هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
از کمالاٰت تو سَردار جمل اینْ کافی است
کـه صِدا میزده اربابْ تو را« آقاجان »!
#آقام_حسن 💚
❤️ولادت امام حسن مجتبی(ع)
🌸ویژگیهای اخلاقی امام مجتبی(ع)
💐 مهربانی
مهربانی با بندگان خدا از ویژگیهای بارز ایشان بود. اَنس میگوید که روزی در محضر امام بودم. یکی از کنیزان ایشان با شاخه گلی در دست وارد شد و آن را به امام تقدیم کرد. حضرت گل را از او گرفت و با مهربانی فرمود: «برو تو آزادی!» من که از این رفتار حضرت شگفتزده بودم، گفتم: «ای فرزند رسول خدا! این کنیز، تنها یک شاخه گل به شما هدیه کرد، آنگاه شما او را آزاد میکنید؟!» امام در پاسخم فرمود: «خداوند بزرگ و مهربان به ما فرموده است: (وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها)؛ ) (1) ( «هر کس به شما مهربانی کرد، دو برابر او را پاسخگویید.» سپس امام فرمود: «پاداش در برابر مهربانی او نیز آزادیاش بود.» ) (2) (
امام، همواره، مهربانی را با مهربانی پاسخ میگفت؛ حتی پاسخ وی در برابر نامهربانی نیز مهربانی بود؛ همچنان که نوشتهاند، امام گوسفند زیبایی داشت که به آن علاقه نشان میداد. روزی دید گوسفند، خوابیده است و ناله میکند. جلوتر رفت و دید که پای آن را شکستهاند. امام از غلامش پرسید: «چه کسی پای این حیوان را شکسته است؟» غلام گفت: «من شکستهام.» حضرت فرمود: «چرا چنین کردی؟» گفت: «برای اینکه تو را ناراحت کنم.» امام با تبسّمی دلنشین فرمود: «ولی من در عوض، تو را خشنود میکنم و غلام را آزاد کرد.» ) (3)
1-. نساء/86.
2-. مناقب، ابن شهر آشوب، ج4، ص18.
3-. حياة الامام الحسن بن علي(ع)، باقر شريف القرشي، ج1، ص314.
ویژگی های #اخلاقی امام #حسن (ع)
🍃🍃🍃➖➖➖🍃🍃🍃
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
❤️ولادت امام حسن مجتبی(ع) 🌸ویژگیهای اخلاقی امام مجتبی(ع) 💐 مهربانی مهربانی با بندگان
جانم❤️
امام حسن مجتبی علیه السلام
اشفع لنا عندالله
🌸🍀🌸🍀🌸🍀
@dars_akhlaq.mp3
12.29M
📢 #کلیپ_صوتی
💐🎙 #مقام_معظم_رهبری
🍃🔻 موضوع 🔻🍃
زیبا ترین تحلیل درباره صلح حضرت امام حسن علیه السلام
🌹 بسیار زیباست 👌👌
@khaharankhademozahra
═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا زمانی که خداییِ خدا پابرجاست،
پرچم حُسنِ حَسَن در همه عالم بالاست♥
💠میلاد باسعادت امام حسن مجتبی(ع) مبارک.
#حاج_میثم_مطیعی
@khaharankhademozahra
💎 روز موعود #سحرگاه، حسڹ را عشق است
💎 بعد ایواڹ نجف باب الحسڹ را عشق است
💎 درمدینہ چہ خوش است رفتڹ بیڹ الحرمیڹ
💎 حرم فاطمہ و صحڹ حسڹ را عشق است
37.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
#ببینید
مدح | یک سرو ولی...
بامداحی: حاج مهدی رسولی
پست ویژه ولادت امام حسن مجتبی (علیهالسلام)
@khaharankhademozahra
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
﷽ #ببینید مدح | یک سرو ولی... بامداحی: حاج مهدی رسولی پست ویژه ولادت امام حسن مجتبی (علیهالسلام)
یا صاحب الزمان 🙏
ان شا الله به زودی از این بلا گذر کنیم و دوباره هیئتهای اهل بیت برپا بشه
🌸🌼🌸🌼🌸🌼
نیمه ی ماه مبارک خبری گویا شد
از سما تا به زمین ولوله ای برپا شد
صف به صف نور به نور عالم و آدم گفتند
گل بریزید ملائک که علی(ع) بابا شد
🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
حالا اگہ میخوای عیدی از دستان کریم اھل بیت بگیری یہ یا زھرا بگو بعد یہ دست زیبا
یازھرا سلام اللہ علیہ
👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏
32.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
#ببینید
سرود | به احترام تو...
بامداحی: حاج مهدی رسولی
پست ویژه ولادت امام حسن مجتبی (علیهالسلام)
@khaharankhademozahra
خدایا
به حرمت ماه نیمهی ماه خدا برسان صاحب الزمان مارا .
خدایا به حرمت این ماه بقیه غیبت امام زمان را بخاطر خوبها بر ما ببخش .
خدایا به لسان گنه کار من نگاه نکن به حق کریم آل طه
برسان صاحب الزمان مارا😢😢
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
یااَبا مُحَمَّدٍ یاحَسَنَ بنِ عَلِیِ اَیُّهَا المُجتَبی یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا
یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه
ای شورِ دل شیدا،فرزندِ ارشد مولا
کریم آل پیغمبر،هستیِ حضرت زهرا
یا حضرت زهرا سلام الله علیها چشمتان روشن .
💐💐💐💐💐💐💐
الهی به حق مولود این ماه
اللهم عجل لولیک الفرج
🌺🌸🌺🌸🌺🌸
4_6026080935831668451.mp3
9.26M
دعای فرج...
💐🌿💐🌿💐🌿💐
با امید تمام برای
ظهور آقا امام زمان ع الله تعالی فرجه الشریف
🌿💐🌿💐🌿💐🌿
@khaharankhademozahra
از همگی قبول .
از همه عزیزان همراه التماس دعا .
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_هشتم
💠 یک گوشه کپسول اکسیژن و وسایل جراحی و گوشهای دیگر جعبههای #گلوله؛ نمیدانستم اینهمه ساز و برگ #جنگی از کجا جمع شده و مصطفی میخواست زودتر ما را از صحن مسجد خارج کند که به سمت سعد صورت چرخاند و تشر زد :«سریعتر بیاید!»
تا رسیدن به خانه، در کوچههای سرد و ساکت شهری که #آشوب از در و دیوارش میپاشید، هزار بار جان کندم و درهر قدم میدیدم مصطفی با نگرانی به پشت سر میچرخد تا کسی دنبالم نباشد.
💠 به خانه که رسیدیم، دیگر جانی به تنم نمانده و اهل خانه از قبل بستر را آماده کرده بودند که بین هوش و بیهوشی روی همان بستر سپید افتادم.
در خنکای شب فروردین ماه، از ترس و درد و گرسنگی لرز کرده و سمیه هر چه برایم تدارک میدید، در این جمع غریبه چیزی از گلویم پایین نمیرفت و همین حال خرابم #خون مصطفی را به جوش آورده بود که آخر حرف دلش را زد :«شما اینجا چیکار میکنید؟»
💠 شاید هم از سکوت مشکوک سعد فهمیده بود به بوی #جنگ به این شهر آمدهایم که به چشمانش خیره ماند و با تندی پرسید :«چرا نرفتید بیمارستان؟»
صدایش از خشم خش افتاده بود، سعد از ترس ساکت شده و سمیه میخواست #مهمانداری کند که برای اعتراض برادرشوهرش بهانه تراشید :«اگه زخمش عفونت کنه، خطرناکه!»
💠 سعد از امکانات رفقایش اطمینان داشت که با صدایی گرفته پاسخ داد :«دکتر تو #مسجد بود...» و مصطفی منتظر همین #اعتراف بود که با قاطعیت کلامش را شکست :«کی این بیمارستان صحرایی رو تو ۴۸ ساعت تو مسجد درست کرد؟»
برادرش اهل #درعا بود و میدانست چه آتشی وارد این شهر شده که تکیهاش را از پشتی گرفت و سر به شکایت گذاشت :«دو هفته پیش #عربستان یه کامیون اسلحه وارد درعا کرده!» و نمیخواست این لکه ننگ به دامن مردم درعا بماند که با لحنی محکم ادامه داد :«البته قبلش #وهابیها خودشون رو از مرز #اردن رسونده بودن درعا و اسلحهها رو تو مسجد عُمری تحویل گرفتن!»
💠 سپس از روی تأسف سری تکان داد و از #حسرت آنچه در این دو هفته بر سر درعا آمده، درددل کرد :«دو ماه پیش که اعتراضات تو #سوریه شروع شد، مردم این شهر هم اعتراضایی به دولت داشتن، اما از این خبرا نبود!»
از چشمان وحشتزده سعد میفهمیدم از حضور در این خانه پشیمان شده که مدام در جایش میجنبید و مصطفی امانش نمیداد که رو به برادرش، به در گفت تا دیوار بشنود :«اگه به مردم باشه الان چند ماهه دارن تو #دمشق و #حمص و #حلب تظاهرات میکنن، ولی نه اسلحه دارن نه شهر رو به آتیش میکشن!» و دلش به همین اشاره مبهم راضی نشد که دوباره به سمت سعد چرخید و زیر پایش را خالی کرد :«میدونی کی به زنت #شلیک کرده؟»
💠 سعد نگاهش بین جمع میچرخید، دلش میخواست کسی نجاتش دهد و من نفسی برای حمایت نداشتم که صدایش در گلو گم شد :«نمیدونم، ما داشتیم میرفتیم سمت خیابون اصلی که دیدم مردم از ترس تیراندازی #ارتش دارن فرار میکنن سمت ما، همونجا تیر خورد.»
من نمیدانستم اما انگار خودش میدانست #دروغ میگوید که صورتش سرخ شده بود، بین هر کلمه نفس نفس میزد و مصطفی میخواست تکلیف این گلوله را همینجا مشخص کند که با لبخندی تلخ دروغش را به تمسخر گرفت :«اگه به جای مسجد عُمری، زنت رو برده بودی بیمارستان، میدیدی چند تا پلیس و نیروی #امنیتی هم کنار مردم به گلوله بسته شدن، اونا رو هم ارتش زده؟»
💠 سمیه سرش را از ناراحتی به زیر انداخته، شوهرش انگار از پناه دادن به این زوج #آشوبگر پشیمان شده و سعد فاتحه این محکمه را خوانده بود که فقط به مصطفی نگاه میکرد و او همچنان از #خنجری که روی حنجرهام دیده بود، #غیرتش زخمی بود که رو به سعد اعتراض کرد :«فکر نکردی بین اینهمه وهابی تشنه به خون #شیعه، چه بلایی ممکنه سر #ناموست بیاد؟»
دلم برای سعد میتپید و این جوان از زبان دل شکستهام حرف میزد که دوباره به گریه افتادم و سعد طاقتش تمام شده بود که از جا پرید و با بیحیایی صدایش را بلند کرد :«من زنم رو با خودم میبرم!»
💠 برادر مصطفی دستپاچه از جا بلند شد تا مانع سعد شود که خون #غیرت در صدای مصطفی پاشید و مردانه فریاد کشید :«پاتون رو از خونه بذارین بیرون، سر هر دوتون رو سینهتونه!»
برادرش دست سعد را گرفت و دردمندانه التماسش کرد :«این شبا شهر قُرق #وهابیهایی شده که خون شیعه رو حلال میدونن! بخصوص که زنت #ایرانیه و بهش رحم نمیکنن! تک تیراندازاشون رو پشت بوم خونهها کمین کردن و مردم و پلیس رو بیهدف میزنن!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد