eitaa logo
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
2.4هزار دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
6.1هزار ویدیو
150 فایل
ارتباط با ادمین @Yassekaboood هیئت خواهران خادم الزهرا سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی همدان بلاخره خون شهید محمد حسین عزیز می‌جوشد و حاج قاسم هست #حدادیان #گلستان هفتم #شهید جمهور #تنها هیات مذهبی به نام #حاج قاسم در کشور @khaharankhademozahra
مشاهده در ایتا
دانلود
الْحَـــــــــمْدُ لِلَّهِ الَّــذِي يَحْلُمُ عَنِّی حَتَّى كَأَنِّی لا ذَنْبَ لِی... ســـپاس خــدایی را که آنقدر بر من صبر میکند که گویی گناهی ندارم...❣
حاج آقا فاطمی نیا: را از دست ندهيد ؛ ولو دو ركعت هم اگر ميتوانيد نماز (نافله شب) بخوانيد. در اين زمانه هم كه به بركت موبايل و تلويزيون و... اكثر مردم تا نيمه شب مشغول و سرگرم هستند! را ضايع نكنيم ، اگر نماز مستحبي هم نخوانديم ، ✅حداقل ده مرتبه " يا ارحم الرّاحمين" بگوييم اگر آن را هم انجام ندادي اقلاً رو به قبله بنشين و بگو: ✅" سبحان الله والحمدلله و لا اله الّا الله و الله اكبر" اگر در چند سحر با جانت اين جمله را بگويي، عالَمَت عوض ميشود.❗️
هدایت شده از @AntiBBC
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقدیر امروز رهبر انقلاب از صبر و حوصله و حِلم زنان ایرانی و اداره‌ی خوب خانواده پ؛ن؛در غرب غربپرستان هم خود مسئولین انجا اعتراف با آمار تجاوز، خشونت ..میکنن @AntiBBC
﷽ عاشقــــ❤️ـــانه‌های امام سجاد علیه‌السلام ✨ ✨ ✨ هر سحر مهمان دعای ابوحمزه... #🌙ماه عاشقی های بی ملاحظه است #🌙ماه مناجات # 🌙ماه بندگی 🔰جلسه زیارت عاشورای خواهران خادم الزهرا(س) استان همدان 🆔 @khaharankhademozahra
Shab09Ramazan1399[01].mp3
8.58M
🎙دیگه میخوام اونی که تو میخوای بشم (زمزمه مناجات با خدا) 🔺بانوای: ------♡:♡-------- @khaharankhademozahra -----------------------
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🌙سخن نگاشت | معراج مؤمن 🔻 شب قدر معراج مؤمن است. کاری کنیم عروج کنیم 🌸 پيامک ويژه سحرهای ماه مبارک رمضان؛ هر روز در👇 @Khamenei_ir
💠دعاى روز هفدهم ماه مبارک رمضان💠 🔹️بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ اهْدِنی فیهِ لِصالِحِ الأعْمالِ واقْـضِ لی فیهِ الحَوائِجَ والآمالِ یا من لا یَحْتاجُ الى التّفْسیر والسؤالِ یا عالِماً بما فی صُدورِ العالَمین صَلّ على محمّدٍ وآلهِ الطّاهِرین. 🔹️خدایا راهنمائیم کن در آن به کارهاى شایسته واعمال نیک وبرآور برایم حاجتها وآرزوهایم اى که نیازى به سویت تفسیر وسؤال ندارد اى داناى به آنچه در سینه هاى جهانیان است درود فرست بر محمد وآل او پاکیزگان.
