👌حدیثی بسیار مفهومی و عبرت آموز
▪️امام حسن عسکری علیه السلام فرمودند:
...وَ اللَّهِ لَیَغِیبَنَّ غَیْبَةً لَا یَنْجُو فِیهَا مِنَ الْهَلَکَةِ
إِلَّا مَنْ ثَبَّتَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى الْقَوْلِ بِإِمَامَتِهِ وَ وَفَّقَهُ فِیهَا لِلدُّعَاءِ بِتَعْجِیلِ فَرَجِهِ.
💬 بخدا سوگند او (امام زمان عجل الله تعالی فرجه) آنچنان غيبتى خواهد داشت كه در آن هيچكس از هلاكت رهايى نمى يابد، مگر کسانی که خداوند آنها را بر اعتقاد به امامت وی ثابت قدم نگه دارد و به دعا برای تعجیل فرج توفیقشان دهد.
📚 کمال الدین ،ج2 ،ص 384.
📚 بحار الانوار، ج 102، ص 112.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
#یک_حبه_نور
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجِي سَحَابًا ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ ثُمَّ يَجْعَلُهُ رُكَامًا فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ
ببین! خداوند از نرمناز ابر، باران میباراند.
#با_من_بخوان.
#آھ_اے_شھادت...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ 🎬
✖️چی میشه بعضیا انتخاب میشن، و بهشون اذن میدن که در لشکر امام اثرگذار باشند؟
✖️چی میشه که بعضیا ویژه میشن؟
📥 لینک پخش و دانلود با کیفیتهای مختلف
🌐 اپارات | یوتیوب
@Ostad_Shojae
💔
#حاج_قاسم در اولین و آخرین مصاحبه رسمی خودشون که با Khamenei.ir منتشر شد، درباره شخصیت ولایت مدار سيد حسن نصرالله اینگونه گفتن👇
" ایشون یه خصوصیتی داره که ماها هیچکدوم به اون درجه نرسیدیم
ما باید درس #ولایت_شناسی رو بریم پیش #سید یاد بگیریم.
سید حسن بیانات #آقا رو #الهی و #غیبی میدونه"
پ.ن: یکی از علتهای موفقیت های #حزب_الله لبنان هم همین #تبعیتهای_دلی_و_عمیق از ولایت فقیه است.
وقتی امام میگن که «من شما بانوان را به رهبری قبول دارم» یعنی یک زن میتونه جوری جامعه رو رهبری کنه که صلاح و فساد یک جامعه از صلاح و فساد زنان تو جامعه سرچشمه بگیره...
#دختران_فاطمه
#جهاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مال حرامی که میخورید در نوه هایتان ظهور میکند
آیت اللّه جوادی آملی
|#بهخودمونبیاییم🚶♂|
من نشستم به خودم میگم:
آدم از کوه اِوِرست پرت بشه
پایین،سقوط کنه بهتره تا از
چشمانِ حضرت مهدی سقوط کنه💔
{#استاد_دانشمند
⭕️جانم فدای ترکیه!
🔻میدونید #رضا_صادقی شب کریسمس توی استانبول کنسرت داره ؟ میدونید ۶ تا خواننده ی پاپ دیگه هم کنسرت دارند توی ترکیه ؟ میدونید داریم روز به روز از جیب ایران خارج و به جیب ترکیه اضافه میکنیم؟ اها فقط زبون دارید واسه لبنان و فلسطین. حله اوکی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دل منم پاک کن ..
💔💔
آنچھ میکنید در برابر چشم بینایِ
خداوند قرار داشته و آنان کھ ستم
کردند بھ زودۍ میدانند کھ بھ کدام
بازگشتگاهۍ باز خواهند گشت.
| بنتالرَسولاللّٰھ؛ خطبهفدکیھ |
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
#بشقابهای_سفره_پشت_باممان #قسمت24 📡 ابعاد فروپاشی خانواده در برنامههای ماهوارهای 0⃣2⃣بیبیسی فا
#بشقابهای_سفره_پشت_باممان
#قسمت25
📡 ابعاد فروپاشی خانواده در برنامههای ماهوارهای
1⃣2⃣لذّت برای زندگی یا زندگی برای لذّت؟
لذّتگرایی و دور ماندن از فضاهای معنوی
🔸برخی از مردم بدون توجّه به اهداف پیدا و پنهان شبکههای ماهوارهای📡، تنها در پی لذّت بردن از برنامههای مختلف هستند. اینها به جهت ضعف شدید در مسائل معنوی، لذّتگرا شده و لذّت را هم تنها در همین لذایذ مادّی محدود کردهاند. از نگاه اینها مهم نیست که متولّیان شبکههای ماهوارهای با پخش این برنامهها چه اهدافی را دنبال میکنند. آنچه اهمّیت دارد، لذّت بردن است که این شبکهها زمینۀ آن را فراهم کردهاند.
🔹لذّت فیلم و سریالهای ماهوارهای، نقد است؛ نسیه نیست. چشیدن آن سخت نیست، آسان است. نیاز به مقدّمات خاصّی ندارد؛ همین که نگاه میکند، لذّت میبرد.
ما تا نتوانیم طعم شیرین معنویت را به صورت نقد به کام این جوان بچشانیم، نمیتوانیم او را از شبکههای ماهوارهای جدا کنیم.
🔸شیرینی محبّت خدا🕋، به قدری است که اگر کسی آن را چشید، لذّتهای دیگر برای او بیمزه و یا حتّی تلخ میشود؛
اوّل. چه کنیم که طعم شیرین محبّت خدا را بچشیم؟
دوم. چه کنیم که این طعم را به کام دیگران بچشانیم؟
📚بشقابهای سفره پشت باممان، ص 119-121
#بشقابهای_سفره_پشت_باممان
#ماهواره
#محسن_عباسی_ولدی
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
☘🇮🇷☘ 🇮🇷☘ ☘ 📓رمان امنیتی رفیق #قسمت142 *** - بپیچ توی یه کوچهها؛ اینجا یهو به سرنوشت اون ماشینه د
☘🌹☘
🌹☘
☘
📓رمان امنیتی رفیق
#قسمت143
- نمیخواد نوکری کنی؛ ولی مرخصی رو بگیر. زنگ زدم به آقای باقرزاده، قرار شد دو شب دیگه بریم برای امر خیر خونهشون.
کمیل از این جمله مادر جا خورد و چند سرفه ساختگی کرد؛ ناخودآگاه عضلاتش منقبض شدند و زیر چشمی نگاهی به حسین انداخت. بعد آرام گفت:
- آخه مامان جان الان که وقتش نیست!
- پس کِی وقتشه پسرم؟
نمیدانست چه جوابی بدهد؛ خواست از یک راه دیگر به بحث خاتمه دهد:
- انشاءالله وقتی اومدم دربارهش حرف میزنیم. خودتون چطورید؟
- من که میدونم میخوای بحث رو عوض کنی...باشه اشکال نداره. ولی زود بیا خونه.
- چشم مامان. قول میدم فردا بیام.
سکوت مادر نشان میداد از وعده کمیل ناامید است. کمیل بیشتر تقلا کرد برای راضی کردن مادرش:
- دورتون بگردم مامان. میدونم خیلی ناراحتتون کردم. حلالم کنین!
مادر فقط آه کشید و آخر گفت:
- عزیزم من نگران خودتم که انقدر اذیت میکنی خودت رو.
- نه مامان من اذیت نمیشم، فقط ناراحتم از این که شما ناراحتید.
مرصاد آمد روی خط حسین:
- حاجی داره میره سمت فرودگاه. جلبش کنم؟
- نه فعلا کاریش نداشته باش؛ ولی چهارچشمی حواست بهش باشه. چون این حتماً با مامور تخلیهش ارتباط میگیره. صبر کن وقتی باهاش ارتباط گرفت دستگیرش کن.
- چشم حاجی. حواسم هست.
کمیل زودتر مکالمهاش را پایان داد؛ چون احتمال داشت حسین با او کار داشته باشد. وقتی دید حسین دارد به امید بیسیم میزند، سرش را جلو برد تا آسمان را نگاه کند. از میان ساختمانهای در هم تنیده شهر، پیدا کردن آسمان کار سختی بود. دنبال ماه گشت؛ ناخودآگاه پرسید:
- امشب چندم ماهه؟
حسین میان صحبتش با امید گفت:
- چهارم.
کمیل دقیقاً نمیفهمید حسین دارد به امید چه میگوید؛ فقط متوجه شد دارد از امید میخواهد یک تماس را رهگیری کند. کمیل باز هم به امید دیدن ماه، آسمان را گشت؛ هرچند مطمئن نبود دیدن هلال نازک ماه شب چهارم راحت باشد. نور چراغهای شهر انقدر شدید بود که فقط یکی دو ستاره کمنور را میتوانست ببیند.
مکالمه حسین که با امید تمام شد، تازه حواسش رفت سمت کمیل:
- به چی داری نگاه میکنی آقا کمیل؟
#ادامه_دارد
#رمان_امنیتی_رفیق
#به_قلم_فاطمه_شکیبا
☘🌹☘
🌹☘
☘
📓رمان امنیتی رفیق
#قسمت144
کمیل چشم از آسمان بر نداشت:
- به آسمون. بچه که بودم خیلی کیف میکردم از دیدن آسمون شب.
حسین هم کمی به سمت شیشه جلو متمایل شد و به آسمان نگاه کرد:
- از اینجا که چیزی پیدا نیست. توی بیابون خیلی قشنگه. یادش بخیر. جبهه که بودیم، راهمون رو با همین ستارهها پیدا میکردیم... .
صدای بیسیم حسین در آمد و او را از فکر و خیال بیرون آورد. مرصاد بود که داشت گزارش لحظه به لحظه میداد. کمیل پرسید:
- راستی حاجی، آخرش معلوم نشد حسام رو کی زده؟
کلمه «پیمان» از مغز حسین سر خورد و تا پشت لبهایش رسید؛ اما آن را به زبان نیاورد. فعلاً میخواست ماجرا مسکوت بماند. بجای جواب، طوری به کمیل نگاه کرد که کمیل جوابش را بگیرد. کمیل هم خودش فهمید نباید ادامه بدهد؛ پس سوال دیگری پرسید:
- حاجی...حالا اینا که میگن تقلب شده، واقعاً راست میگن؟
حسین با چشمان گرد به کمیل نگاه کرد:
- یعنی تو واقعاً فکر میکنی شده یا منو سر کار گذاشتی؟
کمیل دوباره به آسمان نگاه کرد:
- من که نه؛ ولی اگه پس فردا اقوام و خانواده و مردم ازم پرسیدن، نمیدونم چه جوابی بدم که قانع بشن.
-همه نامزدهای انتخاباتی پای صندوق ناظر داشتن. توی تمام مراحل شمارش هم همینطور. پس اگه تخلف و تقلبی شده، باید ناظرها دیده باشن و به شورای نگهبان اطلاع بدن. خب شورای نگهبان هم برای اینجور مواقع قوانین خودش رو داره و آراء بازشماری میشه؛ ولی سوال اینجاست که اونایی که ادعای تقلب داشتند، اصلاً از مجاری قانونی پیگیری نکردند. بعد هم، همه اون آقایون قبلاً هم توی همین حکومت مسئول بودند، با همین نظام انتخابات به مسئولیت رسیدن! اگه قرار باشه بگیم انتخابات سالم نیست و درست نیست، خود این آقایون هم زیر سوال میرن. چون حتی بعضی سالها خودشون مجری انتخابات بودند. این جریان تقلب هم، فقط توهمی بود که دشمن انداخت توی کله مردم تا بتونه آب رو گلآلود کنه و ماهیشو بگیره. همین.
***
آن شب از همیشه شلوغتر بود انگار؛ شعلههای آتش از سطل زباله و موتورسیکلت کنارش زبانه میکشید. دود و بوی پلاستیک سوخته حلقش را میسوزاند و سوی چشمانش را کم میکرد. روسری سبز را دور صورتش بست. چشمش به سارا بود که ایستاده بود کنار پیادهرو و به آنهایی که وسط خیابان بودند خط میداد. در خیابان نمیتوانست دستگیرش کند؛ باید اول از جمعیت خارجش میکرد و بعد او را به کوچهپسکوچهها میکشاند. راحت نبود؛ باید صبر میکرد تا جمعیت متفرق شوند تا در پیاش، سارا که لیدر به حساب میآمد هم فرار کند.
