eitaa logo
خانه آرام من(موسسه بصیر)
329 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
270 ویدیو
18 فایل
کانالی ویژه بانوان عزیز آموزش مهارت های همسرداری تربیت فرزند (کودک و نوجوان) هنری سرگرمی ایده های زناشویی و... راه ارتباط با ادمین کانال https://eitaa.com/banoo_basir
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼 🌼🌿🌼🌿🌼🌿 🌼🌿🌼🌿🌼 🌼🌿🌼🌿 🌼🌿🌼 🌼🌿 🌼 🌺 ⃣ °•○●﷽●○•° به ساعت نگاه کردم تقریبا ۴ بعدظهر شده بود و من هر سه تا کتابمو تموم کرده بودم دیگه هیچ خوراکی ای هم نمونده بود برام . احساس ضعف میکردم ولی سعی کردم بهش غلبه کنم و دربرابر گرسنگی مقاومت کنم تا بتونم‌ تا ساعت ۷ که کتابخونه تعطیل میشه حداقل یه درسِ دیگمو هم بخونم مشغول برنامه ریزی واسه خوندن درس بعدی بودم که با صدای ویبره تلفن به خودم اومدم.معمولا پنج شنبه ها که کتابخونه میومدم گوشی خودمو نمیاوردم . یه گوشی میاوردم که فقط بشه باهاش تماس گرفت و دیگران بتونن باهاش تماس بگیرن مامان بود . از سالن رفتم بیرون و جواب دادم . +سلام مامان جان خوبی؟ _بح بح سرکار خانم علیهههه چه عجب خندید وگف +امان از دست تو. بیا پایین برات غذا اوردم . _ای به چشممممم جانِ دل تلفنو قطع کردمو با شتاب دوییدم بیرون . دم در وایستاده بود . با دیدنش جیغ کشیدمو خودمو پرت کردم بغلش مامان کلافه گف +عه بسه دیگه دخدر بیا اینو بگیر دیرم شده ‌.چیه این جلف بازیا که تو در میاری اخه به حالت قهر رومو کردم اونور. نایلون غذا رو به زور داد دستم و صورتمو بوسید و گفت +خیلِ خب ببخشید . برگشتمو مظلومانه نگاش کردم _کجا به سلامتی؟ +میرم بیمارستان _عه تو که گفتی ساعت ۶ میری که +نه الان دوستم زنگ زد خواهش کرد یه خورده زودتر برم ‌‌. اخه میخاد بره پیش مادر مریضش . دلم براش سوخت برا همینم قبول کردم . _اخی باشه +اره فقط فاطمه غذاتونو پختم گذاشتم رو گاز بابا اومد گرم کنین باهم بخورین . توعم یخورده زودتر برو خونه که صدای بابا در نیاد . چشمی گفتم ازش خداحافظی کردم . رفتم بالا و تو سالن غذا خوری نشستم یه نگا به نایلون غذا انداختمو تو دلم گفتم خدا خیرت بده ... در نایلونو باز کردمو با پیتزای گوگولیم مواجه شدم و هزار بار دیگه قربون صدقه ی مامانم رفتم یه برش از پیتزامو بر داشتمو شروع کردم به خوردن خواستم برش دومو بردارم که یاد مراسم امشب افتادم . مث جت پریدم تو سالن مطالعه و کیفم و جمع کردم کتابامو پرت کردم توش . ساعت مچیمو دور دستم بستمو با کله پرت شدم بیرون . نتونستم از پیتزام بگذرم درشو بستمو با عجله انداختمش تو نایلون کولمو انداختم دوشم و نایلون غذامم دستم گرفتم و دوییدم سمت خونه . همش خدا خدا کردم که بابام نباشه یا اتفاقی بیافته که بابام شب نیاد خونه چقد دلم‌میخواست بعد این همه سال یه بار برم هیئت . یاد تعریفایی که ریحانه از هیئت میکرد میافتادم و بیشتر دلم پر میکشید . کاش میشد برم و تجربه اش کنم سرمو بردم بالا و سمت آسمون نگاه کردم صاحب مجلس خودت یه کاری کن من بیام .توراه انقد با خودم حرف زدم تا رسیدم. کلید انداختمو درو باز کردم از راهرو حیاط عبور کردمو رسیدم به خونه ویلاییمون وسط یه باغ ۷۰۰ متری در خونه روباز کردم و رفتم تو. کفشمو گذاشتم تو جا کفشی و کولمو از فاصله ۵ متری انداختم رو مبل ‌. خیلی سریع رفتم آشپزخونه و غذامو گذاشتم رو میز غذاخوری. رفتم تو اتاقم و مشغول عوض کردن لباسم شدم . یه پیرهن و شلوار صورتی پوشیدم و موهامو شونه کردم و خیلی شل پایین سرم بستم. از اتاق اومدم بیرون که برم دستشویی یادم افتاد کیفم مونده رو مبل . خیلی سریع رفتم و آوردمش تو اتاق و گذاشتمش یه گوشه . گوشی خودمو از تو کشو در اوردم و یه نگاهی بهش انداختم .‌خبری نبود . رو تختم رهاش کردمو خیلی سریع رفتم سمت دستشویی _____________ به صورتم تو آینه نگاه کردم و روش دقیق تر شدم تقریبا کبودیش محو شده بود و فقط یه اثر خیلی کم روش باقی مونده بود از دستشویی اومدم بیرون و یه راس نگام رف پی ساعت .‌. تقریبا پنج شده بود صدای قار و قور شکمم منو برد سمت آشپزخونه ..‌‌. نشستم رو میز غذا خوری و مشغول خوردن پیتزام شدم ... هموز پیتزام کامل تموم نشده بود که تلفن زنگ خورد . رفتم تو حال و تلفن و برداشتم شماره بابا بود +الو سلام دخترم _ سلام پدر جان +عزیزم یه لطفی میکنی کاری رو که میگم انجام بدی _بله حتما چرا که نه +پس بیزحمت برو تو اتاقم (رفتم سمت پله ها دونه دونه ازشون بالا رفتم تا رسیدم به اتاق شخصی بابا ) _خب +کمد کت شلوارای منو باز کن کت شلوار مشکی منو در بیار (متوجه شدم که خبراییه ) _جایی میرین به سلامتی؟ بہ قلمِ🖊 💙و 💚 ............
امام صادق عليه السلام: يكى از محبوب ترين كارها نزد خداوند عزّوجلّ شاد كردن مؤمن است: برطرف كردن گرسنگى اش، يا زدودن اندوهش، يا پرداختن قرضش مِن أحبِّ الأعمالِ إلى اللّهِ عزّ و جلّ إدْخالُ السُّرورِ على المؤمنِ: إشْباعُ جَوْعَتِهِ، أو تَنْفِيسُ كُرْبَتِهِ، أو قَضاءُ دَينِهِ ميزان الحكمه جلد2 صفحه435 https://eitaa.com/khaneAram_Basir
•☕️✨• . . چایت را بنوش بی دغدغه فردایی که آمدنش را هیچ تقویمی تضمین نکرده است... 🍯•| روزتون‌ عسـلی😄 https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🌼☘🌼☘🌼☘ ✅والدین عزیز در خواست خود از نوجوان واضح بیان کنید.. 🍂 وقتی از نوجوان انتظاری دارید ،خواسته خود را مبهم مطرح نکنید... 🍂دلیل تصمیمات خود را برای نوجوان توضیح دهید 🍂 دقت کنید او دیگر یک کودک نیست 🍂 او قدرت استدلال پیدا کرده 🍂 موقعی می توانید توقع داشته باشید که انتظارات شما را بر آورده کند که تصمیمات شما واضح باشد و با استدلال مقصودتان را برایش بیان کنید...👌👌 🌼☘🌼☘🌼 https://eitaa.com/khaneAram_Basir
📚📚📚📚 : دادن حق انتخاب های درست به کودکان 👇👇 🎯 از نه گفتن های اضافی ودادوفریاد مادر وکودک جلوگیری میکند . 🎯اعتماد به نفس کودک را افزایش میدهد . به همین سادگی دنبال راهکارهای پیچیده نباشید . 📚📚📚📚 https://eitaa.com/khaneAram_Basir
هفت آسمان و عرش خدا رو رد کنی قدت نمیرسد که علی را رصد کنی ✨ https://eitaa.com/khaneAram_Basir
✨🌹حلول ماه شعبان گرامی باد.🌹✨ ✍ اعمال ماه شعبان ۱- استغفار؛ 💢 در هر روز از روزهاى ماه شعبان هفتاد بار بگوید: «استغفر الله الَّذی لا اله الاّ هو الرحمن الرحیم، الحیّ القیّوم و اتوب الیه» ۲- صلوات؛ 💢 هر روز صد بار صلوات بر محمد و آل محمد و صد بار «لا حول و لا قوَّة الا بالله» خوانده شود. ۳- خواندن؛ 💢مناجات شعبانیه و تدبر در آن ۴- در تعقیبات نماز ظهر و عصر؛ 💢 صلوات امام سجاد «علیه السلام» ۵- روزه گرفتن؛ 💢در این ماه هر اندازه که ممکن باشد، سفارش شده است.خصوصا ۳ روز اول و آخر. ۶- صدقه؛ 💢از امام ششم «علیه السلام» نقل شده است که: 🔸 «خداوند؛ صدقه ی این ماه را پرورش می دهد و روز قیامت مانند کوه احد دیده می شود.» ۷- صله ی ارحام؛ 💢معاشرت خوب با مردم و نیکی به پدر و مادر. ۸- امر به معروف و نهی از منکر. ۹- گفتن ذکر؛ 💢هزار مرتبه ذكر «لا اله الا اللّه و لا نعبد الاّ ایاه مخلصین له الدین و لو كره المشركون» گفته شود. ۱۰- با مراقبت و تقوا 💢به استقبال رمضان رفتن. ۱۱- بسیار گفتن؛ 💢«اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم» ۱۲- خواندن؛ 💢زیارت جامعه ی کبیره. ═◆💚◆═ https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼 🌼🌿🌼🌿🌼🌿 🌼🌿🌼🌿🌼 🌼🌿🌼🌿 🌼🌿🌼 🌼🌿 🌼 🌺 °•○●﷽●○•° پوفی کشیدم و با دستم زدم وسط پیشونیم . _همینو کم داشتیم ‌ با بی میلی تلفن و جواب دادم _الو سلام +بح بح سلام عزیزِ دل سرکار خانوم فاطمه ی جآن . خوبیییی؟ ( تو اینه برا خودم چش غره رفتم ‌) _بله مرسی . شما خوبی؟ +مگه میشه صدای شما رو شنید و خوب نبود ؟ (از این حرفاش دیگه حالم بهم میخورد) _نه نمیشه +حالت خوبه؟چرا اینطوری حرف میزنی؟ _دارم میرم جایی میترسم دیر شه ‌ میشه بعدا حرف بزنیم؟ +کجا میری؟بیام دنبالت؟ (ایندفعه محکم تر زدم تو سرم) _نه بهت زحمت نمیدم . خودم میرم . +چه زحمتی ‌ اتفاقا نزدیکتم . الان میام . تا اومدم حرف بزنم از صدای بوق متوجه شدم که تلفن و قطع کرده... دلم میخواست یه دست خوشگل خودمو بزنم . از اولم اشتباه کردم که بهش رو دادم. زیپ کولمو بستمو گذاشتمش رو دوشم . از اتاق اومدم بیرون و اروم درشو بستم ‌.از جا کفشی کفش مشکی بندیمو در اوردمو نشستم رو پله و مشغول بستن بنداش شدم که صدای بوق ماشینشو شنیدم . کارم که تموم شد با ارامش مسیر حیاطو طی کردم. درو باز کردمو با دیدنش یه لبخند مصنوعی زدم و براش دست تکون دادم . در خونه رو قفل کردمو نشستم تو ماشینش .‌‌... تا نشستم خیلی گرم بهم سلام کرد منم سعی کردم گرم جوابش و بدم سلام کردم و لبخند زدم ک گفت :خوبی خانوم خانوما ؟ _خوبم توچطوری؟ _الان که افتخار دیدن شمارو خداوند ب من حقیر داده عالی در جوابش خندیدم ماشین و روشن کرد و گفت : خب کجا تشریف میبردید ؟ +هیئت تا اینو گفتم با تعجب برگشت سمتم گفت :کجا!!!!!؟ +هیئت دیگه هیئت نمیدونی چیه ؟ _چرا میدونم چیه ولی آخه تو ک هیئت نمیرفتی! +خو حالا اشکالی داره برم ؟شهادته یهو دلم خواست ایندفعه جا مسجد برم هیات _نه جانم اشکالی نداره. کدوم هیات میری آدرسش و بگو گوشیم و از کیفم برداشتم و آدرس و خوندم براش با دقت گوش داد و گفت:خب ۲۰ دیقه ای راهه اینو که گفت حدس زدم شاید اونقدر وقت نداشته باشه برای همین پرسیدم _مصطفی اگه وقت نداری خودم میرم لازم نیست به زحمت بیافتیا بہ قلمِ🖊 💙و 💚 ............
مولا على عليه السلام: مَنِ اقتَصَرَ على بُلغَةِ الكَفافِ فَقَدِ انتَظَمَ الراحَةَ، و تَبَوَّأ خَفضَ الدَّعَةِ هركه به اندازه كفاف بسنده كند، آسايش يابد و در منزلگاه آسودگى فرود آيد نهج البلاغه حكمت371 https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🌸آروم، آروم 🍃بهار داره دانلود ميشه 🌸اینک بهار 🍃تا دروازہ هاى شهر رسیدہ 🌸و رستاخیز دوبارہ در گیتى دمیدہ 🍃و من در دعایی خاضعانه 🌸به درگاہ مدبر هستی 🍃احسن الحال را براے شما آرزو میڪنم !💐 🌴💎❄️💎🌴 https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🍀ایام نشاط و شور امت آمد 🍀هنگام سرور و اخذ حاجت آمد 🍀در روز سه و چهار ماه شعبان 🍀از جانب حق سه پیک رحمت آمد 🍀میلاد حسین است و ابوالفضل و علی 🍀یعنی که سه منشأ سعادت آمد 🍀آن ماه که ماه حاجتش میخوانند ما بین دو خورشید امامت آمد 🍀🌺حلول ماه شعبان بر شما مبارک‌باد🌺🍀 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🍃🌸🍃🌸🍃🌸 نکته 1⃣ اگرچه در دوران بلوغ وزن زیاد میشود وقامت تغییر میکند، ولی همواره رشد بدنی نشانه بلوغ نیست ،...😳 انتظار بیش از حد از نوجوانی که دارای اندام بزرگی است در او ایجاد اضطراب و احساس خود کم بینی می کند.. نکته2⃣ این تغییرات در همه افراد یکسان نیست در برخی در اوایل نوجوانی روی میدهد و در برخی به تاخیر می افتد... آگاهی والدین از این مسئله در راهنمایی به موقع نوجوان موثر است. نکته3⃣ از آنجا که نوجوان آگاهی کافی از تغییرات بلوغ ندارد هرگونه برداشت غلط و اطلاع ناقص به آنان ضربه می زند ،و نوجوان احساس غیر عادی بودن می کند والدین موظف هستند که از وقوع این تغییرات نوجوان خود را آگاه سازند. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 https://eitaa.com/khaneAram_Basir
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈• ⚠️روابط جنسی بین زن و شوهر در سلامت جسم و سلامت روح زوجین نقش مهمی دارد و موجب پایداری زندگی مشترک می شود. 🍃🍃 اما برای داشتن یک رابطه جنسی سالم و لذتبخش نکاتی را باید قبل از نزدیکی رعایت کنید و از برخی کارها پیش از نزدیکی دوری کنید. 3⃣💥 برای رابطه جنسی تان هم وقت بگذارید💥 💟رابطه جنسی تان را برای دیروقت که بدن کششی به آن ندارد و فقط نیازمند خواب و استراحت است ، نگذارید و برای بازی کردن قبل از رابطه هم وقت بگذارید تا رابطه جنسی بسیار بهتری داشته باشید. ✅ انجام زودهنگام رابطه جنسی تناسلی تحریک خانم ها را کم می کند. 💡همچنین می تواند برایشان دردناک باشد. •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈• https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼 🌼🌿🌼🌿🌼🌿 🌼🌿🌼🌿🌼 🌼🌿🌼🌿 🌼🌿🌼 🌼🌿 🌼 🌺 🔟 °•○●﷽●○•° _نه بابا چ زحمتی .پیش بابا بودم کارم تموم شد.در حال حاضر بیکارم +خوبن عمو و زن عمو ؟ _خوبن خداروشکر پدر مصطفی آقای رضا فاطمی که من عمو رضا صداش میزنم یکی از بهترین قاضی های کشوره. عمو رضا و پدر من از بچگی تا الان تو همه دوره های زندگیشون باهم بودن دوستیشون ازمقطع ابتدایی شروع شد و تا الان ک پدر من ی بچه و پدر مصفطی ۲ تا بچه داره ثابت مونده بخاطر رفت و آمدای زیادمون و صمیمیت بین دوتا خانواده باباش شده عموم و مادرش زن عموم. من و مصطفی هم از بچگی باهم بزرگ‌شدیم ۵ سال ازم بزرگتره .از وقتی که یادم میاد تا الان حمایتم کرده و جای برادر نداشتم و پر کرده برام ولی پدرش بخاطر علاقه اش ب من از همون بچگی منو عروس خودش خطاب کرد خلاصه این رو زبون همه افتادو منم موندم تو‌منگنه البته باید اینم اضافه کنم ک سر این مسئله تا حالا کسی اذیتم نکرده بود خود مصطفی هم چیزی نگفت ولی متوجه میشدم ک محبتش به من هر روز اضافه میشه منم واسه اینکه ناراحتشون نکرده باشم چیزی نمیگفتم و سعی میکردم واکنش خاصی نشون ندم مصطفی خیلی پسر خوبی بود مهربون،با اراده،محکم از همه مهمتر میدونستم دوستم داره ولی هرکاری کردم نشد ک جز ب چشم ی برادر بهش نگاه کنم. برگشتم سمتش حواسش ب رو به روش بود . موهای خرماییش صاف بود وانگاری جلوی موهاشو با ژل داده بود بالا چشمای کشیده و درشت مشکی داشت بینیش معمولی بود و ب چهره اش میومد فرم لباش تقریبا باریک بود صورتشم کشیده بود چهارشونه بود با قد بلند. یه پیراهن مشکی با کت شلوار سرمه ایم تنش بود رسمی بودن تیپش شاید واسه این بود ک از پیش پدرش بر میگشت از بچگی دوست داشت وکیل شه.فکر میکنم تحت تاثیر پدرامون قرارگرفته بود یه ساعت شیک نقره ایم دستش بود که تیپش و کامل کرده بود همینطور ک مشغول برانداز کردنش بودم متوجه سنگینی نگاهش شدم دوباره نگاهم برگشت سمت صورتش ک دیدم بعلهه با یه لبخند ژیکوند داره نگام میکنه.تو دلم به خودم فحش دادم بابت این بی عقلی خو آخه دختره ی خل تو هرکی و اینجوری نگاه کنی فکر میکنه عاشقش شدی چ برسه مصطفی ک... لبخند از لباش کنار نمیرفت با هیجانی ک ته صدای بم و مردونه ی قشنگش حس میشد گفت + به جوونیم رحم کن دختر جان نگاهم و ازش گرفتم تا بیشتر از این گند نزنم ولی متوجه بودم که لبخندی که رو لبش جا خوش کرده حالا حالا ها محو نمیشه سرم پایین بودکه ماشین ایستاد با تعجب برگشتم سمتش ببینم چرا ماشین و کنار خیابون نگه داشت که یهو خم شد سمتم... بہ قلمِ🖊 💙و 💚 ............
امام رضا عليه السلام: الأَخُ الأَكبَرُ بِمَنزِلَةِ الأَبِ برادر بزرگ‏ تر به منزله پدر است تحف العقول صفحه‏442 https://eitaa.com/khaneAram_Basir
بجز‌وصـٰآلِ‌تو‌هیچ‌از‌خُـدٰا‌نخواسته‌ایم که‌حٰاجتۍ‌نتوٰآن‌از‌خُـدٰا‌خواست‌جز‌تو :)🌿 العَجل‌یامَھدۍ💛 https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🍂🌺🍂🌺🍂🌺🍂🌺 بسم الله الرحمن الرحيم ✅ 👈 بدون تعارف می گویم هیچ زندگی مشترکی نیست که در آن مشکلی وجود نداشته باشد؛ مشکلاتی از قبیل مشکلات مالی، عاطفی، ارتباطی، مشکلات همسران با یکدیگر یا با فرزندان خود ! صبر یکی از راهکارهای قرآن برای مواجهه با مشکلات زندگی و حل آنهاست. اما فراموش نکنید هر صبری کلید گشایش نیست! صبر به معنای بی عملی و زیر بار ظلم رفتن نیست! صبری سازنده است که فعال باشد: یعنی اولا از انجام کارهای غیر عاقلانه و شتابزده دوری کنیم و ثانيا برای حل مشکل وارد عمل شویم! 👇 👇 1⃣ بارش فکری و بررسی راههای ممکن 2⃣ انتخاب کم خطرترین و مؤثرترین راه 3⃣ دست به کار شدن 🍃☘🍃🍀🍃🍀 گفتگوی مؤثر، مطالعه، مشاوره با اهل فن، پشتکار و پافشاری، مبارزه با غول نامیدی بعضی از مؤلفه‌های صبر فعال اند !! ✴️ صبر یعنی استقامت تا رسیدن به هدف! https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸 🍂🌸🍂🌸 🌸🍂 👭 برای کودکان یعنی همه چی(۱۱)🤔 💝پدر مهربان سلام، مامان جون عزیز سلام💝 👈ویژگیهای بازی مفید :🏃‍♂️🏃‍♀️ ۵.انتخابی ؛نه تحمیلی😡 👈یکی از دلایل گوش ندادن به حرفها،لجاجت،بهانه گیری و رفتارهایی شبیه به این ،محروم شدن کودک از بازیهای مورد علاقه اش و تحمیل بازیهایی است که کودک به آن علاقه ای ندارد.😭 👈یکی از اصلیترین دلایل تحمیل بازیهای خاص به کودکان،فرار کردن از زحماتی است که بازیهای مورد علاقه کودکان برای بزرگترها دارد.😯 🙏مثال:کودک میخواهد دوباره بازی خانه سازی رو داشته باشه،لگوها رو پخش میکنه وسط اتاق و از مامان هم میخواد که تو بازیش شرکت کنه،مادر با فریاد اونها رو جمع میکنه و میگه:بسه دیگه،چقدر ریخت و پاش! برو نقاشی بکش.😢کودک با بی میلی شروع به نقاشی میکنه ،مدادها رو گاز میگیره،تا اخر شب هم با مامان سر لجبازی بر میداره.💪😥 👈ولی پدر و مادرهای زرنگ و خلاق ،نه تنها اجازه ی بازی مورد علاقه کودک رو میدن، بلکه با همبازی شدن با کودک ،برای بقیه روز اعتبار میخرن برای خودشون.😄😉 با ما باشین🌸 🌸🍂 🍂🌸🍂🌸 🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸 https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🌸 کربلا را هم حسین بن علی آباد کرد علیه السلام https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼🌿 🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼 🌼🌿🌼🌿🌼🌿 🌼🌿🌼🌿🌼 🌼🌿🌼🌿 🌼🌿🌼 🌼🌿 🌼 🌺 ⃣1⃣ °•○●﷽●○•° چسبیدم ب صندلیم از اینکارم خندش گرفت زد زیرخنده و شیطون گفت +آخییی خم شده بود ک داشپورت و باز کنه داشت توش دنبال ی چیزی میگشت تو این فاصله بوی عطر خنکش باعث شد ی نفس عمیق بکشم از موهای لخت خیلی خوشم میومد ناخودآگاه جذبشون میشدم. بی هوا ی لبخند زدم و مثه گذشته ها دستم و گذاشتم تو موهاش و تکونشون دادم. از اینکه بخاطر لختیشون ب راحتی با یه فوت بالا و پایین میشد ذوق میکردم محکم فوتشون کردم و وقتی میومدن پایین میخندیدم یهو فهمیدم مصطفی چند ثانیست که ثابت مونده . خجالت کشیدم و صاف نشستم سرجام . ایندفعه بلند تر از قبل خندید . کیف پول چرمش و از داشپورت ورداشت و دوباره نشست رو صندلی. برگشت سمتم و به چشمام زل زد از برقی ک تو نگاهش بود ترسیدم . چیز بدی نبود ولی من دلم نمیخواست وقتی از احساسم بهش مطمئن نبودم اینو ببینم . نگاهم و ازش گرفتم از ماشین خارج شد و رفت بیرون مسیرش و با چشمام دنبال کردم در یه فست فودی و باز کردو رفت داخل ب ساعت نگاه کردم ۱۵ دیقه ای مونده بود تا شروع مراسم تقریبا ۳ دقیقه بعد با یه ساندویچ برگشت تو ماشین . گرفت سمتم. ازش گرفتم داغ بود و بوش تحریکم میکرد برای خوردنش . پرسیدم :این چیه ؟ داشت کتش و در میاورد وقتی در اورد و گذاشتش رو صندلیای عقب گفت +اگه گشنته بخورش . اگه نه ک نگه دار با خودت. گشنت میشه تا تموم شه مراسمشون . ازش تشکر کردم که گفت +نوش جان یخورده ک از مسیر و گذروندیم دستش و برد سمت سیستم و یه اهنگ پلی کرد تقریبا شاد بود ابروهام بهم گره خورد و رو بهش گفتم شهادته خاموشش کن دوباره با همون لحن مهربونش گفت: شهادت فرداعه بابا +کی گفته فرداست؟ فاطمیه دو تا دهس الان دهه دومشه حداقل وقتی خودمون داریم میریم هیئت رعایت کنیم دیگه. _سخت نگیر فاطمه جان ملت عروسی میگیرن ک +اولا اینکه مردم مرجع رفتارای ما نیستن و ما از اونا الگو نمیگیریم دوما اینکه اصن اینا هیچی میگم حق با تو و وارد بحث اعتقادات بقیه نمیشم فقط اینو خیلی خوب میدونم خوشی هایی که وقت غمِ خدا باشه مونگار نیست و میشه بدبختی... دهنم کف کرده بود انقدر که تند حرف زدم مصطفی که دید دارم تلف میشم گفت :باشه بابا بااشهه غلط کردممم تسلیمم آروم باش عزیزم خودمم خندم گرفت از اینکه اینجوری حمله کردم بهش ... دیگه چیزی نگفتیم ۱۰ دقیقه بعد رسیدیم ب مقصدمون باخوندن اسم مکان و مطمئن شدن ماشین و کنار خیابون پارک کرد و پیاده شدیم ... از ماشین پیاده شدم و کولمو انداختم دوشم. یه نگاه به مصطفی کردم و _توعم میای مگه؟ +نه ولی میام راهنماییت کنم بعدش باید برم جایی کار دارم . _اها باشه +مراسم تموم شد زنگ بزن بیام دنبالت _نه مزاحمت نمیشم اخم کرد و محکم تر گفت +جدی گفتم . دیر وقت نمیزارم تنها بری چپکی نگاش کردمو گفتم باشه ‌ بعد باهم راه افتادیم سمت قسمتی که خانوما نشسته بودن چون باید از وسط اقایون رد میشدیم مصطفی به من نزدیک تر شد. دیگه کاراش داشت آزارم میداد . یه خورده که رفتیم ازش خداحافظی کردم . اونم ازم جدا شد و رفت سمت ماشین. از رفتنش که مطمئن شدم حرکت کردم. یه ذره راه رفتم که دیدم یه سری پسرا تو خیابون رو به روی در ورودی هیئت حلقه زدن و باهم حرف میزنن وایستادم و چند بار این ور و اون ور و نگاه کردم . چشَم دنبال آشنا بود . میخواستم اون دونفرو پیدا کنم . هی سرمو میچرخوندم دونه دونه قیافه ها رو زیر نظر میگرفتم . تا یه دفعه قیافه آشنایی نظرمو جلب کرد. سریع زوم شدم روش. متوجه شدم همونیه که برام دستمال اورده بود . مشغول برانداز کردنشون بودم که یه نفر ازشون جدا شد چون نمیتونستم برم بین پسرا وقتی داش از سمت من رد میشد بهش گفتم _ببخشید سرشو انداخت پایین و گفت +بفرمایید امری داشتین؟ _میشه اون آقا رو صدا کنین ؟ +کدوم؟ دستمو بردم بالا و اونو نشونش دادم . دنبال دستمو گرفتو گفت +اها اونی که سوییشرت سبز تنشه ؟ _نه نه اون بغلیش‌ . چشاشو گرد کرد و با تعجب بم خیره شد . +حاج محمدو میگین ؟؟؟؟ پَکر نگاش کردم با اینکه اسمش و نمیتونسم جهت انگشت اشارشو که دنبال کردم گفتم _بله از همونجا داد زد +آقااا محمدددد !!! همه برگشتن سمتمون حاجیییی این خانوم (پوف زد زیر خنده)کارتون داره با این حرفش همه ی اونایی که داشتن باهم حرف میزدن خندیدن. برام عجیب بود که چی میتونه انقدر جالب و خنده دار باشه براشون... بہ قلمِ🖊 ــ🖊 💙و ادامه دارد......