@dars_akhlaq (17).mp3
5.78M
📢 💐🎙 با صدای دلنشین قاسم موسوی قهار و شرح آیت الله تهرانی (ره) 💢 دعا و شرح بمناست ماه مبارک رمضان ( روز هفدهم ) ✅ کم حجم بسیار مفید و فوق العاده، اصلا حرف نداره👌👌 💢 @khaharankhademozahra ═══✼🍃🌹🍃✼══
آیت الله بهجت(ره): اگر مساله امام شناسی بالا رود، خداشناسی هم بالا می رود، زیرا چه آیتی بالاتر از امام (علیه السلام)؟! امام آیینه ای است كه حقیقت تمام عالم را نشان می دهد. 🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹
✍️ 💠 از حیاط خانه که خارج شدیم، مصطفی با همان لحن محکم شروع کرد :«ببخشید زود بیدارتون کردم، اکثر راه‌های منتهی به شهر داره بسته میشه، باید تا هوا روشن نشده بزنیم بیرون!» از طنین ترسناک کلماتش دوباره جام در جانم پیمانه شد و سعد انگار نمی‌شنید مصطفی چه می‌گوید که در حال و هوای خودش زیر گوشم زمزمه کرد :«نازنین! هر کاری کردم بهم اعتماد کن!» 💠 مات چشمانش شده و می‌دیدم دوباره از نگاهش می‌بارد که مصطفی از آیینه نگاهی به سعد کرد و با صدایی گرفته ادامه داد :«دیشب از بیمارستان یه بسته آنتی‌بیوتیک گرفتم که تا همراه‌تون باشه.» و همزمان از جیب پیراهن کِرِم رنگش یک بسته کپسول درآورد و به سمت عقب گرفت. سعد با اکراه بسته را از دستش کشید و او همچنان نگران ما بود که برادرانه توضیح داد :«اگه بتونیم از شهر خارج بشیم، یک ساعت دیگه می‌رسیم . تلفنی چک کردم برا بعد از ظهر پرواز تهران جا داره.» و شاید هنوز نقش اشک‌هایم به دلش مانده بود و می‌خواست خیالم را تخت کند که لحنش مهربان‌تر شد :«من تو فرودگاه می‌مونم تا شما سوار هواپیما بشید، به امید همه چی به خیر می‌گذره!» 💠 زیر نگاه سرد و ساکت سعد، پوزخندی پیدا بود و او می‌خواست در این لحظات آخر برای دردهای مانده بر دلم مرهمی باشد که با لحنی دلنشین ادامه داد :«خواهرم، ما هم مثل شوهرت هستیم. ظلمی که تو این شهر به شما شد، ربطی به نداشت! این حتی ما سُنی‌ها رو هم قبول ندارن...» و سعد دوست نداشت مصطفی با من هم‌کلام شود که با دستش سرم را روی شانه‌اش نشاند و میان حرف مصطفی زهر پاشید :«زنم سرش درد می‌کنه، می‌خواد بخوابه!» از آیینه دیدم نگاهش شکست که مرا نجات داده بود، چشم بر جرم سعد بسته بود، می‌خواست ما را تا لحظه آخر همراهی کند و با اینهمه محبت، سعد از صدایش تنفر می‌بارید. او ساکت شد و سعد روی پلک‌هایم دست کشید تا چشمانم را ببندم و من از حرارت انگشتانش حس خوشی نداشتم که دوباره دلم لرزید. 💠 چشمانم بسته و هول خروج از شهر به دلم مانده بود که با صدایی آهسته پرسیدم :«الان کجاییم سعد؟» دستم را میان هر دو دستش گرفت و با مهربانی پاسخ داد :«تو جاده‌ایم عزیزم، تو بخواب. رسیدیم دمشق بیدارت می‌کنم!» خسته بودم، دلم می‌خواست بخوابم و چشمانم روی نرمی شانه‌اش گرم می‌شد که حس کردم کنارم به خودش می‌پیچد. تا سرم را بلند کردم، روی قفسه سینه مچاله شد و می‌دیدم با انگشتانش صندلی ماشین را چنگ می‌زند که دلواپس حالش صدایش زدم. 