eitaa logo
😊خنده کده😊
559 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
2.2هزار ویدیو
7 فایل
این کانال درمورخه 1399/01/6ساخته شد ❤️ارتباط با ادمین ❤️ 👇👇👇👇👇👇 @yazahra1084 @kamali220 👈شنوای حرفهاتونم🎶🎶 تبادلات👇👇👇 ❤ @Yare_mahdii313 ❤️⁩
مشاهده در ایتا
دانلود
جا داره یه سلامی هم به خودم بکنم😌 سلام بی خاصیت!!! همه دارن تو پی وی لاو میترکونن توام اینجا فقط پست بذار 😐😢😂 ‌ 😉😛😜💖 🤖       <====🤢🤠🤖🎃====>         @khandeh_kadeh                   ☺️😉😊
بابام میگه تو که سنتی ازدواج نمیکنی حداقل صنعتی ازدواج کن میگم صنعتی دیگه چه مدلیه؟ میگه بگرد دختر کارخونه داری چیزی پیدا کن از این فلاکت نجات پیدا کنی ...😎😁😂 ‌ 😉😛😜💖 🤖       <====🤢🤠🤖🎃====>         @khandeh_kadeh                   ☺️😉😊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی در سکوت شب🌚 ذهنمان را آرام کن😊 وما را در پناه خودت💞 به دور از هیاهوی🍃 این جهان بدار🌏 الهی شبمان را🌙 با یادت بخیر کن🙏 شبتون بخیر💫 ❤️🦋🌟🌙✨🦋❤️
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان 🌹💖🌻🦋❤️🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
آقاجان ببین چگونه از زمین و آسمان اسیر مصیبتیم . ببین چگونه در برابر چشمان حیرت زده مان ،  عزیزانمان به کام مرگ فرو می روند . بببین چگونه بهارمان رنگ ماتم گرفت و عیدمان رخت سیاه بر تن کرد ... بیا ای نجات بخش موعود ... بیا و با دعای پدرانه ات فرو بنشان طوفانها را و رهایمان کن از امواج ویرانگر آخرالزمان لبخند یادت نره 😊😊 🤖         @khandeh_kadeh                  
😉😛😜💖 🤖       <====🤢🤠🤖🎃====>         @khandeh_kadeh                   ☺️😉😊
😉😛😜💖 🤖       <====🤢🤠🤖🎃====>         @khandeh_kadeh                   ☺️😉😊
‏-چطور می‌شه فهمید عاشق کسی شدیم؟ +اگه روزی نیم‌ساعت باهاش حرف بزنی یعنی عاشقشی. ❤ -اگه روزی یه ساعت حرف بزنم؟ +کار از عاشقی گذشته، هلاکشی...😍 وقتی هم که دیگه باهاش حرف نزدی یعنی باهاش ازدواج کردی✌️😂 ‌ 😉😛😜💖 🤖       <====🤢🤠🤖🎃====>         @khandeh_kadeh                   ☺️😉😊
طرف رفته خواستگاری... حواسش نبوده خودش کلید انداخته درو باز کرده! نخند خوب حواسش نبود 😂😂😂 ‌ 😉😛😜💖 🤖       <====🤢🤠🤖🎃====>         @khandeh_kadeh                   ☺️😉😊
بچه ها من حساب بانڪیم ریپورت شده 😢 نفری 100 هزار تومن بریزید به حسابم تا درست شه 😜😂 ‌ 😉😛😜💖 🤖       <====🤢🤠🤖🎃====>         @khandeh_kadeh                   ☺️😉😊
‏خدایا نمیدونم تو پیرهن مردونه چی ریختی که انقدری که به دخترا میاد به ما نمیاد ولی خداوکیلی حداقل یکاری کن که مثلا دامن اونام به ما بیاد، نمیشه که فقط اونا لباس ما رو بپوشن😂😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌ 😉😛😜💖 🤖       <====🤢🤠🤖🎃====>         @khandeh_kadeh                   ☺️😉😊
خبر دادن حضرت رضا(ع) از براندازی برمکیان رو در رویی حضرت رضا(ع) با برمکیان، به گونه‌ای بو‌د که آن حضرت همواره در انتظار سرنگونی آنها بود، سرانجام حدود یک ماه قبل از همان سال (189 هـ.ق) حضرت رضا(ع) به آن خبر داد. یکی از اصحاب حضرت رضا(ع) می‌گوید: در آن سالی که هارون به مکه رفت، حضرت رضا(ع) نیز به قصد حج از مدینه خارج شد، در مسیر راه در جانب چپ جاده، به کوهی رسید، که نام آن کوه «فارِع» بود، حضرت رضا(ع) فرمود: «بنا کننده‌ی ساختمان در این کوه، و ویران کننده‌ی آن کشته می‌شود و قطعه‌قطعه می‌گردد.» ما نفهمیدیم که منظور حضرت رضا(ع) چیست، هنگامی‌که حضرت رضا از آنجا به سوی مکّه رفت، کاروان هارون به آنجا رسید، و در آنجا بار انداخت، «جعفر برمکی» (شخصیّت برجسته دربار هارون) که در آن کاروان بود، بالای آن کوه رفت و دستور داد در آنجا ساختمانی بنا کنند. سپس کاروان به سوی مکّه رهسپار شدند، پس از مراسم حج، هنگام مراجعت، وقتی که کاروان هارون به پای آن کوه (فارع) رسیدند، جعفر برمکی بالای آن کوه رفت و دید طبق دستور قبلی، ساختمان ساخته شده است، دستور داد آن را ویران نمودند. هنگامی که کاروان هارون به بغداد بازگشتند (بر اثر خشم هارون بر برمکیان، زندگی برمکیان تار و مار شد، عده‌ای از آنها کشته و عده‌ای دربدر شدند) جعفر برمکی کشته شد و بدنش را قطعه‌قطعه نمودند. و خبر امام رضا(ع) از حوادث آینده، تحقق یافت. آری نفرین امام رضا(ع) در مورد برمکیان هوسباز و حیله‌گر آن‌چنان آنها را ـ آن هم به دست ظالمی دیگر ـ واژگون کرد، و فوّاره اقبال آنها سرنگون نمود که محمدبن عبدالرحمن هاشمی می‌گوید: روز عید قربان بود، به خانه‌ام رفتم، دیدم زنی فرتوت با لباس‌های مندرس نزد مادرم نشسته، و از گذشته‌ها سخن می‌گوید، مادرم به من گفت: آیا این زن را می‌شناسی؟ گفتم: نه، گفت: این زن «عباده» مادر جعفر برمکی است.» من اندکی با او صحبت کردم، در ضمن گفتارش گفت: «روز عید قربان بود، نزد پسرم جعفر رفتم، چهارصد کنیز در خدمت من ایستاده بودند، در عین حال با خودم می‌گفتم: پسرم جعفر در ادای حقّ من کوتاهی کرده، ولی امروز که روز عید قربان است، یگانه آرزویم این است که دو پوست گوسفند داشته باشم که یکی را زیرانداز و دیگری را روانداز خود قرار دهم!!» محمد می‌گوید: من پانصد درهم به او صدقه دادم، او فوق‌العاده خوشحال شد. 💖💖💖💖💖💖💖💖 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef