هدایت شده از KHAMENEI.IR
26.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰تفسیر آیات قرآن کریم در بیانات حضرت آیتالله خامنهای
📹 تقوا محصول ماه رمضان
💠 آیه١٨٣ سوره مبارکه بقره
✅ سیروز؛ سیتفسیر
💻 @khamenei_maaref
اطلاعیه فوری مهم و نهایی
🌱رزمایش خدمت مومنانه🌱
گوش به فرمان فرمانده روزهای ظهور
در سنگر انتظار و ایمان
به لطف ایزد منان و الطاف خفیه الهی
و به دعای حضرت معشوق
پرده نشین خیمه انتظار
مولا و صاحب و مقتدای دلهای منتظران
و به سربازی رهبر حکیم و فرزانه
نایب امام و رهبر جان امام خامنه ای
🌹رزمایش باشکوه خدمت مومنانه🌹
به قله انجام و عمل نزدیک شده...
این آخرین فرصت و پیام آسمانی ما به دلهای شماست
دل یک دله کن و به ذکر 🥀یازهرا 🥀سلام الله علیها
خود را به قافله سربازان ولایت برسان.
بلند شودیر میشود ...
یک روز باید جان داد در راه ولایت چون مادرمان زهرا سلام الله علیها💐💐
و روزی باید آبرو داد چون بابای مهربان و مظلوم شیعه مولای غریبستان مدینه
علی بن ابیطالب علیه السلام 🌹🌹
و گاهی باید مثل امروز چون مادر مادر سادات ، همسر محبوب و مهربان و وفادار و بی نظیر رسول الله صلوات الله علیه و اله
خدیجه، یار بی بدیل پیامبر
از مال و دارایی ات اسلام را یاری کنی..
شاید این آخرین مهلت باشد.
⁉️شاید سهم من و شما
در آخرین روزهای غیبتش همین باشد...
جهت تدارک و توزیع بسته های مهربانی شما در ماه مهربانترین خدای عالم
فقط
تا
شنبه ۸ ماه مبارک رمضان فرصت دارید...
به عشق آقای رئوف شیعه .ملکوت هشتم زمین و زمان حضرت رضا علیه السلام
🌿🌺🌿🌺🌿🌺
۱..هدایای نقدی و نذر قربانی
به شماره حساب بانک ملت
بنام طیبه رنجبران
6104-3379-3848-6642
🍃🌷🍃🌷🍃🌷
بعد از واریز مبلغ را به شماره تماس
0918 499 1621
پیامک کنید.
🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱
۲.. تحویل هدایای غیر نقدی
از فردا روزچهارشنبه دهم تا یکشنبه چهاردهم اردیبهشت از ساعت ۴ تا ۷ عصر
در محل هیات..(عباسیه جولان)
🌲🌲🌲🌲🌲🌲
جلسه زیارت عاشورای خواهران خادم الزهرا سلام الله علیها
🌸🌸@khaharankhademozahra
نماهنگ _ درد آشنا.mp3
2.34M
نماهنگ | درد آشنا
بامداحی: حاج مهدی رسولی
مناجات خوانی ویژه ماه مبارک رمضان
قبل از گناه به چند چیز فکر کن!
وقتی میخواهی غفّار بودنش را بهانه کنی؛
یاد این حرفهایِ من باش؛
شک نکن که خدا میبخشد؛
اما وقتی کسی یک سیگار کشید؛
هم، وابستهاش میشود؛
و هم، بوی سیگار میگیرد!
گناه، هم وابستگی میآورد؛
و هم، برای رفتن آثارش زمان لازم دارد
یادم هست یکبار به آقا مصطفی گفتم
حاجی خب گناه میکنیم بعد میگوییم الهیالعفو !
ایشون میفرمود:
اولا مگر مطمئنی بعد گناه به اندازه توبه زنده باشی؟
بعدشم مگر کوزهای که شکست؛ بعد ترمیم، مثل اولش میشود..!؟
•••••
«..أنأمُذنِبلڪِناُحبـُک..»