💠 مصطفی از آیینه متوجه حال خراب سعد شده بود و او در جوابم فقط از درد ناله می‌زد، دستش را به صندلی ماشین می‌کوبید و دیگر طاقتش تمام شده بود که فریاد زد :«نازنین به دادم برس!» تمام بدنم از می‌لرزید و نمی‌دانستم چه بلایی سر عزیزدلم آمده است که مصطفی ماشین را به سرعت نگه داشت و از پشت فرمان پیاده شد. بلافاصله در را از سمت سعد باز کرد، تلاش می‌کرد تکیه سعد را دوباره به صندلی بدهد و مضطرب از من پرسید :«بیماری قلبی داره؟» 💠 زبانم از دلشوره به لکنت افتاده و حس می‌کردم سعد در حال جان دادن است که با گریه به مصطفی التماس می‌کردم :«تورو خدا یه کاری کنید!» و هنوز کلامم به آخر نرسیده، سعد دستش را با قدرت در سینه مصطفی فرو برد، ناله مصطفی در سینه‌اش شکست و ردّ را دیدم که روی صندلی خاکستری ماشین پاشید. هنوز یک دستش به دست سعد مانده بود، دست دیگرش روی قفسه سینه از خون پُر شده و سعد آنچنان با لگد به سینه کوبید که روی زمین افتاد و سعد از ماشین پایین پرید. 💠 چاقوی خونی را کنار مصطفی روی زمین انداخت، درِ ماشین را به هم کوبید و نمی‌دید من از نفسم بند آمده است که به سمت فرمان دوید. زبان خشکم به دهانم چسبیده و آنچه می‌دیدم باورم نمی‌شد که مقابل چشمانم مصطفی در خون دست و پا می‌زد و من برای نجاتش فقط جیغ می‌زدم. سعد ماشین را روشن کرد و انگار نه انگار آدم کشته بود که به سرعت گاز داد و من ضجه زدم :«چیکار کردی حیوون؟ نگه دار من می‌خوام پیاده شم!» و از دلش فرار کرده بود که از پشت فرمان به سمتم چرخید و طوری بر دهانم سیلی زد که سرم از پشت به صندلی کوبیده شد، جراحت شانه‌ام از درد آتش گرفت و او دیوانه‌وار نعره کشید :«تو نمی‌فهمی این بی‌پدر می‌خواست ما رو تحویل نیروهای امنیتی بده؟!»... ✍️نویسنده:
📢📢اطلاعیه لیالی قدر بسم الله الرحمن الرحیم 🌹لیله القدر خیر من الف شهر🌹 محضر همه همراهان و دوستان و عاشقان اهلبیت علیهم السلام و شیعیان و دلسوختگان امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السلام ،سلام و درود بی پایان 🥀در ملکوتی ترین ماه خدا عبادات و طاعات شما مقبول و تایید ان شالله.. خداوند را شاکریم که با کلام و توصیه رهبر فرزانه و یگانه ما حضرت امام خامنه ای در این ماه نورانی مجالس احیا 🌱شبهای قدر 🌱 در سراسر کشور برگزار و ان شالله با موج عظیم دعا و استغفار اسباب رحمت و مغفرت و برکت فراهم شود. 🔻🔻با توجه به پروتکل های وزارت بهداشت و شرایط خاصی که اعلام شده به اطلاع همه خواهران عزیز و شرکت کنندگان در جلسه نورانی هیات میرسانم که بعد از بررسی و توجه مضاعف به موضوع به این نتیجه نزدیک شدیم که چون جلسه هیات متعلق به خواهران است و از طرفی محیط سرپوشیده براساس شرایط اعلامی ظرفیت لازم جهت حضور همه خواهران را ندارد ((باتوجه به استقبال بیش از چهار هزار نفر در سالهای گذشته)) امسال در لیالی مبارکه قدر نمیتوانیم محضر عزیزان باشیم. بدین جهت برآن شدیم که با خادمین این هیات و به نیابت از شما و در حالیکه دلتنگ حضور شما هستیم لیالی قدر را برگزار نماییم‌. لذا از همه عزیزان دعوت میکنیم که در مجالس و محافل احیا در سطح شهر شرکت و ما را نیز از دعای خیر بی بهره نکنند. برای این حقیر بسی سختر و تحمل ناپذیرتر است اما انچه تکلیف شرعی و وظیفه عملیست باید ملاک و معیار ما باشد. از همه عزیزان التماس دعا دارم و از خداوند ناب ترین و مقربترین حال دعا و نیایش را در لحظات مقدس لیالی قدر و بهترین مقدرات را برای عالم اسلام و مسلمین و شیعیان مسئلت می نمایم. ۱۷ رمضان المبارک.