eitaa logo
"پشت خاکریز های عشق"
967 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
20 فایل
🥀شهـید حـسـن بــاقــری : خاکریز بهانه است ما با هم رفیق شده ایم تا همدیگر را بسازیم. کپی🤔 با ذکر صلوات حلال✔ کپی ازغروب شلمچه وتو شهید نمی شوی✔ آیدی مدیر: @moridi_8989 @R_m1620
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱‌🗞️⁩ ‌🗞️⁩🌱‌🗞️⁩🌱 ‌🌱‌🗞️⁩🌱‌🗞️⁩🌱‌🗞️⁩ ‌🗞️⁩🌱‌🗞️⁩🌱‌🗞️⁩🌱‌🗞️⁩🌱 🛵 💛 بسـم‌رب‌ّ‌الـزَّهـرآ﴿س﴾ رمـان‌داعشی های کراواتی رو‌تقدیـم‌نگـاھ‌هاي‌پر‌مھرتون‌می‌ڪنیم..📒 - -- --- ----‹‌🌱⁩›---- --- -- - اســلام مرتکب شــوند و رقم بزنند تا بدین طریق، مرحله ای از «طرح نسل کشی غیریهــود، بــرای ســلطۀ کامــل یهــود بــر تمام دنیــا» محقق شــود؛ طرحــی که از آنِ جهودان صهیونیســت اســت و سال هاســت کــه به بیرون درز کرده اســت و بعضــی از آمریکایی هــا آن را بیــان کرده انــد. بنابرایــن، ســال ها قبــل از ظهور و علنی شــدنِ داعــش، در بخش «طرح نسل کشــی افراد بشــر توســط جهودان صهیونیســت»A از کتابِ یوسرائیل و صهیوناکراسی: ایالات متحدۀ اسرائیل و سلطۀ صهیونیسم بر مردم به آن پرداخته شد. ازآن جاکــه فقط برخــی از جنایت های آمریکا ــ به دلایلی ــ برجســته شــده اســت، بســیاری از مردم تصور می کنند کــه جنایت های آمریــکا فقط همان چند مورد بوده اســت که شنیده اند یا خوانده اند، درحالی که آن موارد مشتی از هــزاران خروار اســت و درصد قابل توجهی از آن جنایت ها کاملاً پوشــیده و نادیده گرفته شده است و به مرور به فراموشی سپرده می شود. یکی از جنایات برجسته شدۀ آمریکا در ویتنام، به قتل عام روستای میلایB معروف است که پــس از توضیحاتی دربــارۀ موارد دیگر، بــه آن نیز پرداخته خواهد شــد. دیوید هَکْ وُرْث،C یکی از افسران ارتش آمریکا، در سال 3002 میلادی اظهار داشت که صدها مورد جنایت مانند روســتای میلای در ویتنــام صورت پذیرفتD و قضیۀ میلای تنها یکی از آن ها بود که برجســته شــد. این حقیقتْ موضوعی نیســت کــه فقــط دیویــد هَــکْ وُرْث بــه آن اشــاره داشــته باشــد، بلکــه دیگر ارتشیان آمریکا نیز به این موضوع اذعان داشته اند و از آن سخن گفته اند؛ در Kill Anything That Moves: The Real American War In Vietnam ِباتک (هــر جنبــده ای را بکشــید: جنــگ واقعــی آمریــکا در ویتنــام) نیــز به بخشــی از جنایت هــای آمریــکا در ویتنــام پرداختــه شــده اســت. جنایت هایــی کــه آمریــکا در ویتنــام مرتکــب شــده اســت، موضوعــی نیســت کــه مســئولان جمهوری اســلامی ایران بگویند، بلکه خودِ جانیــانِ بالفطرۀ ارتش آمریکا که در جنــگ شــرکت داشــته اند، آن هــا را بیــان کرده اند. جــان کِــری،A وزیر امور خارجــۀ آمریــکا در دورۀ دوم ریاســت جمهــوری بــاراک اوبامــا، در ســال های 8691 و 9691 میــلادی در جنگ ویتنام شــرکت داشــت و به ســبب ارتکاب جنایــت علیه مردم مظلــوم و بی گناه ویتنام، ســه مدال پِرْپِلْ هــارْتB (قلبِ بنفشــه ای) را نیــز دریافت کرد. علاوه براین، ما شــاهد بوده ایم که آن دســته از آمریکایی هایــی که حاضــر نبودند در ارتکاب جنایت هــای آمریکا در ویتنام ســهیم باشــند، یا به زنــدان رفتند یــا از آمریکا فــرار کردند. نگارنــده بارها این موضــوع را، کــه ازطریــق رســانه های آمریکایی پخش شــده اســت، مشــاهده کــرده اســت که بعضــی از ایــن افــراد آمریکایی کــه حاضر نشــده بودنــد تا در جنــگ ویتنام شــرکت کنند و پــا به فرار گذاشــته بودند و آمریــکا را ترک کرده بودند، هنگامی که پس از گذشت بیســت یا سی سال (و یا بیشتر) به آمریکا بازگشتند، دستگیر و روانۀ زندان شدند. بھ‌قلـم‌✍🏻⁩"سیدهاشم میرلوحی📒 🌱‌🗞️⁩ ‌🗞️⁩🌱‌🗞️⁩🌱 ‌🌱‌🗞️⁩🌱‌🗞️⁩🌱‌🗞️⁩ ‌🗞️⁩🌱‌🗞️⁩🌱‌🗞️⁩🌱‌🗞️⁩🌱
²پارت تقدیم نگاهتون🌷
_حضرت‌عشق😍
_سکوت قبرستان را میبینی؟ این دنیا... ارزش دل شکستن ندارد🚶🏻‍♂
تو‌بهترین‌رفیق‌دنیایی!❤️
می شه رومان بذاری 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 گذاشتم احتمالا عصر یا شب هم بذارم
شرایط تبادل چیه؟ 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 شرایط خاصی ندارعع اول باید بیاید پیوی لینک کانالتون ببینم @sarbaz123567
رومان بذار 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 بالا گفتم
رومان بذار لطفا 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 انشاءالله عصر یا شب
سلام ببخشید یک سوال دارم ، اینکه می گن موسیقی رپ حتی اگر انقلابی باشد حرام است ، درسته ؟ من خودم مرجع ام آیت الله خامنه ای ، لطفاً تحقیق کنید و بگید چون من هر چی سرچ می کنم نمی فهمم منظور رو ، لطفاً بگید ممنون 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 از ایشون پرسیدن گوش دادن آهنگ رپ که درباره ایران و شهدا خونده میشع حرام هست؟ ایشونم جواب دادن: به طور کلی موسیقی ای حرام است که مضل عن سبیل الله باشد، یعنی  به سبب ویژگی هایی که دارد، انسان رو از خداوند متعال و معنویات و فضائل اخلاقی دور کنع و به سمت بی بندوباری، بیهودگی و گناه سوق بدعع اگ جوابتون رو نگرفتید تا توضیحش بدم  
چجوری امر به معروف کنم که به دعوا ختم نشه 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 https://eitaa.com/khakrizhaieshg/10738 از اینجا بخونید بازم میذارم
https://eitaa.com/bent_alhasan110 خیلی تازه تاسیس:) 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 رفقا حمایت؟🌚
سلام حمایت از کانال های تازه تأسیس هم دارید؟! @hiaasaya 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 رفقا حمایت؟🌚
با کانال های 100تایی هم تبادل میکنید؟ 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 بله ولی ویو
https://eitaa.com/joinchat/1672020568C07e72ef13d یه سر به کانال من میندازین؟ خوشتون میاد 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 رفقا حمایت؟🌚
ᚔ‌ᚔ‌ᚓ◜𑁍◞ᚔᚔ‌ᚔᚔ‌ ‹ رمان ِ عـِشق‌بـٰا‌طعمِ‌سـٰادگی! › روکرد به محمدوادامه داد-ولی میگم محمد بیا یک زنگ به اورژانس بزنیم بره در خونه عمه وایسته ...دل نگرانم برای امیر علی مامان ریز ریز خندیدو من جیغ بنفشی سرشون کشیدم که مجبور شدن برن بیرون از آشپزخونه امشب سوم فروردین بودو تولد امیرعلی....همه قرار بود بریم خونه عمه همدم عید دیدنی ...داشتم برای تولد امیرعلی کیک درست می کردم البته یک کیک کوچیک که فقط بتونم غافلگیرش کنم...عطیه صبح گفته بود که قراره عصری امیرعلی بره تعمیرگاه به یکی از دوستهای عمو احمد قول تعمییر ماشنش رو داده! مایع کیکم آماده بود..ته قالب گرد رو چرب کردم و مواد رو ریختم توش ...قالب رو توی فر گذاشتم که از قبل مامان برام روشن کرده بود ...نفسم رو با صدا بیرون دادم و عرق روی پیشونیم و پاک کردم...دعا دعا می کردم کیکم خراب نشه! گوشیم شروع کرد به زنگ زدن و اسم عطیه روش چشمک میزد دفعه سوم بود زنگ میزد_سلام بفرمایید ؟ -علیک ...چه عصبانی؟ کیکت و پختی؟ - اگه تو اجازه بدی بله گذاشتمش توی فر! -حالا چه شکلی هست؟ -کیکه دیگه قراره چه شکلی باشه؟ -منظورم اینه که شکل قلبه ساده است...یا قلب تیر خورده؟ -خودت و مسخره کن کیکم گرده و ساده بلند بلند خندید- از بس بی سلیقه ای -همون تو که ته سلیقه ای بسه! عطیه –راستی چی خریدی برای داداشم ؟ -از اسرار مگوه فضول خانوم - خب حالا کادو من مطمئنن از تو بهتره -آها اونوقت شما چی خریدی؟ صداش و مسخره کرد- یک دست سرویس آچار که همه اش از طلاست...چشمت درآد خندیدم که حرصی گفت: الان که زنگ زدم به امیرعلی و تولدش وتبریک گفتم...سوپریز کردنت که رفت روی هوا ...اونوقت دیگه به من نمی گی از اسرار مگوه -خب خب ...لوس نشی خودشیرینیت گل کنه جدی جدی بهش زنگ بزنی ها ! بدجنس گفت: قول نمی دم سعی میکنم! -مواظب باش سعی ات نتیجه بده! عطر کیکم تو آشپزخونه پیچید و من از توشیشه فر نگاهش کردم که داشت پف میکرد -الو مردی اون ور خط -خیلی بی ادبی عطیه ...نخیر بفرمایید -هیچی کاری نداشتم ...کاری نداری تو خندیدم –آدم نمیشی تو ..نخیر امری نیست -بچه پرو باز روت زیاد شده ها برو به کیک پختنت برس... حیف من که دارم از پشت تلفن بهت روحیه میدم کیک آشغالی نپزی! -نخواستم روحیه بدی برو سر درست! -لیاقت نداری...بای بای محیا دارم زنگ میزنم امیرعلی تا ادبت یادت بیاد بای بای خندیدم-توغلط بکنی بای بای عطی جون باخنده گوشی رو قطع کردم و ذوق زده به کیکم خیره شدم بابا کمکم کردو کیک شکلاتیم رو برد توی ماشین . -حالا حتما باید بری تعمیرگاه دختر بابا؟ مثل بچه ها گفتم: آره دیگه می خوام غافلگیرش کنم ! بابا امان از شما جوونایی گفت و ماشین و روشن کرد برای رسوندنم و من کیفم رو چک کردم و بادیدن کادو وگل سرخی که برای امیرعلی خریده بودم نفس راحتی کشیدم. کیک رو روی دستم گذاشتم و بازحمت پیاده شدم -خب صبر کن کمکت کنم دختر... لبخندی زدم- نه خودم میرم ممنون که من و رسوندین بابا هم لبخند پدرانه ای مهمونم کرد – برو بهتون خوش بگذره دستم و به نشونه خداحافظی تکون دادم و ماشین بابا دور شد خداروشکر امیرعلی تنها بود و متوجه من نشد چون سرش کاملا توی موتور ماشین پارک شده روی چاله بود -سلام آقا خسته نباشی باچشمهای گرد شده سربلند کرد صورتش حسابی سیاه بودو من آروم خندیدم به قیافه بانمکش باشیطنت گفتم: جواب سلام واجبه ها به خودش اومد- سلام ...تو اینجا چیکار می کنی ؟کیک و کیفم رو روی میز نزدیکم گذاشتم و با برداشتن گل با قدمهای کوتاهم رفتم نزدیک خجالتم دیگه ریخته بود و دلم ضعف میرفت برای بوسیدن صورتش! گونه سیاهش رو بوسیدم و گفتم: تولدت مبارک خواستم اولین کسی باشم که بهت تبریک می گه! گل رز غنچه رو گذاشتم توی جیب لباس کارش ...نگاه متعجب و خندونش و دوخت توی چشمهام- محیا؟؟!!! خندیدم –جونم ؟ نگاه مهربونش چشمهام ونشونه رفت وبا نفس عمیقی گل رو بو کشید –ممنون ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نویسـنده: مـ... علـیزاده🌱 ؛ᚔ‌ᚔ‌ᚔ‌ᚓ◜𑁍◞ᚔᚔ‌ᚔᚔ‌
ᚔ‌ᚔ‌ᚓ◜𑁍◞ᚔᚔ‌ᚔᚔ‌ ‹ رمان ِ عـِشق‌بـٰا‌طعمِ‌سـٰادگی! › داشتم ذوب میشدم زیر نگاهش ...گفتم: کمک نمی خوای؟؟ خندید - شما بلدی؟ با شیطنت گفتم: من نه ولی آقامون بلده بازم خندید –اونوقت این میشه کمک باز که رسید به خودم ! لبخندی زدم و نگاهی به در تعمیرگاه انداختم...شب بود و خیابون خلوت ...جلو رفتم دستهام ودور کمرش حلقه کردم داد زد_محیا لباسات توجهی نکردم مگر مهم بود ...امشب شب من بود و این تولد ساده دنیایی از لذت بود! لباس کارش بوی تند روغن ماشین میداد ولی بازم مهم نبود حلقه دستهام و تنگ تر کردم - خانومم در تعمیرگاه بازه ! -می دونم ...ولی کسی نیست که...انشا الله صد ساله بشی وسایه ات همیشه روی سرم! سرش و پایین آورد و از روی چادر کنار گوشم گرم ومهربون گفت: ممنون عزیزدلم واقعا غافلگیر شدم... بانفس عمیقی عطر چادرم رو بلعید و ادامه داد-ببخشید دستهام خیلی کثیفه نمیتونم بغلت کنم ...حالا این ب *و*س*ه* قشنگ به تلافی اولین ب *و*س*ه* تحویل سال بود که نشد! با خجالت لبم گزیدم و با اعتراض گفتم: امیر علییییی خندیدو گونه زبرش رو به صورتم کشید-جون امیرعلی؟! خندیدم...خجالتم یادم رفت ازنوازش صورتم با صورتش! اولین صبح عید وقتی امیرعلی اومده بود خونه ما تا باهم بریم خونه بابابزرگ طبق رسم هرساله ,عید دیدنی...توی حیاط که رفتم استقبالش با اینکه پریدم توی بغلش باز م خجالت کشیدم صورتش و ببوسم و ب *و*س*ه* ام رو کاشتم روی دستهاش ...ولی امیرعلی با خنده گونه ام و بوسیده بود ومن با یادآوری حرف دیشبم چه قدر خجالت کشیده بودم کنار آرامشی که از ب *و*س*ه* مهربونش برای تبریک عید گرفته بودم ! آروم عقب اومدم و امیر علی با دیدن صورتم شروع کرد به خندیدن -به چی می خندی؟ من خنده دارم؟ لبهاش و جمع کرد توی دهنش – اگه بدونی چیکار کردم باصورتت؟ راه افتاد – بیا ببینم دنبالش راه افتادم که من و برد پشت یک دیوار که یک روشویی بود دستهاش رو صابون زد و شست – بیا صورتت رو بشورم با خوشحالی نزدیک رفتم ...چه خوب که سیاه شدن صورتم ختم میشد به دستهای امیرعلی و این لحظه های خوش. حوله روبه دستم دادو گفت میره لباس عوض کنه ....صورتم رو که خشک کردم رفتم کنار میز و کادوش رو از کیفم درآوردم ... با صدای قدمهاش که نزدیک شده بود چرخیدم وکادو رو گرفتم سمتش -ناقابله امیدوارم خوشت بیاد گردنش رو کج کردو نگاهش توی چشمهام-این چه کاریه آخه ...همین که یادت بود ,برام دنیاییه گل رز دستش رو نشونم داد و حرفش رو ادامه - تازه این گل خوشگل هم برام بهترین هدیه است جلو اومدو یک ب *و*س*ه* روی پیشونیم کاشت و با گفتن ممنون ...کادوش رو گرفت و آروم درجعبه کوچیک رو باز کرد....بادیدن انگشتر با نگین شرف الشمسی که روش می درخشید تشکر آمیز گفت: خیلی قشنگ خانومی...دستت دردنکنه...واقعا ممنون خوشحال شدم که خوشش اومده-ببخش ناقابله ! حالا میشه من دستت کنم؟ دست چپش رو آورد جلو و من انگشتر رو توی انگشتش فرو کردم و جای حلقه طلایی رو که دیگه بعد از شب عقدمون توی دستش ندیدم رو با این انگشتر پر کردم ! انگشتهام رو بین انگشتهاش فرو کردم وحلقه من و انگشتر امیرعلی با صدای تیکی بهم خورد ...نگاه مهربونش رو از دستهامون گرفت و به چشمهام دوخت ...تاب نیاوردم نگاهش رو وقتی اینجوری خاص میشدو هزار تا جمله عاشقی رو داد میزدو من نمی دونستم چطوری باید با نگاهم جوابش رو بدم! به کیک اشاره کردم-اینم کیک تولد خندید –مگه من بچه ام محیا جان؟ لبهام رو غنچه کردم – خودم برات پختم! -وای ممنون... پس این کیک خوردن داره! - مطمئن نیستم خوب شده باشه ... عطیه و محمد و محسن کلی اذیتم کردن گفتن اگه کیک و بخوری مسموم میشی! به لحن دلواپسم بلند بلند خندید- خیلی هم خوبه...حالا میشه این کیک و ببریم خونه بخوریم؟ چون کلی ذوق کردم این اولین دفعه ای که یکی برام تولد میگیره و کیک میپزه! خوشحال از ته دل خندیدم و بچگانه گفتم: اگه واقعا کیک و خوردی و مسموم نشدی قول می دم هرسال برای تولدت کیک بپزم !فقط اینکه خیلی کوچیکه! بازم خندید- عیبی نداره... حالا شما این کیک خوشگلت و بردار که تعطیل کنم بریم. عطیه با دیدن من وجعبه کیک توی دستم قیافه اش روترسیده کرد- وای خدای مهربون کیکت روآوردی اینجا...راست بگو چی توش ریختی ؟ اومدی همه خانواده شوهرت و باهم نابود کنی.؟ هم خنده ام گرفته بود هم عصبانی شده بودم از حرفهای مسخره اش جلوی بقیه بخصوص امیرمحمدی که امشب زودتر از همه اومده بود ! نفیسه خنده اش رو جمع کرد حال و روزش بعد از چهلم بهتر شده بود و از سرسنگین بودن با امیرعلی بیرون اومده بود- واقعا خودت درست کردی محیا جون؟ چپ چپ به عطیه نگاه کردم-آره ولی واقعا نمیدونم مزه اش چطوری شده؟ -من میدونم افتضاح ! دوباره همه خندیدن به حرف عطیه که عمو احمد من رو پهلو خودش نشوند- ظاهرش که می گه خیلی هم خوبه!