نزدیک سارا ایستاده بود؛ اما خیلی به او نزدیک نمیشد. با این که تجربه حفاظت از شیدا و صدف را داشت، میدانست سارا آموزشدیدهتر و هشیارتر است. متوجه شد سارا دارد با مردی حرف میزند و به کانکس ناجا که سر خیابان بود اشاره میکند. مرد به اشاره سارا، سایر فتنهگرها را به خط کرد و دور کانکس ناجا را گرفتند. مامورهای داخل کانکس، خیلی زودتر از این که بخواهند محاصره شوند، با دیدن جو ملتهب جانشان را برداشته و رفته بودند. فتنهگرها انقدر به کانکس فشار آوردند که افتاد و آتشش زدند. از نور آتش خیابان مثل روز روشن شده بود.
چشمش به جوانی دوربین به دست افتاد که داشت میان جمعیت راه میرفت. بیشتر دقت کرد؛ یک نفر هم نبودند. چند نفر داشتند با دوربین و موبایل فیلم میگرفتند؛ از یک صحنه؛ ولی از زاویههای مختلف. اینطوری میتوانستند هر فیلم را به اسم یک شهر و منطقه متفاوت جا بزنند و ادعا کنند اعتراضات شدیدتر از میزان واقعی ست. بشری پوزخند زد و زیر لب گفت:
- عجب جونورهاییاند!
#ادامه_دارد
#رمان_امنیتی_رفیق
#به_قلم_فاطمه_شکیبا
🍀🌹🍀
🌹🍀
🍀
📓رمان امنیتی رفیق
#قسمت145
نمیتوانست کاری نکند. متوجه جوان دوربین به دست شد که داشت میان جمعیت میدوید. اگر تخمینش درست از آب در میآمد، از مقابل بشری هم رد میشد. نگاهی به دور و برش کرد؛ سارا هنوز سر جایش بود. در آن همهمه، کسی به بشری نگاه نمیکرد. بشری در یک تصمیم آنی، چند لحظه قبل از این که جوان دوربین به دست به او برسد، برایش لنگ گرفت. جوان که حواسش به دوربین و سوژهاش بود و هیجانِ حاکم بر فضا، هوش و حواسی برایش نگذاشته بود، در دام بشری افتاد و با صورت به زمین خورد. دوربینش هم چند قدم جلوتر افتاد و خرد شد. بشری نیشخندی از روی رضایت زد و بدون این که به روی خودش بیاورد، جایش را عوض کرد.
وقتی چشمها و گلویش شروع به سوختن کرد، متوجه شد گارد ویژه رسیده است؛ پشت سرشان هم بچههای بسیج آمده بودند کمک. باران سنگ روی سر و صورت گارد ویژه باریدن گرفت؛ اما سپرهای محکمشان آنها را نفوذناپذیر میکرد. صدای برخورد سنگ با ماشین زرهی گارد ویژه، در شعارها گم شده بود. گلولههای اشکآور میان جمعیت فرود میآمد و چشم چشم را نمیدید. بشری وقتی دید سارا دارد از معرکه در میرود، خودش را به او نزدیک کرد و سایهبهسایهاش دوید؛ طوری که انگار او هم میخواست از دست مامورها فرار کند. چند نفر دیگر هم در مسیر آنها فرار میکردند.
پیچیدند داخل یکی از خیابانهای فرعی که در امتداد مادی* بود؛ حالا تعقیب سارا راحتتر شده بود. چشم بشری به مردی خورد که با سر و صورت خونآلود، به سختی خودش را میکشید تا از دست فتنهگرها فرار کند. بشری مرد را نمیشناخت؛ اما از چهره و لباس پوشیدن مرد میتوانست حدس بزند باید از نیروهای بسیجی باشد. مرد نمیتوانست خوب بدود و با تکیه به دیوار و تلوتلو خوران پیش میرفت.