۱۴۴۱ کمترین و کوچکترین خادم شما رنجبران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ عاشقــــ❤️ـــانه‌های امام سجاد علیه‌السلام ✨ ✨ ✨ هر سحر مهمان دعای ابوحمزه... #🌙ماه عاشقی های بی ملاحظه است #🌙ماه مناجات # 🌙ماه بندگی 🔰جلسه زیارت عاشورای خواهران خادم الزهرا(س) استان همدان 🆔 @khaharankhademozahra
💠دعاى روز هجدهم ماه مبارک رمضان💠 🔹️بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ نَبّهْنی فیهِ لِبَرَکاتِ أسْحارِهِ ونوّرْ فیهِ قلبی بِضِیاءِ أنْوارِهِ وخُذْ بِکُلّ أعْضائی الى اتّباعِ آثارِهِ بِنورِکَ یا مُنَوّرَ قُلوبِ العارفین. 🔹️خدایا آگاهم نما در آن براى برکات سحرهایش وروشن کن در آن دلم را به پرتو انوارش وبکار به همه اعضایم به پیروى آثارش به نور خودت اى روشنى بخش دلهاى حق شناسان.
@dars_akhlaq (18).mp3
2.68M
📢 💐🎙 با صدای دلنشین قاسم موسوی قهار و شرح آیت الله تهرانی (ره) 💢 دعا و شرح بمناست ماه مبارک رمضان ( روز هجدهم ) ✅ کم حجم بسیار مفید و فوق العاده، اصلا حرف نداره👌👌 💢 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @khaharankhademozahra
📢📢اطلاعیه لیالی قدر بسم الله الرحمن الرحیم 🌹لیله القدر خیر من الف شهر🌹 محضر همه همراهان و دوستان و عاشقان اهلبیت علیهم السلام و شیعیان و دلسوختگان امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السلام ،سلام و درود بی پایان 🥀در ملکوتی ترین ماه خدا عبادات و طاعات شما مقبول و تایید ان شالله.. خداوند را شاکریم که با کلام و توصیه رهبر فرزانه و یگانه ما حضرت امام خامنه ای در این ماه نورانی مجالس احیا 🌱شبهای قدر 🌱 در سراسر کشور برگزار و ان شالله با موج عظیم دعا و استغفار اسباب رحمت و مغفرت و برکت فراهم شود. 🔻🔻با توجه به پروتکل های وزارت بهداشت و شرایط خاصی که اعلام شده به اطلاع همه خواهران عزیز و شرکت کنندگان در جلسه نورانی هیات میرسانم که بعد از بررسی و توجه مضاعف به موضوع به این نتیجه نزدیک شدیم که چون جلسه هیات متعلق به خواهران است و از طرفی محیط سرپوشیده براساس شرایط اعلامی ظرفیت لازم جهت حضور همه خواهران را ندارد ((باتوجه به استقبال بیش از چهار هزار نفر در سالهای گذشته)) امسال در لیالی مبارکه قدر نمیتوانیم محضر عزیزان باشیم. بدین جهت برآن شدیم که با خادمین این هیات و به نیابت از شما و در حالیکه دلتنگ حضور شما هستیم لیالی قدر را برگزار نماییم‌. لذا از همه عزیزان دعوت میکنیم که در مجالس و محافل احیا در سطح شهر شرکت و ما را نیز از دعای خیر بی بهره نکنند. برای این حقیر بسی سختر و تحمل ناپذیرتر است اما انچه تکلیف شرعی و وظیفه عملیست باید ملاک و معیار ما باشد. از همه عزیزان التماس دعا دارم و از خداوند ناب ترین و مقربترین حال دعا و نیایش را در لحظات مقدس لیالی قدر و بهترین مقدرات را برای عالم اسلام و مسلمین و شیعیان مسئلت می نمایم. ۱۷ رمضان المبارک.۱۴۴۱ کمترین و کوچکترین خادم شما رنجبران
