جهاد مغنیه
فرزند عماد مغنیه
چهارمین فرزند خانواده مغنیه
معروف به حاج رضوان و از فرماندهان ارشد حزب الله لبنان بود
که در جریان حمله موشکی به مزرعه الامل به شهادت رسید
جهاد مغنیه در ۱۲ اردیبهشت ۱۳۷۰ (برابر با ۲ مه ۱۹۹۱) بهعنوان کوچکترین فرزند عماد مغنیه از ازدواج اولش با خواهر مصطفی بدرالدین، سعدی بدرالدین، پس از خواهر و برادر بزرگترش فاطمه و مصطفی در طیر دبای لبنان متولد شد.
در سال ۱۹۹۱ او همراه با پنج خواهر و برادر دیگر خود، به نامهای اسرا، حسن حسین، فؤاد و زهرا از ازدواجهای دوم و سوم پدرش بهدلیل مسائل امنیتی، به ایران رفتند و بعدها به لبنان بازگشته و در جنوب لبنان مستقر شدند.
وی تحصیلات عالیه را در رشتهٔ مدیریت دانشگاه آمریکایی بیروت ادامه داد.او یک هفته پس از کشتهشدن پدرش، به رهبر حزبالله لبنان، نصرالله اعلام وفاداری کرد. به گفتهٔ برخی از منابع، او یکی از محافظین شخصی نصرالله بودهاست.
بهدنبال حضور شبهنظامیان القاعده و داعش در سوریه، نیروهای لبنانی خطوط دفاعی گوناگونی را در منطقه جولان ایجاد کردند تا مانع از ورود بنیادگراهای سنی به خاک لبنان شوند. فرماندهی این منطقه با جهاد عماد مغنیه بود. او در حالی که مشغول تدارک و ایجاد یک پایگاه موشکی برای حزبالله در قنیطره در سوریه در نزدیکی مرز اسرائیل بود، به شهادت رسید
در ۱۸ ژانویه ۲۰۱۵، مغنیه به همراه تعدادی از نیروهای حزبالله و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در بلندیهای جولان مشرف به اسرائیل هنگام بازدید از شهر «مزرعه الامل» در منطقه قنیطره که با خودروهای خود در حال تردد بودند، توسط بالگردهای ارتش اسرائیل مورد هدف حمله موشکی قرار گرفتند. در این حمله جهاد مغنیه و چندتن دیگر از نیروهای حزبالله و نیز یک سردار سپاه به نام محمدعلی اللهدادی کشته شدند. این عملیات چند روز پس از سخنان نصرالله در رابطه با حملات هوایی اسرائیل به سوریه رخ داد. او چند روز قبل اعلام کرده بود که حکومت سوریه و متحدین آن، حق پاسخ به حملات اسرائیل را برای خود محفوظ میدانند.
ماه رمضان بود.
جهاد نیمه شب تماس گرفت و گفت که آماده شوم و به چند نفر دیگر از دوستانمان که از افراد مورداعتماد جهاد بودند بگویم حاضر شوند، میخواهیم برویم جایی
ساعت نزدیک ۳، ۲:۳۰ صبح بود در محلی که قرار گذاشته بودیم جمع شدیم. همه نگاه ها به دهان جهاد بود تا باز شود و بگوید که چرا مارا اینجا جمع کرده،
جهاد بعد از چند دقیقه گفت بچه ها سوار شوید ما هم بدون اینکه چیزی بپرسیم سوار شدیم.
در راه کسی حرف نزد. در خانه ای ایستاد که از ظاهر کوچه معلوم بود افراد ساکن در اینجا وضع خوبی ندارند.
از ماشین پیاده شد وماهم همین طور نگاهش میکردیم، بسته ای از صندوق عقب ماشین درآورد و به من داد و گفت برو در آن خانه و این را بده و بیا.
گفتم جهاد این چیه؟ گفت کمی خوراکی هست برو … چند قدم که رفتم برگشتم و با تعجب نگاهش کردم و او هم مرا نگاه کرد و یک لبخند زد وگفت راه برو دیگر ….. رفتم سمت در و در را زدم کسی آمد جلوی در و بدون اینکه از من سوالی بکند بسته را گرفت، تشکر
کرد و رفت داخل خانه .. آن لحظه بود که فهمیدم جهاد قبلا هم اینکار را میکرده و برای آن ها چیزی میفرستاده و ما بیخبر بودیم، حالا هم برای اینکه ممکن بود کسی بشناسدش نیامد بسته را بدهد.
تنها چند نفر از خانواده اش این را میدانستند، آن
هم فقط به این خاطر که ماه رمضان که دیروقت می امد نگرانش نشوند. بعد از شهادتش بود که فهمیدند، جوانی که شبهای رمضان، سفارش مولایش امیر المومنین را ترک نمیکرد، شهید جهاد مغنیه بود.
بنده خدایی میگفت
فضیلت دوست رو زمانی میشه فهمید که دشمنش درموردش حرف بزنه!
•چفیه خاکی ها•🇵🇸
#زنان_عنکبوتی! @saat_se
اینستاگرام: شبکه بزرگ کاریابی زنان!
#زنان_عنکبوتی!
@saat_se
هدایت شده از دُموع¹³⁵
بچه هیئتی هستی؟!
اسم خودتو میزاری بچه هیئتی؟!
تو روضه ها میزنی تو سر و صورتت؟!
پس فوش دادنت واسه چیته؟!/: