳۰ خرداد ۱۳۷۳، سالروز انفجار در حرم امام رضا به دست منافقین کور دل که منجر به شهادت ۲۶ نفر و مجروحیت ۳۰۰ نفر از زائران شد. مراقب باشیم جای جلاد و شهید رو برامون عوض نکنن..!!!
🌹🕊🌹🕊🌹 من اعتقاد دارم که خدای بزرگ، انسان را به اندازه درد و رنجی که در راه او تحمل کرده است، پاداش می دهد. "شهید مصطفی چمران"
🌷پایش را گچ گرفته بود و در بیمارستان مریوان بستری بود بچه ها لباس هایشان را شسته بودند. خبردار که شد بلند شد برود لباسهای آنها را بشوید، گفتم: برادر احمد پاتون رو تازه گچ گرفتن اگه گچ خیس باشه پاتون عفونت می کنه.گفت :«هیچی نمی شه» رفت توی حمام و لباس همه بچه ها را شست نصف روز طول کشید. گفتیم: الان تمام گچ نم برداشته و باید عوضش کرد 🌷اما یک قطره آب هم روی گج نریخته بود.می گفت: بیت المال بود مواظب بودم خیس نشه. "جاوید الاثر احمد متوسلیان" ‏
خواستیم با حرف‌هایمان، راه شهدا را ادامه دهیم اما دیدیم راه شهدا رفتنی‌ است نه گفتنی. خدایا کمک کن این زندان دنیا، این گناهانِ بی‌شمارمان آخر لنگ نکند پای رفتن مان را..!
🌷محمدعلی یک دفترچه کوچک داشت، که همیشه همراهش بود و به هیچ‌کس هم نشونش نمی‌داد. یک بار دفترچه رو برداشتم ببینم چه چیزی داخلش می‌نویسه. فکرش رو کرده بودم. کارهای که در طول روز انجام داده بود را نوشته بود. مثلا سر چه کسی داد زده، چه کسی رو ناراحت کرده، به چه کسی بدهکار است و...همه را نوشته بود؛ ریز و درشت. 🌷نوشته بود که یادش باشد و در اولین فرصت صافشان کند. به رهنمون گفتم: «وقت اذان است. برویم نماز.» گفت: «من باید بروم تا یک جایی و برگردم. اگه می‌خواهی تو هم بیا. زود می‌رویم و بر می‌گردیم.» گفتم: «حالا کجا می‌خواهید بروید؟» 🌷برایم تعریف کرد که دیشب با کسی حرفش شده و بد باهاش حرف زده و فکر می‌کند طرف از او دلخور شده، الان هم می‌خواهد برود، از دلش در بیاورد. گفتم: «حالا نمی‌شود بعداً بروی؟» نگاهم کرد. نگران بود. گفت: «نه، همین حالا باید برویم.» ✍کتاب یادگاران "شهید محمد علی رهنمون"
می‌‌گفت: سخت‌ترین ‌شکنجه‌ها رو در ساواک دید و سخت‌ترین ‌مقاومت ‌رو با کومله‌ داشت.. 🌹انگار هر چی بیشتر سختی میکشید عاشق‌تر میشد.. "جاویدالاثر احمدمتوسلیان"
🌷محمدرضا سفت و سخت پای امر به معروف و نهی از منکر ایستاده بود و هزینه هایش را هم پرداخت کرد. 🌷محمد رضا همراه دوستانش راهی نانوایی بود. جلو نانوایی که می رسند می بینند چند نفر از اراذل و اوباش به نانوایی محله حمله کرده اند و دارند شاطر را کتک می زنند تا دخلش را خالی کنند. محمدرضا با آنکه در آن زمان ۱۴ سال بیشتر نداشت، سریع خودش را وارد معرکه کرده و به دفاع از نانوا می پردازد. 🌷یکی از اراذل با شیشه شکسته نوشابه، زخمی به گردن او زد که وقتی بردیمش بیمارستان ۱۸ بخیه خورد. ✍کتاب ابو وصال "شهید محمدرضا دهقان"
🌷یک روز در وضعیتی دیدمش که خیلی تعجب کردم.دوکارتن بزرگ اجناس روی دوشش بود.جلوی یک مغازه کارتن ها را روی زمین گذاشت وقتی کار تحویل تمام شد .جلو رفتم و سلام کردم .بعد گفتم: آقا ابرام برای شما زشته ، این کار باربرهاست نه کار شما! 🌷نگاهی به من کرد و گفت:کار که عیب نیست،بیکاری عیبه،این کاری هم که من انجام میدم برای خودم خوبه، مطمئن میشم که هیچی نیستم.جلوی غرورم رو می گیره! گفتم :اگه کسی شما رو اینطوری ببینه خوب نیست!شما ورزشکاری و...خیلی ها می شناسنت. 🌷ابراهیم خندید و گفت: ای بابا ، همیشه کاری کن که، اگه خدا تو رو دید خوشش بیاد نه مردم! "شهید ابراهیم هادی"