#تو_شهید_نمیشوی 📚
قسمت شصت و هشتم🌱
| مجنون |
بعد از شهادتش،دو نفر از رزمندگان عراقی جبهه ی مقاومت آمدند تبریز برای زیارتِ مزارِ محمود.رزمندگان عراقی و سوری،محمودرضا را در سوریه با اسم مستعارش،حسین صدا می زدند. یکی از این دو رزمنده ی عراقی که مجروح هم بود،مدام وسط حرف هایش می گفت:((حسین،مجنون))
و منظورش این بود که محمودرضا دیوانه بود!در بین راه پرسیدم منظورش از اینکه می گوید حسین مجنون چیست؟گفت:((ما در یکی از درگیری ها در سوریه دو تا شهید دادیم که به خاطر شدت درگیری موفق نشدیم پیکر هایشان را برداریم و بیاوریم عقب.
تکفیریها پیشروی کردند و پیکر شهدا روی زمین ماند.برای همین روحیه مان را از دست داده بودیم.حسین وقتی دید ما این طور هستیم و نمی جنگیم،رفت و ماشینی را که آنجا بود روشن کرد و راه افتاد به سمت تکفیریها.ما از این کاری که حسین کرد تعجب کردیم.
هرچه داد زدیم که نرود،گوش نکرد و رفت. داشتیم نگاهش می کردیم و هر لحظه منتظر بودیم که اتفاقی برایش بیفتد.حسین رفت و پیکر شهدا را برداشت و کشید داخل ماشین و با خودش آورد.کارش دیوانگی بود اما این کار را برای روحیه ی ما انجام داد.))
@khakrizhaieshg
#تو_شهید_نمیشوی 📚
قسمت شصت و نهم🌱
| سلام بر شهادت💚 |
چند هفته بعد از شهادتش،یکی از هم سنگرهایش جملهای را به زبان عربی برایم پیامک کرد که اولش نوشته بود:((این،سخنی از محمود رضاست.))
جمله این بود:((اِذا کانَ المُنادِی زینب(عَلَیهَا السَّلام) فأهلا بِالشَهادت.))یعنی اگر دعوت کننده زینب(عَلَیهَا السّلام) است،پس سلام بر شهادت.
چیزی در جواب آن بزرگوار نوشتم که دو دقیقه بعد خودش تماس گرفت.از او پرسیدم:((این حرف را محمودرضا کجا زده؟))
گفت:((آخرین باری که تهران بود و با هم کلاس برگزار کردیم،این جمله را اولِ کلاس روی تخته سیاه نوشت.من هم آن را توی دفترم یادداشت کردم.))تاریخ کلاس را پرسیدم،گفت:((۲۷ آذر بود.)) حساب کردم،۳۲ روز قبل از شهادتش بود.
@khakrizhaieshg
#تو_شهید_نمیشوی 📚
قسمت هفتادم🌱
| وصیت نامه |
بعد از شهادتش،سپردم همه جا را دنبال وصیت نامه اش گشتند.حتی توی وسایلی که در سوریه جا مانده بود،اما وصیت نامه ای در کار نبود.تنها چیز مکتوبی که از او موجود است،همان نامهای است که برای همسر مکرّم خود در شب شهادت امیرالمومنین(عَلَیهِ السَّلام)نوشته بود.
این وصیت نامه را بعد از شهادتش منتشر کردم.محض اطمینان،یک بار از همسر معززش درباره ی وصیت نامه سوال کردم.
فرمود:((یک بار در خانه درباره ی وصیت نامه از او پرسیدم. پوستر شهید همت را نشان داد و گفت وصیت من این است.))محمودرضا پوستری از حاج همت را در اتاق کوچکش روی کمد وسایل شخصی است چسبانده بود.
روی این پوستر،زیر تصویر حاج همت این فراز از وصیت نامهاش نوشته شده بود:((با خدای خود پیمان بسته ام تا آخرین قطره ی خونم در راه حفظ و حراست از این انقلاب الهی یک آن آرام و قرار نگیرم.))
@khakrizhaieshg
#تو_شهید_نمیشوی 📚
قسمت هفتاد و یکم🌱
| از دفترچه ی دستنوشتههای محمودرضا در سوریه |
چرانباید اون توان و انرژی سابق رو داشته باشم؟
نمیدونم تو این چند ماه چی به سرم اومده که اون ذکاوت و خلاقیت و خوش فکری سابق رو ندارم؟
انگیزم زیاده،ولی برای فرماندهی محور،اون اعتماد به نفس لازم در برخورد با مسئولین گروههای(....)رو باید داشته باشم.