گناهڪارمولےخیلےدوستتدارم♥️
| #هوايحسیݧ
| #ازدورسلاماربابـم
🌱
@dars_akhlaq .mp3
5.83M
📢 #کلیپ_صوتی
💐🎙 با صدای دلنشین قاسم موسوی قهار و شرح آیت الله #مجتهدی تهرانی (ره)
💢 دعا و شرح بمناست ماه مبارک رمضان ( روز هشتم )
✅ کم حجم بسیار مفید و فوق العاده، اصلا حرف نداره👌👌
@khaharankhademozahra
💢 #ماه_رمضان_المبارک
═══✼🍃🌹🍃✼══
🌹🌹🌹🌹
امام علی علیه السلام: سِرُّكَ أسِيرُكَ فإن أفشَيتَهُ صِرتَ أسِيرَهُ راز تو در بند توست ،اگر آن را فاش كنى تو در بندش خواهى شد.
8.mp3
9.39M
کتاب صوتی حاج قاسم
جستاری در خاطرات حاج قاسم سلیمانی
قسمت هشتم
🌸🌸🌸🌸
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🌙سخن نگاشت | علاج بیماری های اخلاقی
🔻 این اشکها دل را شستشو میدهد
🌸 پيامک ويژه سحرهای ماه مبارک رمضان؛ هر روز در👇
@Khamenei_ir
🌹 رمان #دمشق_شهر_عشق بر اساس حوادث حقیقی زمستان ۸۹ تا پاییز ۹۵ در #سوریه و با اشاره به گوشهای از رشادتهای مدافعان حرم بهویژه سپهبد شهید #حاج_قاسم_سلیمانی و سردار شهید #حاج_حسین_همدانی در بستر داستانی عاشقانه روایت شد.
از امشب این داستان خدمت شما بزرگواران تقدیم خواهد شد💐
❤️ هدیه به روح مطهر همه شهدا، سیدالشهدای مدافعان #حاج_قاسم_سلیمانی وحاج حسین همدانی وهمه مردم مقاوم سوریه
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_اول
💠 ساعت از یک بامداد میگذشت، کمتر از دو ساعت تا تحویل سال ۱۳۹۰ مانده بود و در این نیمهشب رؤیایی، خانه کوچکمان از همیشه دیدنیتر بود.
روی میز شیشهای اتاق پذیرایی #هفت_سین سادهای چیده بودم و برای چندمین بار سَعد را صدا زدم که اگر #ایرانی نبود دلم میخواست حداقل به اینهمه خوشسلیقگیام توجه کند.
💠 باز هم گوشی به دست از اتاق بیرون آمد، سرش به قدری پایین و مشغول موبایلش بود که فقط موهای ژل زده مشکیاش را میدیدم و تنها عطر تند و تلخ پیراهن سپیدش حس میشد.
میدانستم به خاطر من به خودش رسیده و باز از اینهمه سرگرمیاش کلافه شدم که تا کنارم نشست، گوشی را از دستش کشیدم. با چشمان روشن و برّاقش نگاهم کرد و همین روشنی زیر سایه مژگان مشکیاش همیشه خلع سلاحم میکرد که خط اخمم شکست و با خنده توبیخش کردم :«هر چی #خبر خوندی، بسه!»
💠 به مبل تکیه زد، هر دو دستش را پشت سرش قفل کرد و با لبخندی که لبانش را ربوده بود، جواب داد :«شماها که آخر حریف نظام #ایران نشدید، شاید ما حریف نظام #سوریه شدیم!»
لحن محکم #عربیاش وقتی در لطافت کلمات #فارسی مینشست، شنیدنیتر میشد که برای چند لحظه نیمرخ صورت زیبایش را تماشا کردم تا به سمتم چرخید و به رویم چشمک زد.
💠 به صفحه گوشی نگاه کردم، سایت #العربیه باز بود و ردیف اخبار #سوریه که دوباره گوشی را سمتش گرفتم و پرسیدم :«با این میخوای #انقلاب کنی؟» و نقشهای دیگر به سرش افتاده بود که با لبخندی مرموز پاسخ داد :«میخوام با دلستر انقلاب کنم!»