لبخند خوشحالی روی لبم جا خوش کرد که باز عطیه گفت: خب بابا جون مثل خودشه دیگه ظاهرسازی عالی ! از درون واویلا! این بار امیرعلی که تازه وارد هال شده بود به عطیه چشم غره رفت-عطیه اذیتش نکن ...اصلا به تو کیک نمیدیم . ابروهای عطیه بالا پرید- نه بابا !دیگه چی؟ امیرعلی خندید و بدجنس گفت: کیک مال منه ...منم بهت نمیدم خوشحال شده برای عطیه چشم و ابرو اومدم که گفت: بهتر.. بالاخره باید یکی بیاد بالا سرتون باشه تو بیمارستان یانه ! عمه با یک سینی چایی و کلی بشقاب کوچیک بلور بند انگشتی اومد توی هال – این قدر اذیت نکن عطیه... خودت از این هنرها بلد نیستی حسودیت شده! ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نویسـنده: مـ... علـیزاده🌱 ؛ᚔ‌ᚔ‌ᚔ‌ᚓ◜𑁍◞ᚔᚔ‌ᚔᚔ‌
²پارت تقدیم نگاهتون🌷
🔖• 🦔~ماه تولدت کدومه جانا ؟ ! 🕊🌱سلامتی آقامون حضرت مهدی (عج) . . . :) 🧚🏻‍♀* فروردین : ۵ صلوات 🧚🏻‍♀*اردیبهشت : ۱۰ صلوات 🧚🏻‍♀*خرداد : ۳ صلوات 🧚🏻‍♀*تیر : ۱۴ صلوات 🧚🏻‍♀*مرداد : ۲صلوات 🧚🏻‍♀*شهریور : ۶ صلوات 🧚🏻‍♀*مهر : ۵ صلوات 🧚🏻‍♀*آبان : ۱۲ صلوات 🧚🏻‍♀*آذر : ۴ صلوات 🧚🏻‍♀* دی : ۸ صلوات 🧚🏻‍♀*بهمن : ۱۶ صلوات 🧚🏻‍♀* اسفند : ۷ صلوات
هر گاه نمازت قضا شد و نخواندی در این فکر نباش که وقت نماز خواندن نیافتی بلکه ! فکر کن چه گناهی را مرتکب شدی که خداوند نخواست در مقابلش بایستی! ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ ִֶָ
فرق یه نماز خون و یه ترك نماز؛ فـوقـش نیـم ساعـت در یـک روز /: اما فـرقشون تو قیـامت؛ از زمینه تا آسمون 🙂 فرق بین کسی که؛ چشماشو پاک نگه میداره🧡 با کسی که چشم چرونی می کنه فوقش سه ثانیه نگاهه ... اما فرقشون تو قیامت اندازه فاصله ی ستاره هاست 🙂 فرق بین کسی که؛ روزه می گیره با کسی که روزه نمی گیره در یک ماه وعده‌ی نهارنخوردن‌است اما فرقشون در قیامت؛ خیلی هست 🙂 فرق بین کسی که پوشش مناسبی داره ✓ با کسی که نامناسب لباس پوشیده فوقش سه وجب پارچه است... اما فرقشون تو قیامت حریر بهشتی هست و شعله‌ی آتش!🙂 ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ ִֶָ