🌺تذکر روزانه وَلَوْ يُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجَالَهُمْ بِالْخَيْرِ لَقُضِيَ إِلَيْهِمْ أَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ اگر با همان شتاب كه مردم براى خود خير مى‌طلبند خدا برايشان شر مى‌طلبيد، مرگشان فرا رسيده بود. پس آنان را كه به ديدار ما اميد ندارند، وامى‌گذاريم تا در گمراهى خويش سرگردان بمانند. یونس/۱۱ 🌹
✍️ 💠 احساس می‌کردم از دهانش آتش می‌پاشد که از درد و ترس چشمانم را در هم کشیدم و پشت پلکم همچنان مصطفی را می‌دیدم که با دستی پر از سینه‌اش را گرفته بود و از درد روی زمین پا می‌کشید. سوزش زخم شانه، مصیبت خونی که روی صندلی مانده و همسری که حتی از حضورش کرده بودم؛ همه برای کشتنم کافی بود و این تازه اول مکافاتم بود که سعد بی‌رحمانه برایم خط و نشان کشید :«من از هر چی بترسم، نابودش می‌کنم!» 💠 از آینه چشمانش را می‌دیدم و این چشم‌ها دیگر بوی خون می‌داد و زبانش هنوز در خون می‌چرخید :«ترسیدم بخواد ما رو تحویل بده، کردم! پس کاری نکن ازت بترسم!» با چشم‌هایش به نگاهم شلاق می‌زد و می‌خواست ضرب شصتش تا ابد یادم بماند که عربده کشید :«به جون خودت اگه ازت بترسم، نابودت می‌کنم نازنین!» هنوز باورم نمی‌شد قاتل شده باشد و او به قتل خودم تهدیدم می‌کرد که باور کردم در این مسیر اسیرش شده و دیگر روی زندگی را نخواهم دید. 💠 سرخی گریه چشمم را خون کرده و خونی به تنم نمانده بود که صورتم هرلحظه سفیدتر می‌شد و او حالم را از آینه می‌دید که دوباره بی‌قرارم شد :«نازنین چرا نمی‌فهمی به‌خاطر تو این کارو کردم؟! پامون می‌رسید ، ما رو تحویل می‌داد. اونوقت معلوم نبود این جلادها باهات چیکار می‌کردن!» نیروهای امنیتی هرچقدر خشن بودند، این زخم از پنجه هم‌پیاله‌های خودش به شانه‌ام مانده بود، یکی از همان‌ها می‌خواست سرم را از تنم جدا کند و امروز سعد مقابل چشم خودم مصطفی را با چاقو زد که دیگر باورم نمی‌شد و او از اشک‌هایم را حس می‌کرد که برایم شمشیر را از رو کشید :«با این جنازه‌ای که رو دستمون مونده دیگه هیچکدوم حق انتخاب نداریم! این راهی رو که شروع کردیم باید تا تهش بریم!» 💠 دیگر از چهره‌اش، از چشمانش و حتی از شنیدن صدایش می‌ترسیدم که با صورتم به پنجره پناه بردم و باران اشک از چشمانم روی شیشه می‌چکید. در این ماشین هنوز عطر مردی می‌آمد که بی‌دریغ به ما کرد و خونش هنوز مقابل چشمانم مانده بود که از هر دو چشمم به جای اشک خون می‌بارید. در این کشور غریب تنها سعد آشنایم بود و او هم دیگر جانم شده بود که دلم می‌خواست همینجا بمیرم. پشت شیشه اشک، چشمم به جاده بود و نمی‌دانستم مرا به کجا می‌کشد که ماشین را متوقف کرد و دوباره نیش صدایش گوشم را گزید :«پیاده شو!» 