نفهمیدم چه میگوید و سرِ پُرشور او دوباره سودایی شده بود که خندید و بیمقدمه پرسید :«دلستر میخوری؟» میدانستم زبان پُر رمز و رازی دارد و بعد از یک سال زندگی مشترک، هنوز رمزگشایی از جملاتش برایم دشوار بود که به جای جواب، #شیطنت کردم :«اون دلستری که تو بخوای باهاش انقلاب کنی، نمیخوام!»
💠 دستش را از پشت سرش پایین آورد، از جا بلند شد و همانطور که به سمت آشپزخانه میرفت، صدا رساند :«مجبوری بخوری!» اسم انقلاب، هیاهوی سال ۸۸ را دوباره به یادم آورده بود که گوشی را روی میز انداختم و با دلخوری از اینهمه #مبارزه بینتیجه، نجوا کردم :«هر چی ما سال ۸۸ به جایی رسیدیم، شما هم میرسید!»
با دو شیشه دلستر لیمو برگشت، دوباره کنارم نشست و نجوایم را به خوبی شنیده بود که شیشهها را روی میز نشاند و با حالتی منطقی نصیحتم کرد :«نازنین جان! انقلاب با بچهبازی فرق داره!»
💠 خیره نگاهش کردم و او به خوبی میدانست چه میگوید که با لحنی مهربان دلیل آورد :«ما سال ۸۸ بچهبازی میکردیم! فکر میکنی تجمع تو دانشگاه و شعار دادن چقدر اثر داشت؟» و من بابت همان چند ماه، مدال #دانشجوی مبارز را به خودم داده بودم که صدایم سینه سپر کرد :«ما با همون کارها خیلی به #نظام ضربه زدیم!»
در پاسخم به تمسخر سری تکان داد و همه مبارزاتم را در چند جمله به بازی گرفت :«آره خب! کلی شیشه شکستیم! کلی کلاسها رو تعطیل کردیم! کلی با حراست و #بسیجیها درافتادیم!»
💠 سپس با کف دست روی پیشانیاش کوبید و با حالتی هیجانزده ادامه داد :«از همه مهمتر! این پسر سوریهای #عاشق یه دختر شرّ ایرانی شد!» و از خاطرات خیالانگیز آن روزها چشمانش درخشید و به رویم خندید :«نازنین! نمیدونی وقتی میدیدم بین اونهمه پسر میری رو صندلی و شعار میدی، چه حالی میشدم! برا من که عاشق #مبارزه بودم، به دست اوردن یه همچین دختری رؤیا بود!»
در برابر ابراز احساساتش با آن صورت زیبا و لحن گرم عربی، دست و پای دلم را گم کردم و برای فرار از نگاهش به سمت میز خم شدم تا دلستری بردارم که مچم را گرفت. صورتم به سمتش چرخید و دلبرانه زبان ریختم :«خب تشنمه!» و او همانطور که دستم را محکم گرفته بود، قاطعانه حکم کرد :«منم تشنمه! ولی اول باید حرف بزنیم!»
💠 تیزی صدایش خماری #عشق را از سرم بُرد، دستم را رها نمیکرد و با دست دیگر از جیب پیراهنش فندکی بیرون کشید. در برابر چشمانم که خیره به فندک مانده بود، طوری نگاهم کرد که دلم خالی شد و او پُر از حرف بود که شمرده شروع کرد :«نازنین! تو یه بار به خاطر #آرمانت قید خونوادهات رو زدی!» و این منصفانه نبود که بین حرفش پریدم :«من به خاطر تو ترکشون کردم!»
مچم را بین انگشتانش محکم فشار داد و بازخواستم کرد :«زینب خانم! اسمت هم به خاطر من عوض کردی و شدی نازنین؟» از طعنه تلخش دلم گرفت و او بیتوجه به رنجش نگاهم دوباره کنایه زد :«#چادرت هم بهخاطر من گذاشتی کنار؟ اون روزی که لیدر #اغتشاشات دانشکده بودی که اصلاً منو ندیده بودی!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
بعضیها یک کار خیری که میکنند
دلشان اصرار دارد همه ببینند
دلشان اصرار دارد که همه بفهمند
خب این ذاتِ هوای نفس است!
اما آنچه خدا از ما خواسته چیز دیگر است؛
خدا دوست دارد کار خیر گمنام بماند؛
استاد ما میفرمود:
کار خیر را جوری انجام بده؛
که خودت هم از آن بیخبر بمانی...
_________
✅ امام موسی کاظم علیهالسلام:
📍 دَعْوَةُ الصَّائِمِ تُسْتَجَابُ عِنْدَ إِفْطَارِه؛
📌 دعاى شخص روزه دار هنگام افطار مستجاب مى شود.
📚 بحار الانوار(ط-بیروت)، ج۹۳، ص ۲۵۵، ح۳۳
مداحی آنلاین - دلتنگی یعنی حال من - بنی فاطمه.mp3
3.33M
⏯ #شور احساسی
🍃دلتنگی یعنی حال من
🍃دلتنگی شد وبال من
🎤 #سید_مجید_بنی_فاطمه
👌فوق زیبا
@khaharankhademozahra
مداحی آنلاین - دلمرده ایم و یاد تو جان میدهد به ما - مهدی رسولی.mp3
5.92M
🌙 #مناجات_سحرگاهی ویژه #ماه_رمضان
🍃دلمرده ایم و یاد تو جان میدهد به ما
🍃قلبیم و بودنت ضربان میدهد به ما
🎤 #مهدی_رسولی
⏯ #فارسی #ترکی
💠دعای روز نهم ماه مبارک رمضان💠
🔹️بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ اجْعَلْ لی فیهِ نصیباً من رَحْمَتِکَ الواسِعَةِ واهْدِنی فیهِ لِبراهِینِکَ السّاطِعَةِ وخُذْ بناصیتی الى مَرْضاتِکَ الجامِعَةِ بِمَحَبّتِکَ یا أمَلَ المُشْتاقین.
🔹️خدایا قرار بده برایم در آن بهره اى از رحمت فراوانـت وراهنمائیم کن در آن به برهان وراههاى درخشانت وبگیر عنانم به سوى رضایت همه جانبه ات بدوستى خود اى آرزوى مشتاقان.
@dars_akhlaq (9).mp3
5.64M
📢 #کلیپ_صوتی
💐🎙 با صدای دلنشین قاسم موسوی قهار و شرح آیت الله #مجتهدی تهرانی (ره)
💢 دعا و شرح بمناست ماه مبارک رمضان ( روز نهم )
✅ کم حجم بسیار مفید و فوق العاده، اصلا حرف نداره👌👌
@khaharankhademozahra
💢 #ماه_رمضان_المبارک
═══✼🍃🌹🍃✼══
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_دوم
💠 بهقدری جدی شده بود که نمیفهمید چه فشاری به مچ دستم وارد میکند و با همان جدیت به جانم افتاده بود :«تو از اول با خونوادهات فرق داشتی و بهخاطر همین تفاوت در نهایت ترکشون میکردی! چه من تو زندگیات بودم چه نبودم!» و من آخرین بار خانوادهام را در محضر و سر سفره #عقد با سعد دیده بودم و اصرارم به ازدواج با این پسر سر به هوای #سوری، از دیدارشان محرومم کرده بود که شبنم اشک روی چشمانم نشست.
از سکوتم فهمیده بود در #مناظره شکستم داده که با فندک جرقهای زد و تنها یک جمله گفت :«#مبارزه یعنی این!» دیگر رنگ محبت از صورتش رفته و سفیدی چشمانش به سرخی میزد که ترسیدم.
💠 مچم را رها کرد، شیشه دلستر را به سمتم هل داد و با سردی تعارف زد :«بخور!» گلویم از فشار بغض به تنگ آمده و مردمک چشمم زیر شیشه اشک میلرزید و او فهمیده بود دیگر تمایلی به این شبنشینی #عاشقانه ندارم که خودش دست به کار شد.