باید با فکر عمل کرد و رفتار کرد.
باید دوباره روی حافظه و تدبیر و فکر و ذکاوت و خلاقیت خودم کار کنم.
شاید یکی از دلایل عدم پیشرفت تو این زمینه ها،دوری از قرآن باشه.
یکی اش هم قطعاً معصیته.
باید لیاقت و توان خودم رو نه به هیچ کس، بلکه به خودم ثابت بکنم.
@khakrizhaieshg
#تو_شهید_نمیشوی 📚
قسمت هفتاد و دوم🌱
| این خاک ریز نباید فرو بریزد |
🌺تصویر سازی شهید محمودرضا بیضائی از معرکه ی شام
آنچه در پی می آید،بخشی از نامه ی شهید ((محمودرضا بیضایی))به همسرش است.او این نامه را شب شهادت امیرالمومنین(عَلَیهِ السَّلام)،چند ماه پیش از شهادتش در سوریه نوشته است.محمودرضا در این نامه انگیزه ی حضور خود در جبهه ی سوریه را به روشنی بیان کرده و درباره ی اهداف تروریستها و حامیان آنها از به راه انداختن معرکه ی شام سخن گفته است.
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
...باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان به دنیا آمدهایم و شیعه هم به دنیا آمدهایم که موثر در تحقق ظهور مولا باشیم و این،همراه با تحمل مشکلات،مصائب،سختیها،غربت ها و دوری هاست و جز با فدا شدن محقق نمیشود حقیقتاً.
نمیخواهم حرف های آرمان گرایانه بزنم و یا غیر واقعی صحبت بکنم؛نه.حقیقتاً در مسیر تحقق وعده ی بزرگ الهی قرار گرفتهایم؛هم من، هم تو،بحمدلله.
خدا را باید به خاطر این شرایط و این توفیق بزرگ شاکر باشیم.
الان که این نامه را برایت می نویسم،شب قدر است و شب شهادت حیدر کرار(عَلَیهِ السَّلام)و در فضای ملکوتی بین الحرمین،صبر و مصیبت،تحمل مشکلات و سختیها،بین الحرمینِ دو مظلومه،دو شهیده،یکی خانم زینب کبری(روحی فداها)و دیگری بنت الحسین،خانم رقیه(عَلَیهَا السَّلام) هستم و به یادتم.
نمیدانی بارگاه ملکوتی سه ساله ی امام حسین(عَلَیها السَّلام)الان هم چقدر غریب است؛در محله ی یهودی ها،در مجاورت کاخ معاویه ی ملعون و در محاصره ی وهابی های وحشی و آدمکش.
چه بگویم از اوضاع اینجا؛تاریخ دوباره تکرار شده و این بار ابناء ابوسفیان و آل سفیان بار دیگر آل الله را محاصره کرده اند؛هم مرقد مطهر خانم زینب کبری(عَلَیهَا السَّلام)و هم مرقد مطهر دردانه ی اهل بیت(عَلَیهم السَّلام)،رقیه(عَلَیهاَ السَّلام).
ولی این بار تن به اسارت آل الله نخواهیم داد،چرا که به قول امام(رَحمة الله علیه) مردم ما از مردم زمان رسولالله بهترند.واضح تر بگویم؛ نبرد شام،مطلع تحقق وعده ی آخرالزمانی ظهور است و من و تو دقیقاً در نقطه ای ایستاده ایم که با لطف خداوند و ائمه ی اطهار،نقشی بر گردنمان نهاده شده است و باید به سرانجامش برسانیمش با هم،تا بار دیگر شاهد مظلومیت و غربت فرزندان زهرای مرضیه(عَلَیهَا السَّلام)نباشیم.
اگر بدانی صبرت چقدر در این زمان حساس در حفظ و صیانت از حریم آل الله قیمت دارد، لحظه به لحظه ی آن را قدر می شماری.معرکه ی شام میدان عجیبی است.به قول امام خامنه ای:((بحران سوریه الان مقابله ی جبهه ی کفر و استکبار و ارهاب با تمام قوا،در برابر جبهه ی مقاومت و اسلامی حقیقی است.))
درواقع جنگ بین حق و باطل و این خاک ریز نباید فرو بریزد؛نباید.خط مقدم نبرد بین حق،جبهه ی مقاومت و باطل در شام است.تمام دنیا جمع شدهاند؛
تمام استکبار،کفار،صهیونیستها،مدعیان اسلام آمریکایی،وهابیون آدمکش بی شرف،همه و همه جبهه ی واحدی تشکیل دادهاند و هدفشان شکست اسلام حقیقی و عاشورایی،رهبری ایران و شکست نهضت زمینه سازان ظهور است و بس.
در این فضای فتنه آلود،متأسفانه بسیاری از مسلمین ناآگاه و افراطی نیز همراه شدهاند تا این عَلَم و این نهضت زمینهساز را به شکست بکشاند که اگر این اتفاق بیفتد،سالها و شاید صدها سال دیگر باید شیعه خون دل بخورد تا تحقق وعده ی الهی را نزدیک ببیند.
شام نقطه ی شروع حرکت ابناء ابوسفیان ملعون است و این خاک ریز نباید فرو بریزد.این حرکت خطرناک و این تفکر آدمکش ارهابی، پروبال گرفته و حمام خون بین شیعیان و سایر مسلمین راه میاندازد و هیچ حرمتی از حرمین شریفین زینب کبری(عَلَیهَا السَّلام)وخانم رقیه (عَلَیهَا السَّلام)[حفظ نخواهد کرد]که هیچ؛حرمت عتبات مقدسه ی کربلا،نجف،سامرا،کاظمین و... را هم خواهد شکست.
@khakrizhaieshg
#تو_شهید_نمیشوی 📚
| اسرائیل کتک خورده |
قسمت هفتاد و سوم🌱
بعد از جنگ ۳۳ روزه در سال ۲۰۰۶ (۱۳۸۴)، پیروزی مقاومت اسلامی لبنان در این جنگ به یکی از موضوعات شدیداً مورد علاقه ی محمودرضا تبدیل شده بود.
من هنوز هم هرچه درباره ی این جنگ می دانم،مربوط به معلوماتی است که از محمودرضا شنیدهام.
ابتکارات فرماندهان حزبالله و عملیات رزمندگان حزب الله مثل نحوه ی شکار تانک های مرکاوای اسرائیل یا علت هدف قرار گرفتن سربازان اسرائیلی از پشت سر،نکته هایی بود که یادم هست محمودرضا از نظر نظامی آنها را تشریح می کرد.
همه ی اینها را هم با حس افتخار و غرور خاصی توضیح می داد؛طوری که انگار خودش هم توی جنگ بوده!
همان روزها بود که سه حلقه سی دی به من داد و گفت این ها را ببین.
مجموعه ی مستندی به نام «بادهای شمالی» بود.
در این مستند،سران نظامی رژیم صهیونیستی در خصوص جنگ ۳۳ روزه اظهارنظر میکردند.
بعدها محمودرضا نمادهایی از حزب الله و چند پوستر از سید حسن نصرالله به من داد.
تا چند ماه بعد از خاتمه ی جنگ ۳۳ روزه، تقریباً هر بار که محمودرضا را میدیدم،توی حرفهایش یک چیزی درباره ی این جنگ می گفت یا چیزهایی برای دیدن یا مطالعه کردن میداد.
#تو_شهید_نمیشوی
| نغمه های حماسه |
قسمت هفتاد و چهارم🌱
«اَناشید»۱ حماسیِ حزب الله را دوست داشت و گوش می داد.
سال ۱۳۸۵ بود که یک مجموعه از این اناشید را داد من هم گوش کنم.
بین آنها سرودی بود به نام((اُکتُب بِالدَّمِ النازِف)) که توجه ام را به خود جلب کرد و بسیار علاقه مند شدم که متن آن را داشته باشند و حفظ کنم.
ترجیع بند این سرود «الموت،الموت لاِسرائیل»بود که در هر سطر آن تکرار میشد.
به این صورت:((اُکتُب بِالدَّمِ النازِف...الموت،الموت لاِسرائیل...وَاصنَع بِالجَسَدِالناسِف...الموت،الموت لاِسرائیل...)).