بشری خودش را از سه چهار نفری که فرار میکردند کنار کشید و طوری که کسی متوجه نشود، بین درختهای کنار مادی رفت. جای دنجی بود؛ کنار پل. میتوانست سارا را هم زیر یکی از این پلها گیر بیندازد. از سارا سبقت گرفت و منتظر شد تا گیرش بکشد؛ اما هنوز کوچه انقدر خلوت نشده بود که بتواند کارش را بکند. جوانِ زخمی تندتر دوید. یک نگاه بشری به جوان بود و جمعیتی که دنبالش بودند و نگاه دیگرش به سارا. بشری تا رسیدن جوان، دو سه ثانیه وقت داشت فکر کند. کار خطرناکی بود که میتوانست به لو رفتن ماموریت منجر شود؛ و اگر این کار را نمیکرد، شاید جنازه جوان هم به خانوادهاش نمی رسید.
تصمیمش را گرفت؛ بسمالله گفت و دست دراز کرد. قسمتی از گریبان پیراهن جوان در دستش آمد. جثه جوان بزرگتر از بشری بود. بشری با تمام توان کشید و جوان را پرت کرد روی خاکها؛ روی سطح شیبدار کنار مادی. جوان افتاد و غلت خورد؛ انگار داشت شهادتین زمزمه میکرد. خونی که از دهانش میریخت، لباسش را سرخ کرده بود. از صورت منقبض و نفسهای یکی درمیانش میشد فهمید درد زیادی را تحمل میکند. بیشتر از این کاری از دست بشری برنمیآمد. آرام در گوش جوان گفت:
- برو زیر پل...بدو تا تیکهتیکهت نکردن!
صدای همهمه نزدیکتر شد. بشری حتی پشت سرش را نگاه نکرد که چه بلایی سر جوان میآید. از مادی بیرون پرید و به سمت جمعیت جیغ زد:
- اونور! بسیجیه از اونور رفت!
*: کلمه مادی، در گویش عامیانه مردم اصفهان به جوی بزرگ و مجرای آبی گفته میشود که از رودخانه برای زراعت و کشاورزی و یا مصرف شرب اهالی شهری جدا میشود. مادیها کانالهای وسیعی هستند که با شیبی ملایم، آب ورودی به شهر را از مجرای اصلی به بخشهای فرعی منتقل می کنند و برای رساندن آب به بخشهای دورتر از مجرای اصلی رود، کاربرد دارند.
#ادامه_دارد
#رمان_امنیتی_رفیق
#به_قلم_فاطمه_شکیبا
💙🍃
🍃🍁
💠آیت الله فاطمی نیا:
🌷ما ڪه اهل دزدے نیستیم،
🌷شراب ڪه نمیخوریم،
🌷ربا ڪه نمیگیریم ، پس مشڪل از ڪجاست؟
💠مشڪل بیشتر ما از ناحیه #زبان هاست.
💌وقتی در خانه ات به فرزندت سر یڪ
💌موضوع ساده میگویی خفه شو !
💌دارے دل بچه را میشڪنی ،
💌حواست هست؟ وقتی شخصی
💌 اشتباهی میڪنه یا حرف
💌ناپسندے میزند ،
💌جوابشو با خوش رفتارےبده .
💠حضرت باقر علیه السلام فرموده
از زندگی دو قسم را نبین و یڪ قسم را
ببین_یعنی زیرڪی نڪن .
💟ازش میپرسن فلانی چطور آدمیه؟
💟میگه نماز میخونه ، اهل دعا و
💟 زیارت عاشوراست،
💟آدم خوبیه ولی یڪم بداخلاقه !
💟اصلاً مومنی ڪه بداخلاقه به درد نمیخوره .
💟انسان باید با صفا باشه.
💟انسان بی صفا به درد نمیخوره.
🍃🍁
💙🍃
🏝اقبال عجم بود،
قدم رنجه نمودید
یك فاطمه هم
قسمت ایران شده باشد🏝
⚘سالروز ورود #حضرت_معصومه به شهر قم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫 #شرح حدیث اخلاق
📌 چهار چیزی که عقوبتش زود
دامنگیر انسان میشود...
#مقام_معظم_رهبری «حفظه الله»
💫بسیار قابل تأمل
رهبرانقلاباسلامی: اگر زن ها با #قرآن مأنوس شوند، بسیاری از مشکلات جامعه حل خواهد شد. چون زنِ آشنای با قرآن میتواند در #تربیت_فرزند تاثیرات زیادی داشته باشد.
#انس_با_قرآن
1_1220898241.mp3
12.53M
#خانواده_آسمانی ۳۵
💭خیالهای ما، تعیین کننده نمرهی رشد ماست.
※ هر چقدر ترازوی خیال ها و هوسهایمان در بخش انسانی سنگینتر میشود؛
⚡️ از بخشهای دیگر خالی تر شده و ضریب رشدمان بالاتر و سریعتر خواهد بود.
#استاد_شجاعی 🎤
#حجتالسلام_قرائتی
@Ostad_Shojae
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ
عهد می بندیم با مولایمان:
🔶💐❤️🌸🔶💐❤️🌸🔶💐❤️🌸
اللّٰهُمَّ إِنِّي أُجَدِّدُ لَهُ فِي صَبِيحَةِ يَوْمِي هٰذَا وَمَا عِشْتُ مِنْ أَيَّامِي عَهْداً وَعَقْداً وَبَيْعَةً لَهُ فِي عُنُقِي لَا أَحُولُ عَنْها وَلَا أَزُولُ أَبَداً، اللّٰهُمَّ اجْعَلْنِي مِنْ أَنْصارِهِ وَأَعْوانِهِ، وَالذَّابِّينَ عَنْهُ، والْمُسارِعِينَ إِلَيْهِ فِي قَضاءِ حَوَائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلِينَ لِأَوامِرِهِ ، وَالْمُحامِينَ عَنْهُ، وَالسَّابِقِينَ إِلىٰ إِرادَتِهِ،
وَالْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْهِ؛
خدایا در صبح این روز و تا زندگی کنم از روزهایم، برای آن حضرت بر عهدهام، عهد و پیمان و بیعت تجدید میکنم که از آن، رو نگردانم و هیچگاه دست برندارم. خدایا مرا، از یاران و مددکاران و دفاعکنندگان از او قرار ده و از شتابندگان به سویش، در برآوردن خواستههایش و اطاعتکنندگان اَوامرش و مدافعان حضرتش و پیشگیرندگان به سوی خواستهاش و کشتهشدگان در پیشگاهش ...
🍃🌸🌱🌼🍃🌸🌱🌼🍃🌸🌼🌱
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّل فَرَجَهم و العَنْ اعَدائهْم اجْمَعین بِه عَددِ ما احاطَ بِه عِلْمُک
#صبحتبخیرمولایمن
🏝شما بازخواهید آمد
و درختان ، پاییز و بی برگی را
از یاد خواهند برد و
شکوفه ها و گل ها و پروانه ها،
میهمان دستان سبز باغها خواهند شد...
شما بازخواهید آمد و جهان،
در هالهای از امید و عدالت و لبخند ، خوشبختی را تجربه خواهد کرد....
شما بازخواهید آمد...
به همین زودی...به همین نزدیکی...🏝
⚘اللَّهُمَّ فَثَبِّتْنِي عَلَى دِينِكَ وَ اسْتَعْمِلْنِي بِطَاعَتِكَ وَ لَيِّنْ قَلْبِي لِوَلِيِّ أَمْرِكَ وَ عَافِنِي مِمَّا امْتَحَنْتَ بِهِ خَلْقَكَ
پس اى خدا مرا بر اين دين خود ثابت قدم گردان و به كار طاعتت مشغول دار و قلبم را براى ولى امرت مطيع ساز و عافيت و حسن عاقبت در آنچه خلقت را به امتحان آن آزمودى مرا به كرمت عطا فرما⚘
📚مفاتیح الجنان، دعای عصر غیبت
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#امام_زمان