eitaa logo
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
2.4هزار دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
6.1هزار ویدیو
150 فایل
ارتباط با ادمین @Yassekaboood هیئت خواهران خادم الزهرا سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی همدان بلاخره خون شهید محمد حسین عزیز می‌جوشد و حاج قاسم هست #حدادیان #گلستان هفتم #شهید جمهور #تنها هیات مذهبی به نام #حاج قاسم در کشور @khaharankhademozahra
مشاهده در ایتا
دانلود
(۱) 🏝پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد (ص)، آخرین پیامبر الهی در جامعه مُشرک شبه جزیره عربستان به دنیا آمد. در تاریخ میلاد پیامبر (ص) اقوال بین مسلمانان وجود دارد. عموم سیره نویسان معتقدند، تولد پیامبر گرامی (ص) در عام الفیل، در سال 570 میلادی بوده است. زیرا آن حضرت به طور قطع، در سال 632 میلادی در گذشته است، و سن مبارک او 62 تا 63 بوده است. بنابراین، میلاد پیامبر در حدود 570 میلادی خواهد بود. ⏪ اکثر محدثان و مورخان بر این قول اتفاق دارند که تولد پیامبر، در ماه «ربیع الاول» بوده، ولی در روز تولد او اختلاف دارند. معروف میان محدثان شیعه این است که آن حضرت، در هفدهم ماه ربیع الاول، روز جمعه، پس از طلوع فجر چشم به دنیا گشود، و مشهور میان اهل تسنن این است که ولادت آن حضرت، در روز دوشنبه دوازدهم همان ماه اتفاق افتاده است.  درباره روز تولد پیامبر اسلام(ص) میان علمای شیعه و اهل سنت دو دیدگاه اصلی وجود دارد: دوازدهم ربیع الاول و هفدهم ربیع الاول.  🤝هفته وحدت و همدلی فاصله میان این دو تاریخ، دوازدهم ربیع الاول و هفدهم ربیع الاول به عنوان «هفته وحدت» نامیده شده است. ↩️ادامه‌دارد....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ عهد می بندیم با مولایمان: 🔶💐❤️🌸🔶💐❤️🌸🔶💐❤️🌸 اللّٰهُمَّ إِنِّي أُجَدِّدُ لَهُ فِي صَبِيحَةِ يَوْمِي هٰذَا وَمَا عِشْتُ مِنْ أَيَّامِي عَهْداً وَعَقْداً وَبَيْعَةً لَهُ فِي عُنُقِي لَا أَحُولُ عَنْها وَلَا أَزُولُ أَبَداً، اللّٰهُمَّ اجْعَلْنِي مِنْ أَنْصارِهِ وَأَعْوانِهِ، وَالذَّابِّينَ عَنْهُ، والْمُسارِعِينَ إِلَيْهِ فِي قَضاءِ حَوَائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلِينَ لِأَوامِرِهِ ، وَالْمُحامِينَ عَنْهُ، وَالسَّابِقِينَ إِلىٰ إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْهِ؛ خدایا در صبح این روز و تا زندگی کنم از روزهایم، برای آن حضرت بر عهده‌ام، عهد و پیمان و بیعت تجدید می‌کنم که از آن‌، رو نگردانم و هیچ‌گاه دست برندارم. خدایا مرا، از یاران و مددکاران و دفاع‌کنندگان از او قرار ده و از شتابندگان به سویش، در برآوردن خواسته‌هایش و اطاعت‌کنندگان اَوامرش و مدافعان حضرتش و پیش‌گیرندگان به سوی خواسته‌اش و کشته‌شدگان در پیشگاهش ... 🍃🌸🌱🌼🍃🌸🌱🌼🍃🌸🌼🌱 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّل فَرَجَهم و العَنْ اعَدائهْم اجْمَعین بِه عَددِ ما احاطَ بِه عِلْمُک
🏝در میان تمامی اضطراب‌ها، صبحم با سلام بر شما بخیر می‌شود... انگار دلم آرام می‌گیرد، یادم می‌آید تنها نیستم یادم می‌آید پناهگاه دارم، پشتوانه دارم، طبیب و حبیب دارم، آرام جان دارم... ...یادم می آید...شما را دارم... سلام همه‌ی هستی‌ام ...🏝 ⚘وَ مُدَّ فِي أَعْمَارِهِمْ، وَ زِدْ فِي آجَالِهِمْ، وَ بَلِّغْهُمْ أَقْصَى آمَالِهِمْ دِيناً وَ دُنْيَاً وَ آخِرَةً، إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ و بر عمرشان (اهل بیت علیهم السلام) بيفزا، و به طول حياتشان فزونی بخش، و به نهايت آرزوهای دينی و دنيوی و اخروی شان برسان كه به يقين تو بر هر چيز توانايی.⚘ 📚مفاتیح الجنان،صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج
‹🖇️🌚› • • عاقبت‌نوڪرِخودرابہ‌حـرم‌خواهـےبُرد شڪ‌ندارم‌بخُداازڪرَمَت‌‌معلوم‌استـ...♥️ ♥️ • • ـ ـ‌ ـ ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ‌ ⛓️•🖤¦⇢ ⛓️•🖤¦⇢ ـ ـ‌
💚امام صادق علیه السلام فرمود: چهار نفر در روز قیامت مورد نظر لطف پروردگارند: 🌱آنکه، چون طرف معامله پشیمان شود، معامله را برگرداند. 🍃 کسی که غم از دلی برگیرد. 🕊کسی که برده‌ای را آزاد کند. 💍 کسی که بی همسران را به ازدواج همدیگر درآورد. 📚وسائل الشیعه جلد۲۰، صفحه۴۶ ❤️✧❥꧁یازهرا꧂❥✧❤️
💔 هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ اوّل و آخر هستی و پیدا و پنهان وجود همه اوست و او به همه امور عالم داناست سوره حدید، آیه۳
🖊 ره: مهم‌ترين و اساسى‌ترين كارى كه ما در امتداد زمانى خود داريم اين است كه خودمان را درست بسازيم. هيچ كارى براى انسان مهم‌تر از درست ساختن خودش نبوده و نيست.
‹📔🖇› • حـٰـاج‌حسین‌یڪتامیگہ: باید‌ڪار؎‌ڪنیم‌ڪه‌علے‌اڪبر امام‌زمان‌باشیم‌و امام‌حسین‌خریدار‌ما‌باشد، مثل‌شھید حججے ڪه‌با‌آمدنش یڪ‌ڪشور‌را‌منقلب‌می‌ڪند... مأموریت‌ما؛ ایستادنِ‌تمام‌قدپا؎انقلاب‌است . . .:)🌱 • ـ ـ‌ ـ ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ‌ 📔•🎞¦⇢ •• 📔•🎞¦⇢ ••
📷 تصویر جالبی که کاربران لبنانی بعد از سخنان امشب سیدحسن نصرالله منتشر کردند 🔸سید حسن نصرالله امشب در سخنرانی خود به مناسبت حوادث خونبار پنجشنبه هفته‌ گذشته در بیروت خطاب به سمیر جعجع و دشمنان داخلی لبنان که بدنبال کشاندن حزب الله به جنگ داخلی هستند برای اولین بار فاش کرد که حزب الله لبنان به تنهایی و بدون تعداد داوطلبان، طرفداران و حامیانش بیش از ۱۰۰,۰۰۰ نیروی رزمی مسلح آموزش دیده در اختیار دارد. یعنی دو برابر تعداد کل نیروهای ارتش لبنان!