از محمودرضا خواستم سرود را به یکی از رفقای لبنانی اش بدهد تا متنش را برایم پیاده کند.
چند هفته بعد،متن دست نویس عربی این سرود را با خودش از تهران آورد.
محمودرضا هر از چندگاهی همین طور چند فایل صوتی عربی که گاهی سخنرانی و مداحی هم بینِشان بود می داد به من و توصیه می کرد حتماً گوش بدهم.
یک بار ماه محرّم بود که به او گفتم:((دارم مداحی های ملا باسم کربلایی را گوش می دهم.))
گفت:((ملاباسم چیه؟!حسین اکرف گوش بده.))
اسم حسین اکرف،مداح بحرینی،تا آن روز به گوشم نخورده بود.
پرسیدم:((از ملا باسم قشنگ تر می خواند؟))
گفت:((این ولایتمدار تر است.))
۱-اَناشید:سروده ها
@khakrizhaieshg
"پشتخاکریزهایعشق"🇱🇧🇵🇸
#تو_شهید_نمیشوی 📚 قسمت هفتاد و دوم🌱 | این خاک ریز نباید فرو بریزد | 🌺تصویر سازی شهید محمودرضا بیض
#تو_شهید_نمیشوی 📚
قسمت پایانی🌱
| ادامه ی نامه ی شهید محمودرضا بیضائی به همسرشان |
جبهه ی جدیدی که از تفکر اسلام آمریکایی، صهیونیسم و ارهاب از کشورهای مختلف از جمله افغانستان،پاکستان،آمریکا،اروپا،یمن،ترکیه،عربستان،قطر،آذربایجان،امارات،کویت،لیبی،فلسطین،مصر،اردن و... به نام جهاد فی سبیل الله تشکیل شده است،هدف نهایی اش فقط و فقط جلوگیری از نهضت زمینه سازان ظهور و در نهایت مقابله با تحقق وعده ی الهی ظهور می باشد و هیچ ابایی هم از کشتن و مثله کردن و سربریدن زنان و کودکان بی گناه شیعه ندارد،کمااینکه این اتفاق را الان به وفور می توان مشاهده کرد و من دیدهام.
مسئولیت سنگینی بر دوشمان گذاشته شده است و اگر نتوانیم از پسش برآییم،شرمنده و خجل باید به حضور خداوند و نبی اش و ولی اش برسیم چرا که مقصریم.
کُلُّ یَومِِ عاشورا وَ کُلُّ ارضِِ کربلا و به قول سید مرتضی آوینی، این یعنی اینکه همه ی ما شب انتخابی خواهیم داشت که به صف عاشوراییان بپیوندیم و یا از معرکه ی جهاد بگریزیم و در خون ولی خدا شریک باشیم. ان شاءالله در پناه حق و تا[تحقق]وعده ی الهی و یاری دولت ایشان خواهیم جنگید.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
فضَّلَ اللهُ المُجاهِدینَ عَلَی القاعِدینَ اَجراًعَظِیماً
ان شاءالله
۲۰ رمضان ۱۴۳۴
۷ مرداد۱۳۹۲
شهید محمودرضا بیضائی
(حسین نصرتی)
🌸پایان کتاب تو شهید نمی شوی🌸
@khakrizhaieshg
ࢪُفقـٰابسمالله...!
-دفاعمـٰاازڪشورمونامرواجبھ
ڪوچیڪترینشعرضارادتبہ
اینپرچممقدسھ،
هرڪۍڪانال یاگروهۍداره
-بسمالله...🖐🏿🙂"
#سٺ_همگانۍ🇮🇷✌️🏿...
@khakrizhaieshg✨
جواب چند پزشک به عکسهای سی تی اسکن مهسا امینی که شبکه سعودی منتشر کرده بود
#انتشار_حداکثری_با_شما
@khakrizhaieshg✨
الان حامیان داعش نگران امنیت دختران ایرانی شده اند!😏
@khakrizhaieshg✨
اینها همونایین که میگفتن فقط نقد داریم!!
این وحشیگری اگر هرجای دیگر دنیا بود واکنش پلیس چه بود؟!
حالا کافیه پلیس ایران به شما دست بزنه تا دنیا رو بزارید رو سرتون!