💠 از سکوتم سرش را چرخاند و دید دیگر از نازنین جنازه‌ای روی صندلی مانده که نگاهش را پرده‌ای از اشک گرفت و بی‌هیچ حرفی پیاده شد. در را برایم باز کرد و من مثل کودکی که گم شده باشد، حتی لب‌هایم از می‌لرزید و گریه نفسم را برده بود که دل سنگش برایم سوخت. موهایم نامرتب از زیر شال سفیدی که دیشب سمیه به سرم پیچیده بود، بیرون زده و صورتم همه از و گریه در هم رفته بود که با هر دو دستش موهایم را زیر شال مرتب کرد و نه تنها دلش که از دیدن این حالم کلماتش هم می‌لرزید :«اگه می‌دونستم اینجوری میشه، هیچوقت تو رو نمی‌کشوندم اینجا، اما دیگه راه برگشت نداریم!» 💠 سپس با نگاهش ادامه مسیر را نشانم داد و گفت :«داریم نزدیک میشیم، باید از اینجا به بعد رو با تاکسی بریم. می‌ترسم این ماشین گیرمون بندازه.» دستم را گرفت تا از ماشین پیاده شوم و نگاهم هنوز دنبال خط خون مصطفی بود که قدم روی زمین گذاشتم و دلم پیش عطرش جا ماند. سعد می‌ترسید فرار کنم که دستم را رها نمی‌کرد، با دست دیگرش مقابل ماشین‌ها را می‌گرفت و من تازه چشمم به تابلوی میان جاده افتاد که حسی در دلم شکست. 💠 دستم در دست سعد مانده و دلم از قفس سینه پرید که روی تابلو، مسیر دمشق نشان داده شده و همین اسم چلچراغ گریه را دوباره در چشمم شکست. سعد از گریه‌هایم کلافه شده بود و نمی‌دانست اینبار خیال دیگری خانه خاطراتم را زیر و رو کرده که دلم تنها آغوش را تمنا می‌کرد. همیشه از زینبیه دمشق می‌گفت و نذری که در حرم (سلام‌الله‌علیها) کرده و اجابت شده بود تا نام مرا زینب و نام برادرم را ابوالفضل بگذارد؛ ابوالفضل پای مادر ماند و من تمام این را دشمن آزادی می‌دیدم که حتی نامم را به مادرم پس دادم و نازنین شدم. 💠 سال‌ها بود و دین و مذهب را به بهانه آزادی از یاد برده و حالا در مسیر برای همین آزادی، در چاه بی‌انتهایی گرفتار شده بودم که دیگر رهایی نبود... ✍️نویسنده:
مشترک گرامی❗️ مهلت استفاده از یک ماه سرویس رحمت خاص درون شبکه خداوندی؛ یکشنبه ۴ خرداد به پایان می‌رسد. و از آن پس با عادی محاسبه خواهد شد؛ ثواب خواندن یک ، برابر همان آیه، نه یک ختم است، یعنی خواب، نه عبادت، و نفس کشیدن یعنی نفس، و نه تسبیح. یک رکعت همان یک رکعت است نه معادل ۷۰۰هزار رکعت. به‌علاوه پس از این تاریخ از غل و زنجیر آزاد می‌شود. 🦋 محترم❗️ فقط چند روز دیگر دارید.⚠️ 💔💗
🏴 ۴ "لیلةالقدر خیر من الف شهر"🔻 ▪️ما معتقدیم که انسان، فقط در سایه‌ی ارتباط و اتصال با حق تعالی است که می‌تواند به تکامل و تعالی دست پیدا کند. البته فرصت ماه رمضان، یک فرصت استثنایی است. این، چیز کمی نیست که خدای متعال در قرآن بفرماید: «لیلةالقدر خیر من الف شهر». یک شب از هزار ماه بهتر و بافضیلت‌تر و در پیشرفت انسان مؤثرتر، در ماه رمضان است. این، چیز کمی نیست که رسول اکرم(ص) این ماه را ماه ضیافت الهی به حساب بیاورند. ▪️مگر ممکن است که انسان وارد سفره‌ی کریم بشود و از آن‌جا، محروم خارج بشود؟ ۱۳۶۹/۲/۷ 🔘