✍️همسر آیت الله العظمی مرعشی نجفی می‏گوید: در تمام مدت شصت سالی كه با ایشان زندگی كردم، هيچ گاه با من رفتارى تند و خشونت آميز نداشت. تا آن زمان كه قادر به حركت كردن و انجام دادن كارهایش بود، نمی‏گذاشت كه دیگران كارهایش را انجام دهند. حتی هنگامی كه تشنه می‏شد، برمی‏خاست و به آشپرخانه می‏رفت و آب می‏آشامید و از من درخواست نمی‏كرد. ایشان افزون بر آنكه برای من همسری خوب و مهربان و دوست داشتنی بود، دوستي صميمي و همكاري غم‏خوار براي من نیز بود. ایشان همواره در كارهای منزل به من كمك می‏كرد و بسیاری از اوقات، كارهای آشپزخانه همانند درست كردن غذا، پاك كردن سبزى، و شستن میوه و وسایل آشپزخانه را ایشان انجام می‏دادند. 📚شهاب شریعت، ص ۳۰۶و ۳۰۷
+مرگ‌مهم‌نیست! تو‌مرگ‌راخواهی‌داشت. ببین‌برای‌چه‌میمیری؟🚶🏿‍♂ عین‌صاد
و نفختُ فیهِ من روحی... ص/ ۷۲ ✍ چه عاقبت به خیرند؛ قطره‌ها، جوی‌ها، رودها و دریاهایی که به اقیانوس می‌رسند! آنجا که مقصدی مشترک، از تمام‌ِ "مَن"شان، "ما"یی می‌سازد که عظمت‌شان را همه باور می‌کنند! 💫 نورانیت و طهارتِ کامل‌ترین آیینِ الهی نیز، بزودی عالَم را فرا خواهد گرفت! روزی که ما بیاموزیم؛ باید در اقیانوسِ آغوش "رحمهٌ للعالَمین"، یکدل شویم، تا عظمت و قدرتِ انسان‌سازی اسلام را همه باور کنند! @Ostad_Shojae
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
#بشقابهای_سفره_پشت_باممان #قسمت15 📡 ابعاد فروپاشی خانواده در برنامه‌های ماهواره‌ای 🔟 خارج کردن خان
📡 ابعاد فروپاشی خانواده در برنامه‌های ماهواره‌ای 1⃣1⃣ رواج اعتیاد 🔶امروزه، یکی از معضلات جدّی⁉️ در جامعۀ ما نیز بالا رفتن آمار📊 معتادان به موادّ مخدّر ☠ است. ✅مطابق اظهار نظر مقامات رسمی وزارت بهداشت🏥، داروهای تبلیغ شده در شبکه‌های ماهواره‌ای📡، غیر قابل اطمینان هستند و در آنها موادّ مخدّر ☠ وجود دارد؛ امّا نه تنها در تبلیغات ماهواره‌ای 📡به موادّ مخدّرِ موجود در این داروها 💊هیچ اشاره‌ای نمی‌کنند؛ بلکه به شدّت روی بی‌عارضه بودن 👌آنها تأکید می‌شود. ⚡️در برخی از شبکه‌های ماهواره‌ای📡، به صراحت، موادّ مخدّر ☠ را آرام‌بخش معرّفی و تبلیغ می‌کنند. ❌شبکۀ «من و تو» 📺در جدیدترین اقدام برای به انحراف کشاندن بینندگان خود، از «اعتیاد»🌪 به عنوان راه رسیدن به «آرامش» نام برد. «من و تو»، در ادامه با سخنان اغراق‌آمیزی در بارۀ تأثیرات موادّ مخدّر بر آرامش انسان، از این مواد افیونی 🔥به عنوان «یک مادّۀ جادویی🌟» برای آرامش اعصاب❄️ نام بُرد. در این برنامه، صحبت‌های یک شهروند انگلیسی پخش شد که می‌گفت: «استفاده از موادّ مخدّر☠، ممنوع است؛ ولی من برای لغو ممنوعیت آن مبارزه می‌کنم؛ چرا که استفاده از این مواد، به ما آرامش روانی😊 می‌دهد». 📚بشقاب‌های سفره پشت باممان، ص۸۶