@khakrizhaieshg✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این همه لشگر آمده به عشق رهبر آمده...✊🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
__شعاردانشجویانِدانشگاهشریفدر برابرهتاکانِحرامی
مااهلِکوفہنیستیمعلےتنہابماند...!🖐🏽
#پاینده_ایران (🇮🇷)
@khakrizhaieshg
❌توجه توجه❌
عملیات یا زهرا🇮🇷
دوستان برید زیر اخرین پست حضرت اقا کامنت بزارید
خیلیا ریختن دارن توهین میکنن به رهبرمون‼️
🟠حتما حتما این کامنت هارو بزارید
#ما_پای_انقلابمان_میمنامیم
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ما_اهل_کوفه_نیستیم_علی_تنها_بماند
🔻انتشار بدید و در کانال هاتون بزارید،تا بقیه هم باهامون هم صدا بشن و مشتی بزنیم تو دهن دشمن👊🏻
لینک آخرین پست
https://www.instagram.com/p/CiqMqwkMqNt/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
"پشتخاکریزهایعشق"🇱🇧🇵🇸
#ایران_من را به کار ببرید تا جز داغ ترین های ایتا بشود
ما باید به دشمنان نشان بدهیم تا آخرین قطره خونمان پای بند ایران و اسلام هستیم!🇮🇷
⊰•📙•⊱
.
اونقدر سینه میزد
بهش گفتن کم خودتو اذیت کن!
می گفت:
این سینه نمیسوزه..
موقع شهادت همه جاش ترکش بود
جز سینهاش💔 ...)"
.
⊰•📙•⊱¦⇢#شھیدحمیدسیاهڪالے
⊰•📙•⊱¦⇢#فدایۍ_وݪایٺ
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
@khakrizhaieshg
آغاز کتاب •|لبخندی به رنگ شهادت|•
زندگینامه شهید مدافع حرم "عباس دانشگر"
1⃣فصل اول
«از طلوع تا بلوغ»
قسمت اول🌾
هوش و استعدادش را که میدیدم خدا را شکر میکردم و آیندهای درخشان را برای او در ذهنم میپروراندم. اول یا دوم ابتدایی بود. در همان ایام در خواب دیدم که پدربزرگ مرحومم با لباسی سپید در جایی نشسته و مردان سپیدپوش کنار او هستند. آنسوتر پدربزرگ مرحوم همسرم نیز با لباسی سپیدرنگ نشسته بود و جمعی دیگر از مردان سپیدپوش درکنارش بودند. عباس در میانه این دو پدربزرگ نشسته بود و آنها با او صحبت میکردند. دست نوازش به سرش میکشیدند. خوشحال بودند و مباهات میکردند که عباس در میان آنهاست.
حالا پس از سالها، تعبیر آن خواب را میفهمم...
"مادر شهید"
@khakrizhaieshg✨
قسمت دوم🌾
«تو فقط ده سالته؛ چطوری میخوای روزه بگیری؟»
این را در جواب اصرارهایش برای شرکت در اعتکاف رجبیه گفتم. آخر سر وقتی عشق و علاقهاش را دیدم قبول كردم كه به اعتکاف برود.
شاید آن سالهای اول، صفا و صمیمیت جمعهای دوستانه او را به اعتکاف میکشاند. اما بعدتر، وقتی عمیقا فهمید که مراسم اعتکاف یک ضیافت معنوی است برای شركت در آن لحظهشماری میکرد. وقتي برمیگشت معنویت از چهرهاش میبارید.
"مادر شهید"
@khakrizhaieshg✨
قسمت سوم🌾
در ایام اعتکاف، هرکس پتو یا پارچهای را در گوشهای از مسجد پهن میکرد تا دیگران بدانند که آن قسمت از مسجد، اقامتگاه سهروزه اوست. عباس هم از آن دسته جوانانی بود که به دنبال جایی دنج میگشت. اهل خلوت بود و دوست داشت در مکانی با خدا راز و نیاز کند که رفت و آمدها در آن کمتر باشد. در طول اعتکاف، زمانش را به خوبی مدیریت میکرد. برای همنشینی با دوستان، قرائت قرآن و ادعیه و نشستن پای سخنرانیها برنامهریزی مشخصی داشت. میخواست از ایام میهمانی خدا، بهرهای از عاشقی و بندگی ببرد و جرعهجرعه از چشمه رحمت خداوند بنوشد...
"روحالله طاهریان - دوست شهید"
@khakrizhaieshg✨