eitaa logo
خلوت دل...
6.1هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
3هزار ویدیو
15 فایل
••°زخمی شده از خلوت تنهایی خویشم! •┈••✾••┈• ❁↜ برای پیدا کردن مطالبی که توی کانال گذاشته میشه وقت می ذاریم و دلی کار می کنیم گفتگو و تبلیغ : @moselz
مشاهده در ایتا
دانلود
نه بلای جان عاشق شب هجرتست تنها که وصال هم بلای شب انتظار دارد ... ♥️ Join╰➤ @khalvatehdel
دیدی ازدورم و دانسته تغافل کردی خوب کردی که تورا خوب تماشا کردم ... ♥️ Join╰➤ @khalvatehdel
‌‌‌‌•♥️عڪس‌نوشتھ هاےخلوٺ‌دڵ♥• Join╰➤ @khalvatehdel
مکن ملامتِ مجنون، که اختیار نداشت بهانه بود جنون، هرچه کرد لیلی کرد ♥️ Join╰➤ @khalvatehdel
با هیچ کَسَم میل سخن نیست! ولیکن تو خارج از ین قاعده و فلسفه هایی! ♥️ Join╰➤ @khalvatehdel
اے دور ترین دور ترین دورترین یار باید بنویسم غزلے از غم بسیار در هر نفسے یاد تو اندوه بزرگیست در اینه ها خیره شدم بعد تو هر بار ما هر دو از اندیشه ے بسیار شڪستیم بگذار رها گردم از این خانه ے غمبار با هرنفسم یاد از آواز تو امد باید بنوازم اثرے با نفس تار نقاش شوم رنگ ڪنم ظلمت شب را شاید بڪشم پنجره اے در دل دیوار باید ڪه تن از چشمه ے مهتاب بشویم تا بشڪند این بغض غم الوده ے تبدار من پلک نبستم ، ڪه تو از راه بیایی شاید بدهے باز مرا وعده ے دیدار افسوس ڪه طے شد همه دوران جوانی اے قافله ے عمر ڪمے دست نگهدار♥️ Join╰➤ @khalvatehdel
صبح
بیچاره دل که هیچ ندید از گذار عمر ..
💞🍃ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞 شعرهایم راکسی حتی به یکبارم نخواند من خودم میخوانمش صدبار چون دروصف توست ♥️ Join╰➤ @khalvatehdel
العناق هو: أن تأتی بعطر؛ وترحل بعطرین بغل يعنی: با یه عطر بیای؛ و با دو عطر برگردی..
سوزش چشم من از لذت زیبایی توست خیره بر تو شده ام پلک زدن یادم رفت...
آن‌ زمان که‌ آفتاب روز آرامش صبح را در هم میشکند در مه صبحگاهی بال بگشا دست جهان را در دست هایت بفشار و گل لبخند بر لبان بنشان چه باشکوه است زنده بودن صبحتون بخیر♥️ Join╰➤ @khalvatehdel
تو وفا با دگران کن ک من سوخته دل زنده از بهر همینم ک جفای تو کشم♥️ Join╰➤ @khalvatehdel
Taher Ghoreyshi Maryam.mp3
5.7M
مریم چرا با ناز و با آوا و لبخندی به جانم آتش افکندی...♥️ join»@khalvatehdel
دنیای من، یک روز هم درگیر آرامش نشد! لعنت به رسم زندگی وقتی که تاست شش نشد!♥️ Join╰➤ @khalvatehdel
. زیر چادر، تی‌شرت آستین‌کوتاه و شلوار سیاه می‌پوشید. موهاش، بلند و شانه‌خورده تا گودی کمرش بود و از مژه‌هاش انگار واکس مشکی می‌چکید. من، تازه رفته بودم ساندویچی داییم؛ شاگردی. و او ظهرها می‌آمد دکان ما، که پر بود از معتادها، جیب‌قاپ‌ها، کاسب‌ها و دیگرانِ گرسنه‌ی سر به‌راه و سر به‌هوا؛ می‌گفت«یه فلافل.» و من چه می‌دانستم دلش مورچه است برای شاگرد ساندویچی چهارراه سوسکی... دایی خیالش را انداخت به جانم. گفت «این دختره واسه تو میادا» گفتم «عمرنات ممکن» گفت «روی ‌هزاری‌ها، واست می‌نویسه دوستت دارم» گفتم «این تن‌رو کفن کنی راس میگی؟» گفت «به مرگت قسم، خاطرت‌رو می‌خواد