eitaa logo
"پشت خاکریز های عشق"
1.1هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
2.7هزار ویدیو
33 فایل
🥀شهـید حـسـن بــاقــری : خاکریز بهانه است ما با هم رفیق شده ایم تا همدیگر را بسازیم. کپی؟!دعا کنید ی باردیگه بین الحرمین و ببینیم🥲❤️‍🩹 کاملا حلال:) به جز روزمرگی! https://daigo.ir/secret/7274541813 سوالی دارید پاسخگو هستم آیدی مدیر: @R_m1720
مشاهده در ایتا
دانلود
از‌لحاظ‌روحی‌نیازدارم امام‌حسین‌ع‌‌بیاد‌بهم‌بگه؛ من‌همه‌چیزرودیدم،توخیلی‌خسته‌شدی :) پاشوبیاکربلاخودم‌برات‌درستش‌میکنم💔!
‹انگار خدا براۍ آفریدنِ چشماش از ماہ الهام گرفتہ انقد ڪہ قشنگہ لعنتۍ🫠🌚›
و من یقین دارم زیبـــاٺرین اٺفّاق براے مَن دوسٺ داشتن تو:)
:)🧸🎈 ت شدی همه کسم🥺❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"نیازمند‌یک‌؛ [ما‌تازه‌رسیدیم،‌الان‌کربلاییم..]🥲❤️‍🩹"
16.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای‌کــه‌مَ‍‍‍را‌خوانـده‌ای‌... راه‌نشانَم‌بده‌... گوشه‌ای‌اَز‌کَربَلا‌... جا‌و‌مکانم‌بده‌:)🫀
حرف من حرف ِدلاۍ بۍ ڪسہ❤️‍🩹-↻ یہ امام رضا دارم واسم بسہ 🌝🌼..'( :
13.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اصلا جوری که اعتماد به نفس حبیب خوبههه...😂🚶🏻‍♀
تار و پود موج این دریا به‌هم پیوسته است می‌زند بر هم جهان را هر که یک دل بشکند
چه‌کنم‌دست‌خودم‌نیست؛ که‌یادت‌نکنم! خواستےدل‌نبری تابه‌توعادت‌نکنم...🙃📿
به قول حاج مهدی؛ نگی منو نمیخوای... من کجا برم؟💔
حکایت بسیار زیبااا وواقعا ارزش خواندن رادارد مردی ساده چوپان شخصی ثروتمند بود و هر روز در مقابل چوپانی اش پنج درهم از او دریافت میکرد. 🌺🌺🌺 یک روز صاحب گوسفندان به چوپانش گفت: میخواهم گوسفندانم را بفروشم چون میخواهم به مسافرت بروم. و نیازی به نگهداری گوسفند و چوپان ندارم و میخواهم مزدت را نیز بپردازم. پول زیادی به چوپان داد اما چوپان آن را نپذیرفت و مزد اندک خویش را که هر روز در مقابل چوپانی اش دریافت میکرد و باور داشت که مزد واقعی کارش است، ترجیح داد. 🌺🌺🌺 چوپان در مقابل حیرت زدگی صاحب گوسفندان، مزد اندک خویش را که پنج درهم بود دریافت کرد و به سوی خانه اش رفت. 🌺🌺🌺 چوپان بعد از آن روز که بی کار شده بود، دنبال کار می گشت اما شغلی پیدا نکرد ولی پول اندک چوپانی اش را نگه داشت و خرج نکرد به امید اینکه روزی به کارش آید. 🌺🌺🌺 در آن روستا که چوپان زندگی می کرد مرد تاجری بود که مردم پولشان را به او می دادند تا به همراه کاروان تجارتی خویش کالای مورد نیاز آنها را برایشان خریداری کند. هنگامی که وعده سفرش فرا رسید، مردم مثل همیشه پیش او رفتند و هر کس مقداری پول به او داد و کالای مورد نیاز خویش را از او طلب کرد. چوپان هم به این فکر افتاد که پنج درهمش را به او بدهد تا برایش چیز سودمندی خرید کند. 🌺🌺🌺 لذا او نیز به همراه کسانی که نزد تاجر رفته بودند، رفت. هنگامیکه مردم از پیش تاجر رفتند ، چوپان پنج درهم خویش را به او داد. 🌺🌺🌺 تاجر او را مسخره کرد و خنده کنان به او گفت: با پنج درهم چه چیزی می توان خرید؟ چوپان گفت: آن را با خودت ببر هر چیز پنج درهمی دیدی برایم خرید کن. 🌺🌺🌺 تاجر از کار او تعجب کرد و گفت: من به نزد تاجران بزرگی میروم و آنان هیچ چیزی را به پنج درهم نمیفروشند، آنان چیزهای گرانقیمت میفروشند. 🌺🌺🌺 اما چوپان بسیار اصرار کرد و در پی اصرار وی تاجر خواسته اش را پذیرفت. تاجر برای انجام تجارتش به مقصدی که داشت رسید و مطابق خواسته ی هر یک از کسانی که پولی به او داده بودند ما یحتاج آنان را خریداری کرد . 🌺🌺🌺 هنگام برگشت که مشغول بررسی حساب و کتابش بود، بجز پنج درهم چوپان چیزی باقی نمانده بود و بجز یک گربه ی چاق چیز دیگری که پنج درهم ارزش داشته باشد نیافت که برای آن چوپان خریداری کند. 🌺🌺🌺 صاحب آن گربه می خواست آن را بفروشد تا از شرش رها شود ، تاجر آن را بحساب چوپان خرید و به سوی شهرش بر می گشت. 🌺🌺🌺 در مسیر بازگشت از میان روستایی گذشت، خواست مقداری در آن روستا استراحت کند ، هنگامی که داخل روستا شد ، مردم روستا گربه را دیدند و از تاجر خواستند که آن گربه را به آنان بفروشد . 🌺🌺🌺 تاجر از اصرار مردم روستا برای خریدن گربه از وی حیرت زده شد. از آنان پرسید: دلیل اصرارتان برای خریدن این گربه چیست؟ 🌺🌺🌺 مردم روستا گفتند: ما از دست موشهایی که همه زراعتهای ما را می خورند مورد فشار قرار گرفته ایم که چیزی برای ما باقی نمی گزارند. 🌺🌺🌺 و مدتی طولانی است که به دنبال یک گربه هستیم تا برای از بین برن موشها ما را کمک کند. 🌺🌺🌺 آنان برای خریدن آن گربه از تاجر به مقدار وزن آن طلا اعلام آمادگی کردند . هنگامی که تاجر از تصمیم آنان اطمینان حاصل کرد، با خواسته ی آنان موافقت کرد که گربه را به مقدار وزن آن طلا بفروشد. 🌺🌺🌺 چنین شد و تاجر به شهر خویش برگشت ، مردم به استقبالش رفتند و تاجر امانت هر کسی را به صاحبش داد تا اینکه نوبت چوپان رسید ، تاجر با او تنها شد و او را به خداوند قسم داد تا راز آن پنج درهم را به او بگوید که آن را از کجا بدست آورده است؟ 🌺🌺🌺 چوپان از پرسش های تاجر تعجب کرد اما داستان را بطور کامل برایش تعریف نمود. 🌺🌺🌺 تاجر شروع به بوسیدن چوپان کرد در حالی که گریه می کرد و می گفت: خداوند در عوض بهتر از آن را به تو داد چرا که تو به روزی حلال راضی بودی و به بیشتر از آن رضایت ندادی. 🌺🌺🌺 در اینجا بود که تاجر داستان را برایش تعریف کرد و آن طلاها را به او داد. این معنی روزی حلال است الهی ما را به آنچه به ما دادی قانع گردان و در آنچه به ما عطا فرموده ای برکت قراربده ‌‌
سلام. 🪴✨️ یه چند روزه وقتی ایتارو باز میکنم یه سری کانال هارو میبینم که پست های مبتذل میزارن ، یه سری افراد رو میبینم که داخل ناشناس ها،گروه های مذهبی میان و بی احترامی میکنن، یه سری هم هستن که کلاهبرداری میکنن و خیلی چیزهای دیگه 😔🥲 کم کم دارن ایتا رو به اینستا و تلگرام تبدیل میکنن🫠 ما برای اینکه بهتر بتونیم شناسایی کنیم این افراد رو و گزارش کنیم یه گروه میخوایم تشکلیل بدیم. این گروه ها ،کانال ها‌،آیدی هارو پیدا کنیم و لینکش رو داخل گروه بزاریم و گزارش بدیم و به پلیس فتا بگیم یا نهی از منکر کنیم تا بساط اینجور آدم ها از ایتا و پیامرسان های دیگه برداشته شه یا دیگه از اینکار ها نکن () @MMahdi_Bia اینجوری نهی از منکر مجازی میکنیم 😅👌 دوستان اگر میشه این پیام رو فور کنید تا آدم های بیشتری بتونن شرکت کنن و ثواب ببرن از اینکار 🪴✨️
دلاجستیم‌سـَرتاسـَر ، ندیدم‌درتــوجزدلبـَر ! - مولانا❤️
بگـو چه کنـم با این هـمه تویـی که در مـن سبـز می‌شـود؟ 🌚♥️
39روز دیگه تا محرم🥺🥺🖤
با خیال حرمت زندگی ام میگذرد؛ خواب شیرین حرم، آخر رویای من است❤️‍🩹 .. ‌‌‌‌
آقا جان میگن که شما دل شکسته ها رو میخری ما اینجا هممون دل شکسته ایم مارو هم‌میخری؟!🥲💔
آلوچه اسسسس😂