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
☘🍁☘ 🍁☘ ☘ 📗رمان امنیتی رفیق #قسمت113 خانه، ساده و سنتی بود؛ با حیاطی که هرچند بوته‌ها و درخت‌هایش
☘🍁☘ 🍁☘ ☘ 📗رمان امنیتی رفیق حسین سوار ماشینش شد و با تمام سرعتش به سمت اداره راند. در راه، فکری به ذهنش رسید. باید تیم خودش را می‌سنجید؛ می‌خواست مطمئن شود تیم خودش آلوده نیست. یک بار همه را سنجید؛ چندروز بود که سعی داشت با کم و زیاد کردن دسترسی‌هایشان امتحانشان کند و تا آن لحظه، به نتیجه‌ای نرسیده بود. این میان، فقط یک نفر بود که حسین را به شک می‌انداخت. تا از او هم مطمئن نمی‌شد، نمی‌توانست ادامه دهد. با امید تماس گرفت: - امید جان، اون نفوذی‌ای که می‌خواست صدف رو بکشه، مراحل درمانش تقریبا تموم شده. باید منتقلش کنن خونه امن شاه‌زید. یه هماهنگی با بچه‌های اونجا بکن، چک کن مسیر از بیمارستان تا خونه امن هم سفید باشه. امید چند لحظه مکث کرد: - چشم آقا. الان انجامش می‌دم. - فقط امید، حواست باشه کسی نفهمه‌ ها! - چشم آقا. تماسش را قطع کرد و با عباس تماس گرفت: - عباس جان، همین الان یه ون بردار و برو در بیمارستانِ «...»، بعدم بیا سمت خونه امن شاه‌زید. - چشم حاجی. - فقط...مسلحی دیگه؟ عباس جا خورد: بله قربان. چطور؟ حسین دو انگشتش را بر پیشانی‌اش گذاشت: - ممکنه لازم بشه درگیر بشی. مواظب خودت باش. - چشم. عذاب وجدان داشت از این که دارد عباس را در موقعیت خطر قرار می‌دهد؛ اما چاره نداشت. زیر لب شروع کرد به آیت‌الکرسی خواندن. از ته دل آرزو می‌کرد حدسش اشتباه باشد. خودش هم راهش را به سمت خانه امن کج کرد. وارد کوچه پس کوچه‌های خیابان شاه‌زید شد و زنگ خانه را زد. صدای امید را از بی‌سیمش شنید: - قربان، مسیر سفیده، خونه هم هماهنگه. خیالتون راحت. - دستت درد نکنه امیدجان. مراحل ورود را طی کرد و پا به خانه گذاشت. پله‌های آپارتمان را دوتا یکی کرد تا به طبقه دوم رسید. نفسش به شماره افتاده بود و خس‌خس می‌کرد. وقتی ابراهیمی در را باز کرد، سرفه‌های خشک حسین شروع شده بود. ابراهیمی با دیدن این حالِ حسین، در را باز گذاشت و دوید تا آب بیاورد. حسین در آپارتمان را پشت سرش بست. هیچ‌وقت دنبال کارت جانبازی‌اش نرفته بود؛ شاید چون میزان جانبازی‌اش در حدی نبود که بخواهد آن را به حساب بیاورد. عوارض گازهای شیمیایی در میان انبوه کارها و ماموریت‌های حسین جرأت عرض اندام نداشتند. هرچند به صورتش که نگاه می‌کردی، می‌توانستی فرو رفتگی کوچکی روی صورتش ببینی که اثر ترکش بود و یکی دو ترکش دیگر هم بر تنش یادگاری گذاشته بودند؛ ولی حسین انقدر مشغله داشت که نمی‌توانست زخم‌های یادگار از جنگش را بشمرد.