امیرالمؤمنین علیه السلام: إِلٰهِى هَبْ لى كَمالَ الانْقِطاعِ إِلَيْكَ خدایا کمال جدایی از مخلوقات را، برای رسیدن کامل به خودت به من ارزانی کن از مناجات شعبانیه https://eitaa.com/khaneAram_Basir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_910290282.mp3
3.98M
🎙 راهکارهای ثبات قدم از زبان امام حسین💐 علیه السلام...❤️ 🌺دکتر رفیعی 🌺🍃💐🌺🍃💐🍃🌺 https://eitaa.com/khaneAram_Basir
☘☘☘☘☘ : دنیای کودکان سراسربازی وتخیل وخلاقیت وکشف راز و رموز طبیعت است اما دنیای بزرگسالان سراسر باید ها و نبایدها و قوانین خشک و سخت است . برای تسهیل در امر تربیت فرزند دنیای خودتان را به دنیای کودکان نزدیک کنید . ☘☘☘☘☘ https://eitaa.com/khaneAram_Basir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌾🍃🌼🌼🍃🌾🍃 ‏💚 روز پاسدار بر همهٔ آزادگان عالَم مبارک ؛ 🌹❤️🌸🌼🌺 بر آنان ڪہ از جنس شهـیدان و هـم پیمان با حسین(ع) و از نسل فصل سرخ استقامتند ...🥀🥀🥀🎊 🌹🧚‍♀ 🍃🌾🍃🌼🍃🌾🍃 https://eitaa.com/khaneAram_Basir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌾🍃🌾🍃🌾🍃🌾 🔰السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِيعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ سَلَّمَ السَّلامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ وَ مَغْفِرَتُهُ 💠ارمنی یک بار رو زد حاجت خود را گرفت 💠خوش به حال ما که عمری در پی ات آواره ایم 💐ولادت باسعادت حضرت ابالفضل العباس(ع) برهمگان مبارک باد 🍃🌾🍃🌾🍃🌾🍃🌾 https://eitaa.com/khaneAram_Basir
امام على عليه السلام: أمسِك عن طَريقٍ إذا خِفتَ ضَلالَهُ؛ فإنَّ الكَفَّ عَن حَيرَةِ الضَّلالَةِ خَيرٌ مِن رُكوبِ الأهوالِ از پيمودن راهى كه بيم گمراه شدن در آن را دارى ، خوددارى كن؛ زيرا باز ايستادن از سرگشتگىِ گمراهى، بهتر از مواجه شدن با هول و هراس هاست تحف العقول صفحه69 https://eitaa.com/khaneAram_Basir
خدایا! قـღـلبی به من عنایت کن، که اشتیاقش او را به تو نزدیک کند، و زبانى که صدقش به جانب تو بالا برده شود؛ و نگاهى که حق بودن او را به تو نزدیک نماید.💔🙃 |فرازی از مناجات شعبانیه| ═◆💚◆═ https://eitaa.com/khaneAram_Basir