در شیشه را با آرامش باز کرد و همین که مقابل صورتم گرفت، بوی #بنزین حالم را به هم زد. صورتم همه در هم رفت و دوباره خنده #مستانه سعد بلند شد که وحشتزده اعتراض کردم :«میخوای چیکار کنی؟»
💠 دو شیشه بنزین و #فندک و مردی که با همه زیبایی و #عاشقیاش دلم را میترساند. خنده از روی صورتش جمع شد، شیشه را پایین آورد و من باورم نمیشد در شیشههای دلستر، بنزین پُر کرده باشد که با عصبانیت صدا بلند کردم :«برا چی اینا رو اوردی تو خونه؟»
بوی تند بنزین روانیام کرده و او همانطور که با جرقه فندکش بازی میکرد، سُستی مبارزاتم را به رخم کشید :«حالا فهمیدی چرا میگفتم اونروزها بچه بازی میکردیم؟»
💠 فندک را روی میز پرت کرد، با عصبانیت به مبل تکیه زد و با صدایی که از پس سالها انتظار برای چنین روزی برمیآمد، رجز خواند :«این موج اعتراضی که همه کشورهای عربی رو گرفته، از #تونس و #مصر و #لیبی و #یمن و #بحرین و #سوریه، با همین بنزین و فندک شروع شد؛ با حرکت یه جوون تونسی که خودش رو آتیش زد! مبارزه یعنی این!»
گونههای روشنش از هیجان گل انداخته و این حرفها بیشتر دلم را میترساند که مظلومانه نگاهش کردم و او ترسم را حس کرده بود که به سمتم خم شد، دوباره دستم را گرفت و با مهربانی همیشگیاش زمزمه کرد :«من نمیخوام خودم رو آتیش بزنم! اما مبارزه شروع شده، ما نباید ساکت بمونیم! #بن_علی یه ماه هم نتونست جلو مردم تونس وایسه و فرار کرد! #حُسنی_مبارک فقط دو هفته دووم اورد و اونم فرار کرد! از دیروز #ناتو با هواپیماهاش به لیبی حمله کرده و کار #قذافی هم دیگه تمومه!»
💠 و میدانستم برای سرنگونی #بشّار_اسد لحظهشماری میکند و اخبار این روزهای سوریه هواییاش کرده بود که نگاهش رنگ رؤیا گرفت و آرزو کرد :«الان یه ماهه سوریه به هم ریخته، حتی اگه ناتو هم نیاد کمک، نهایتاً یکی دو ماه دیگه بشّار اسد هم فرار میکنه! حالا فکر کن ناتو یا #آمریکا وارد عمل بشه، اونوقت دودمان بشّار به باد میره!»
از آهنگ محکم کلماتش ترسم کمتر میشد، دوباره احساس مبارزه در دلم جان میگرفت و او با لبخندی فاتحانه خبر داد :«مبارزه یعنی این! اگه میخوای مبارزه کنی الان وقتشه نازنین! باور کن این حرکت میتونه به #ایران ختم بشه، بشرطی که ما بخوایم! تو همون دختری هستی که به خاطر اعتقاداتت قیام کردی! همون دختری که ملکه قلب پسر مبارزی مثل من شد!»
💠 با هر کلمه دستانم را بین انگشتان مردانهاش فشار میداد تا از قدرتش انگیزه بگیرم و نمیدانستم از من چه میخواهد که صدایش به زیر افتاد و #عاشقانه تمنا کرد :«من میخوام برگردم سوریه...» یک لحظه احساس کردم هیچ صدایی نمیشنوم و قلبم طوری تکان خورد که کلامش را شکستم :«پس من چی؟»
نفسش از غصه بند آمده و صدایش به سختی شنیده میشد :«قول میدم خیلی زود ببرمت پیش خودم!» کاسه دلم از ترس پُر شده بود و به هر بهانهای چنگ میزدم که کودکانه پرسیدم :«هنوز که درسمون تموم نشده!» و نفهمید برای از دست ندادنش التماس میکنم که از جا پرید و عصبی فریاد کشید :«مردم دارن دسته دسته #کشته میشن، تو فکر درس و مدرکی؟»
💠 به هوای #عشق سعد از همه بریده بودم و او هم میخواست تنهایم بگذارد که به دست و پا زدن افتادم :«چرا منو با خودت نمیبری سوریه؟» نفس تندی کشید که حرارتش را حس کردم، با قامت بلندش به سمتم خم شد و با صدایی خفه پرسید :«نازنین! ایندفعه فقط شعار و تجمع و شیشه شکستن نیست! ایندفعه مثل این بنزین و فندکه، میتونی تحمل کنی؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد