eitaa logo
شادی و نکات مومنانه
64.3هزار دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
24.2هزار ویدیو
329 فایل
در صورت رضایت صلوات برای #مادر_بنده و همه اموات مومنین بفرستید لطفا @Yaasnabi   @BaSELEBRTY @zendegiitv4 @menoeslami @jazabbb @shiriniyeh @mazehaa @cakekhaneh @farzandbano @T_ASHPAZE @didanii @sotikodak تبلیغات @momenaneHhh
مشاهده در ایتا
دانلود
تو چشمهای آرش دقیق شدم. -آرش، چیزی رو که می خوام بگم، باید قبول کنی تا ازم جواب مثبت بشنوی! - چی؟ - من دیگه توی زندگیم چیزی ندارم که از دست بدم، حتی ممکنه دیگه نتونم مادر بشم. گاهی وقتا فکر می کنم که به هیچ دردی نمی خورم. اگر بعد از اینکه دوباره باهات ازدواج کردم، دست از پا خطا کنی، وسط همون خونه خودم آتیش می زنم و تو هم باید بشینی نگاه کنی. به آرش نگاه کردم. صورتش سیاه شده بود. حالتش منو از حرفی که می خواستم بزنم، منصرف نکرد. - آرش، می خوام مهریه ام رو بذارم آتش، که اگه یه روز خواستم ازت بگیرم، بدونی چه اتفاقی میوفته. همه ساکت بودند - قبول می‌کنی؟ - مینا، تو منو می شناسی، من نه زن بازم، نه... - آرش، قبول می کنی یا نه؟ اگه قبول می کنی یه کلمه بگو آره. من مهریه نمی خوام، حتی یه سکه. ولی اگر خطا کنی، دیگه طلاق نمی گیرم. دیگه اسم جدایی وسط نمیارم. خودم وسط همون خونه... کلامم رو برید و با صدایی کمی بلندتر از معمول گفت: -خیلی خب، این قدر این رو تکرار نکن. قبول می کنم. ولی مطمئن باش هیچ وقت همچین اتفاقی نمیوفته. با رنگ پریده و دست‌هایی مشت شده نگاهم می کرد. http://eitaa.com/joinchat/1906311175C8cd007c689