ماجرای مائده خانوم و داداشش میلاد رو از دست ندید🙈💕
https://eitaa.com/joinchat/2290287402Ce8d91e113c
وایییی میلاد میخواد مائده رو شوهر بده 😂🚶🏻♀️
هدایت شده از ♡عـــطر؏ــاشـقـے♡
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🌸🌿🌸🌿
🌿🌸🌿
🌸
#عطر_عاشقی
#پارت1
صدای زنگ خانه که بلند میشود به سمت پنجره رو به حیاط میدوم ، انقدر با عجله که دامن گلدارم لای پایم میپیچد و نزدیک است با کله برم توی میز
تعادلم را به زور حفظ میکنم و خودم را به پنجره میرسانم
آرام پرده را کنار میزنم تا مبادا مرا ببیند
در چهارچوب در ایستاده است با آن قد و قامت رشید که دلم را زیر و رو میکند
،در آن لباس نظامی جذابیت اش دو چندان شده است ، مو ها و ریش قهوهای اش در زیر نور آفتاب به طلایی میزند ، مثل همیشه محجوب و سر به زیر .
غرق نگاهش هستم که یک آن سرش را بالا می آورد و نگاهش به پنجره می افتد ، سریع پرده را جلو میکشم ، ضربانم روی هزار است
میترسم از اینکه نکند حرکت پرده را دیده باشد
دستم را روی قلبم گذاشته ام که صدای خداحافظی جواد و پشت بندش بسته شدن در می آید. دوباره پرده را کنار میزنم ، رفته بودند .
پایین پنجره مینشینم و پاهایم را در آغوش میگیرم .
سجاد از بچگی با برادر بزرگترم جواد دوست بود ، همیشه بعدازظهر ها که میشد می رفتند توی کوچه و با بچههای محل فوتبال بازی میکردند .
گاهی اوقات که من هم برای بازی با دختر های همسایه به کوچه میرفتم ،اگر کسی در بازی مرا اذیت میکرد و جواد نبود ، سجاد مراقبم بود و نمیگذاشت کسی به من زور بگویید .
بزرگتر که شدم کمکم احساس عجیبی به سجاد پیدا کردم . حالا دیگر دوست داشتم اتفاقی بیوفتد تا سجاد بیاید و مراقبم باشد ، از فکر اینکه او هوایم را داشته باشد قند در دلم آب میشد ، هر وقت میدیدمش احساس میکردم کل بدنم داغ شده ، ضربان قلبم بالا میرفت و دست هایم عرق میکرد.
انقدر با خودم کلنجار رفتم تا آخر توانستم بفهمم این حس عجیب عشق است .
کپی پیگرد قانونی و الهی دارد....
کپی حتی پیوی حرام🚫
نویسنده : ریحانه خورشیدی
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
کنجکاوی بدونی ادامه رمان چی میشه؟😧
پس بزن رو متن زیر و ادامه رمان رو بخون😉
تقریبا یک و سال و خورده ای پیش بود که جواد و سجاد باهم رفتند سپاه...
https://eitaa.com/joinchat/4029153799Cb448a6bc77
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وعده ی ما روز عاشورا کنار قتلگاه...!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفتنخونتگفتمکربلا❤️🩹!"
#کربلا
#امامحسین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تنهایارمامامحسین...
#حسین_جانم🥺❤️🩹
#سیده_زینب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_مرحبا لشکر حزبالله 🍃
#سیده_زینب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من فقط یه کربلا ازت میخوام همین 💔🥺😭
#رقیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام همه زندگیم...🥺💔
#امام_حسین
#رقیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیگ نمیکشمـــــ🤕❤️
#سیده_زینب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اره ما دییونه هستیم🥺💔
نیازمند یه همچین صحنه ایی😭
#سیده_زینب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کمی روضه 😭🖤
گفت وای رقیه
#سیده_زینب
رفقا من فردا معلوم نیس فعالیت انجام بدن یا ن چون امتحان تخصصی دارم باید بخونم انشالله شنیه شروع میکنم ب زودی پس لف ندید و بمونید برامون🤗❤️
#دختر_امام_حسینم