فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوباره دل تنگه برا پیرهن سیاتون🥺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آمدهامشاهپناهمبده🥲💔!'
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پارسال که نطلبیدی./)
امسال منتظرمااا 🙃💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیچاره تر از اونی ک دیده کربلاتو🥺💔🙂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انقدر خستم
انگاریاندازهٔهزارنفرخستم
#حسینجآن💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شکرخداکهدرپناهحسینم: ))
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سوگند بر زهرا....💔📿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم برات تنگ شده حسین
دلم برات تنگ شده حسین
دلم برات تنگ شده حسین
🥺💔🙂
وقتۍڪہنگاهمیڪنیم!
بہآیدۍهـٰاۍخیلۍازبچہمذهبۍهـٰامیبینیم؛
آخرآیدۍزدن313🚶🏻♂"
عجیب❗
تعدادمونخیلۍبیشترازاون313نفرھ🖐🏻
یـٰادبگیریمڪہباطننیـٰارامامزمانمونبشیم؛
نہظاهرن..!(:🔗💔"
#بہڪجـٰاچنینشتـٰابان..!!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-
ای ضریح ِ حسین دلتنگم . .
برسان نالهی ِ مرا به عراق ❤️🩹 .
#آقااباعبدالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لیلا کیه؟
لیلا تویی قربونت شم😭❤️🩹
#کربلا
دوریقلبمراسختبدردآوردهاست
التیامدلبیچارهفقطپابوساست...:)!💔
Hossein Sotoodeh - Delam Barat Tang Shode Hossein (320) (1).mp3
3.03M
دلم برات تنگ شده حسین😭💔
بدون ت زندگی نمیتونم
حسین جانم
حسین جانم
حسین جانم
حسین جانم
حسین جانم❤️
هدایت شده از ♡عـــطر؏ــاشـقـے♡
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🌸🌿🌸🌿
🌿🌸🌿
🌸
#عطر_عاشقی
#پارت1
صدای زنگ خانه که بلند میشود به سمت پنجره رو به حیاط میدوم ، انقدر با عجله که دامن گلدارم لای پایم میپیچد و نزدیک است با کله برم توی میز
تعادلم را به زور حفظ میکنم و خودم را به پنجره میرسانم
آرام پرده را کنار میزنم تا مبادا مرا ببیند
در چهارچوب در ایستاده است با آن قد و قامت رشید که دلم را زیر و رو میکند
،در آن لباس نظامی جذابیت اش دو چندان شده است ، مو ها و ریش قهوهای اش در زیر نور آفتاب به طلایی میزند ، مثل همیشه محجوب و سر به زیر .
غرق نگاهش هستم که یک آن سرش را بالا می آورد و نگاهش به پنجره می افتد ، سریع پرده را جلو میکشم ، ضربانم روی هزار است
میترسم از اینکه نکند حرکت پرده را دیده باشد
دستم را روی قلبم گذاشته ام که صدای خداحافظی جواد و پشت بندش بسته شدن در می آید. دوباره پرده را کنار میزنم ، رفته بودند .
پایین پنجره مینشینم و پاهایم را در آغوش میگیرم .
سجاد از بچگی با برادر بزرگترم جواد دوست بود ، همیشه بعدازظهر ها که میشد می رفتند توی کوچه و با بچههای محل فوتبال بازی میکردند .
گاهی اوقات که من هم برای بازی با دختر های همسایه به کوچه میرفتم ،اگر کسی در بازی مرا اذیت میکرد و جواد نبود ، سجاد مراقبم بود و نمیگذاشت کسی به من زور بگویید .
بزرگتر که شدم کمکم احساس عجیبی به سجاد پیدا کردم . حالا دیگر دوست داشتم اتفاقی بیوفتد تا سجاد بیاید و مراقبم باشد ، از فکر اینکه او هوایم را داشته باشد قند در دلم آب میشد ، هر وقت میدیدمش احساس میکردم کل بدنم داغ شده ، ضربان قلبم بالا میرفت و دست هایم عرق میکرد.
انقدر با خودم کلنجار رفتم تا آخر توانستم بفهمم این حس عجیب عشق است .
کپی پیگرد قانونی و الهی دارد....
کپی حتی پیوی حرام🚫
نویسنده : ریحانه خورشیدی
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