خدای من:)
میشه بهم یه دید باز و بدونگارد بدی، تا حقایق رو همونطور که هست بفهمم نه اونطور که باب میل دلمه؟!
'خَموش'
خدای من:) میشه بهم یه دید باز و بدونگارد بدی، تا حقایق رو همونطور که هست بفهمم نه اونطور که باب میل
نمیدونم چرا هر وقت که مخالف یه صحبتی، یه نظر یا انتقادی میکنم همه میگن اشتباه از منه..
در حالی که من با وجود اینکه سخته ولی دائم دارم تلاش میکنم هر حرفی رو نپذیرم و اگه چیزی رو قبول میکنم درست باشه؛
پس خدایا، اگه دارم مسیرم رو اشتباه میرم، میشه خودت بهم بفهمونی مسیر درست چیه، چه شکلیه، چه تفکری پشتش هست..؟
غم، تنهایی، درد، امید، شادی، نجات، شناخت، بزرگ شدن، ارتباطات جدید، اراده، دلگرمی، ترس، نگرانی، دوست داشته شدن، یادگرفتن
و کلی کلمه دیگه...🌚
ترا من چشم در راهم شباهنگام
که می گیرند در شاخ " تلاجن" سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
ترا من چشم در راهم
شباهنگام،در آندم که بر جا درها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
ترا من چشم در راهم!
_نیما یوشیج🌱
'خَموش'
چله زیارت آلیاسین و سوره یاسین روز سیزدهم🌱
چله زیارت آلیاسین
و سوره یاسین
روز چهاردهم🌱
نور خورشید همه جا پرتو افشانی کرده است. من خیره به پنجره شاهد پرواز کبوتران، بر فراز سقفهای پردردم. من کنجکاوم، کنجکاو دانستن رازهای خانهها، راز انسانهایی که هرچند که در بلندای زمین گنجانده شدهاند اما درگیر پستیهایی هستند بس فرومایه. آنقدر درگیر که توجهی نیست از سوی آنها بر آشیانههای ساختهشده از امید بر لب پنجرههای شیشهای شان؛ شاید شیشهها را غباری از بیرحمی پوشانده که نمی توانند ببینند، پس چقدر دلگیر است آن خانه، چقدر بینصیب است آن خانه از نور عشق حقیقی. چقدر خالی است جای طلوع آفتاب در آن غمخانه. غمخانهها بیرونی زیبا و درخشان و سفید دارند اما اگر نگاه کنیم میبینیم که دودِ غم و افسردگی رنگ سیاهی زده بر دیوارها؛ دیوارهایی که روزی به رنگ امید و شادیِ آمیخته به سادگی دلها در سختی روزگار بود. در آن روزگاری که لبخند، چهرهای دیگر داشت، لبخندی که اکنون جایش پرشده با لبخندهای شکنجهآورتر از اشک.
باز نگاهم خیره میماند به خورشید، خورشیدی که نورش همه را در برگرفته است و خانههایی را میبینم که به سر منزل تمام آرزوهایشان پشت کرده اند و پردهای کشیدهاند آهنین اما اینبار نه فقط بر پنجرههایشان بلکه بر دلهایشان. میخواهم تمام کوچهها را قدم زنم و در هر قدم فریاد کشم که امروز آمده برای ساختن، برای زندگانی، برای عشق، شاید کسی بشنود و شاید هم نه. شاید عدهای بر من خندهای زنند از روی تمسخر و بگویند دیوانه شده، درحالی که من دیوانه هستم. دیوانهای که عشق و جنونش را بر عقل و بیدردی ظاهری ترجیح میدهد. شاید در آن میان همرهی پیدا کردم که دستانم را بگیرد و بگوید ما در کنار هم به مستانگی معشوق می رویم، آری ما دیوانه ایم:)
*/آغوشِ خیال🫂
تشنه ام تشنه مرا آب حیاتی بفرست
بـه دل سوختهی من برکاتی بفرست
شام میلاد کریم💚 اسـت کریمانه بیا
ماه برنیمه رسیده صلواتی بفرست
'خَموش'
چله زیارت آلیاسین و سوره یاسین روز چهاردهم🌱
چله زیارت آلیاسین
و سوره یاسین
روز پانزدهم🌱
'خَموش'
چله زیارت آلیاسین و سوره یاسین روز پانزدهم🌱
چله زیارت آلیاسین
و سوره یاسین
روز شانزدهم🌱