دایی.» فرداش گوشواره‌ی برنزی بدلی و بلندی انداخته بود با نگین سرخ. ساندویچش را شش‌تایی زدم. دو نانه. با خیارشور زیاد و گوجه‌ی تازه‌. گفتم «سس بزنم؟» گفت «بزن آقا مرتضا.» صدای او و‌ انگشت‌های من لرزید... پشت هزارتومانیش، نوشته بود «خیلی دوستت دارم.» دوباره که آمد، همراه ساندویچ، یک صدتومانی بهش دادم. پرسید «فلافل ارزون شده؟» گفتم «دلار اومده پایین.» کنار عکس قدس، نوشته بودم «اسمت چیه؟» بالای امضای دبیرکلِ هزارتومانی بعدی نوشته بود «ویران شما: سمانه.» و بعد از آن، ما هر روز، برای هم نامه نوشتیم. رو و پشت اسکناس‌ها. عاشقانه‌هایی با کلمه‌های ریز... هفته‌های اول، نمی‌گذاشتم دایی نامه‌های‌مان را به کسی بدهد. نگهش می‌داشتم جای حقوق. اما بعد ناچار شدیم که پول‌ها را خرج کنیم. دادیم به نان فانتزی، به ممدآقای خیارشوری، به جواهرخانم سوسیس‌فروش. و نامه‌‌های ما دست به دست می‌چرخید جای اسکناس‌های رایج مملکت. باهاش مواد می‌خریدند. فال قناری می‌گرفتند. کوپن می‌فروختند. به صاحبخانه‌ها می‌دادند و به خیاط‌ها، کله‌پزها، فال‌گیرهای سرقبرآقا و دیگران. و گاهی، ممکن بود کسی بیاید داخل، بگوید «یه فلافل دو نونه.» و دوستت دارمی را پرت کند روی پیشخان که من نوشته بودم یا او.. انگار بخواهد بگوید بازگشت هر چیزی به اصل آن است. و حالا که قرن‌ها از آن روزهای مه گرفته‌ی شرجی گذشته، اسکناسِ کهنه‌ای را از راننده‌‌ گرفتم که رویش نوشته بود «عاشق منم...» و این ترکیب خوش، خاطرم را بازگرداند به آنجا که بودم. به پشت‌ِ یخچالِ دکان ساندویچی. به چشم‌های خواستنی‌اش... به جمله‌ی «بازگشت همه‌ به سوی اوست» تمام اعلامیه‌های سریش‌مالی شده به دیوارهای کاه‌گلی و طبله کرده‌ی آن کوچه‌های تنگ. بله. بازگشت همه به سوی اوست. همان‌طور که بازگشت تمام آن اسکناس‌ها، دوستت‌دارم‌ها و اندوه پوشیده و پیدای این کلمات... 💔 *مرتضی برزگر* join»@khalvatehdel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میرزا سید علی کسی که چهل سال عاشق مریم موند و تو خرابه ها زندگی کرد.. این شعر رو روی دیواره های ارگ طبس نوشته بود...
تو را بی روسری دیدم عجب طوفان دل چسبی تشکر باد تابستان، مراد این دلم دادی!♥️ Join╰➤ @khalvatehdel
گل اگر روی تو بیند به خدا خواهد مرد ماه اگر چشم تو بیند به زمین خواهد خورد چون به زیبایی تو هیچ ندیدند به جهان برق چشمان تو روح از تنشان خواهد برد ♥️ Join╰➤ @khalvatehdel
یک روز بینظیر ، یکشنبه‌ای دلنشین یک لبخند ازته دل ، یک شادی بی‌دلیل یک خدای همیشه همراه ، با هزار آرزوی زیبا تقدیم لحظه‌هاتون ، شاد و پیروز باشید♥️ Join╰➤ @khalvatehdel
بوس از تو و جان از من بازار چنین خوش‌تر... ♥️ Join╰➤ @khalvatehdel
حَرفِ مِنَّت نيست امّا صَد بَرابَر پَس گِرِفت گَردِشِ دُنيا اگَـر چيزی بـه مـا افزوده بود… ♥️ Join╰➤ @khalvatehdel
‌‌‌‌•♥️عڪس‌نوشتھ هاےخلوٺ‌دڵ♥• Join╰➤ @khalvatehdel
"فَقَد اِسْتَمْسَک بالعُروَة الوثقیٰ" یعنی : دَست ، باید بِبَرم ، داخلِ مو های شما بعدِ روزی که مسلمان شده ام فهمیدم عشق ، یَعنی ، نَفسِ مُعجزه آسای شما♥️ Join╰➤ @khalvatehdel