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
☘🍁☘ 🍁☘ ☘ 📗رمان امنیتی رفیق #قسمت114 حسین سوار ماشینش شد و با تمام سرعتش به سمت اداره راند. در راه،
☘🍁☘ 🍁☘ ☘ 📗رمان امنیتی رفیق لیوان آب را از دست ابراهیمی گرفت و یک نفس سر کشید. با آرنج صورتش را پاک کرد و گفت: - گفتم قراره ضارب صدف رو بیارن این‌جا. به بچه‌هات بگو حفاظت از ازش رو دوبرابر کنن. - چشم. خیالتون راحت. ابراهیمی با دیدن عرق روی پیشانی حسین، کنترل کولر گازی را برداشت و آن را روشن کرد. حدس می‌زد قرار است حسین چنین کاری انجام بدهد. پرسید: - مطمئنید جواب می‌‌ده؟ حسین به چهره محکم و بی‌روح ابراهیمی نگاه کرد: - اینا برای این که لو نرن هرکاری می‌کنن. حالا اون مهم نیست... . فلشی را از جیبش درآورد و گفت: - لپ‌تاپ کجاست؟ ابراهیمی، حسین را راهنمایی کرد تا پشت میز لپ‌تاپ بنشیند. حسین با عجله فلش را به لپ‌تاپ زد و درحالی که رمز فلش را می‌زد تا فایل‌هایش را باز کند، به ابراهیمی گفت: - ببین، عکس و موقعیت دوتا از تیم‌هایی که کشف شده توی این فلش هست. می‌خوام فعلا تحت‌نظر باشن تا به موقعش ببریشون زیر ضربه. ولی مسئله اینه که ما تا الان سه تا تیم رو کشف کردیم که یکی هم متلاشی شد. حداقل باید چهارتای دیگه توی اصفهان فعال باشن؛ که اینا با هم توی تظاهرات قرار دارن. پس تنها راه رسیدن به تیم‌های دیگه، اینه که بریم سر قرارهاشون. از اون‌جایی که میلاد تونست دوتا از تیم‌ها رو با رفتن سر قرارهاشون رهگیری کنه، احتمالاً بقیه قرارها هم نسوخته. ابراهیمی روی صندلی نشست: - حاجی جان، بچه‌های تیم من تازه از مرخصی اومدن. خسته‌ن. - می‌دونم؛ ولی فعلا چاره‌ای نداریم. حتی خودِ نیازی هم نمی‌دونه من با تو مرتبط شدم. مسئله نفوذ خیلی جدیه. ابراهیمی سرش را تکان داد. حسین که هنوز چشمش به لپتاپ بود، پرسید: - راستی، اون یارو حرفی نزد؟ - نه بابا. هنوز اصلا به هوش نیومده. همراه حسین زنگ خورد. عباس بود. جواب داد: - جانم عباس جان؟ - حاج آقا من همون‌جایی هستم که گفتید. هماهنگی کنید بیام داخل. نور امیدی در دل حسین تابید: - ببینم، توی راه مشکلی نداشتی؟ - نه. اصلاً. حسین نفس راحتی کشید؛ اما می‌خواست خیالش کاملاً راحت شود: - عباس جان، ده دقیقه پشت در باش و بعد برو به موقعیتی که برات می‌فرستم. عباس دلیل این خواسته‌های عجیب را نمی‌فهمید؛ اما اعتراض نکرد: - چشم. ابراهیمی دستش را زیر چانه‌‌اش زد و پرسید: - یعنی مطمئن شدید به همین راحتی؟
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
☘🍁☘ 🍁☘ ☘ 📗رمان امنیتی رفیق #قسمت115 لیوان آب را از دست ابراهیمی گرفت و یک نفس سر کشید. با آرنج صور
☘🍁☘ 🍁☘ ☘ 📗رمان امنیتی رفیق حسین فلش را از لپ‌تاپ درآورد و در دست ابراهیمی گذاشت: - اگه می‌خواست چیزی رو لو بده که برن حذفش کنن، بهترین فرصت همین توی مسیر بود. با این وجود، شما هم حواستون باشه. و به فلش اشاره کرد: - خوب بررسی‌ش کن، برید تحت‌نظر بگیریدشون تا به موقعش بهت بگم چکار کنی. هرچند، شاید اگه یکی دوتا تیم‌ها رو بزنیم، بقیه هم برن توی لاک امنیتی و متواری بشن؛ اینطوری حداقل برای جون مردم خطری ندارن. فعلاً هم برای ما، همون شاه‌مهره مهمه. بهزاد. صدای عباس از بی‌سیم درآمد: - قربان، من ده دقیقه‌س اینجام. خبری نیست. کسی هم دنبالم نبود. چه کنم؟ - برو به موقعیتی که برات می‌فرستم. چشم ازشون برندار. عباس نمی‌دانست باید کجا برود و چشم از چه کسی بر ندارد؛ ولی می‌دانست حتماً حسین برای این نگفتن‌ها دلیل دارد. حسین از روی صندلی بلند شد و دستانش را به کمر زد: - خب...حالا اون داداش نفوذی‌مون کجاست؟ ابراهیمی هم از جا بلند شد: - هنوز به هوش نیومده که! حسین پوزخند زد: - بچه باهوشی هستی؛ ولی هنوز مونده خیلی چیزا رو بفهمی! ابراهیمی حسین را به یکی از اتاق‌های آپارتمان هدایت کرد؛ جایی که همان نفوذی، بیهوش روی تخت خوابیده بود و یک نگهبان مسلح از تیم ابراهیمی هم بالای سرش کشیک می‌داد. حسین از نگهبان خواست خارج شود و کنار تخت ایستاد. ابراهیمی دلش می‌خواست داخل اتاق بماند و ببیند حسین چه کار می‌کند؛ اما حدس می‌زد که حسین به تنهایی نیاز دارد. خواست اتاق را ترک کند که حسین دستش را گرفت: - وایسا پسر! وایسا یاد بگیر. ابراهیمی را خودِ حسین آموزش داده بود؛ اما سختگیرانه‌تر از بقیه. انگار حساب حسین با ابراهیمی، حساب پدرخوانده بود؛ شاید می‌خواست دینش را به پدرِ ابراهیمی ادا کند. حسین سرش را برد نزدیک گوشِ مرد و آرام گفت: - اخوی! هیچ عکس‌العملی دریافت نکرد. دوباره گفت: - جناب! نفس مرد که تا آن لحظه، عمیق و طولانی می‌رفت و می‌آمد، کمی نامنظم شد. حسین لبخند کمرنگی زد و آرام انگشتش را روی پیشانی مرد کشید: - ببین، این که تا الان با چنگ و دندون نگهت داشتیم و نذاشتیم دستشون بهت برسه تا تو رو هم مثل شهاب بدبخت بفرستن اون دنیا، فقط بخاطر اینه که شاید چیزی بدونی که به دردمون بخوره. وگرنه، خودت خوب می‌دونی که من کمبود نیرو دارم و دلم نمی‌خواد نیروهام رو این‌جا بخاطر تو هدر بدم. درضمن، الان یکی از نیروهای مخلص و پاکم روی تخت بیمارستان بین مرگ و زندگیه و من نمی‌دونم جواب زن و بچه‌ش رو چی بدم؛ یکی دیگه از نیروهام هم شهید شد و الان سینه قبرستونه. برای همین هم اعصابم حسابی مگسی و کیشمیشیه. انقدرم تحت فشارم که بدم نمیاد تو رو تحویل همون کسایی بدم که فرستادنت جلو، تا حسابی حالت رو جا بیارن و یکم دلم خنک بشه. حالا دیگه خود دانی.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏝«ظهور امرِ ناگهانی (۲)»🏝 🎥استاد رائفی‌پور ⏪ عاقبت کسانی که ذکر خدا را از یاد بردند... ⚘ صلی الله علیه وآله و آغاز بر محضر مقدس (عج) و همه مسلمانان مبارک باد⚘ الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج
🏝بشارت‌های آمنه بنت وهب در ایام بارداری 🕰 ماه اول ⏪ بشارت آدم از وقایعی که که در ماه اول بارداری برای آمنه رخ داد، حضرت آدم بر ایشان شاهر شد و فرمود:”ای آمنه، بر تو بشارت باد که به بهترین مردم حامله شده ای.” 🕰 ماه دوم ⏪ بشارت ادریس و ندای مغفرت در دومین ماه، خداوند دستور داد منادی در میان آسمان و زمین و در بین ملائکه ندا کند، “به برکت محمد، بر او و امتش طلب مغفرت کنید.” از سوی دیگر ادریس تزد آمنه ظاهر شد و فرمود:” تو حامل پیامبری گرانقدر و عظیم الشأن هستی.” الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج
- میگفت‌ : دوست‌ داشتن حد وسط ندارد اگر کسـے را دوست داشتھ باشـے غمگین خواهـے شد ؛ مگر اینکھ خدا را بیشتر از همھ دوست داشتھ باشـے آنگاه بھ تعادل میرسے . .🌱 ! ⸤استاد پناهیان⸣