جای دومی که امروز برای بازدید رفتیم یه جای فوق‌العاده خوشگل با طراحی فوق‌العاده به نام مجموعه "هارمونیک" طبقه دوم این مجموعه خیلی خیلی دلربا طراحی شده و تو هر لوکیشن دارن هنرهای مختلفی رو آموزش میدن اما به جهت وضعیت نافرم حجاب فیلم نمیشد گرفت😶‍🌫

این سالنش کسی نبود یکم براتون فیلم گرفتم😃

ببین با یه مصیبتی فیلم گرفتم کسی تو کادر نباشه😶 اما جاهای خفنش شلوغ بود نمیشد دست به دوربین شد اینجا صبحا خلوته، بزودی یه جلسه اینجا میزاریم کامل براتون فیلم میگیرم صفا کنید

با این ده‌ها بازدید که این سال‌ها رفتم، داره لوکیشن‌ها و طراحی‌های اردوگاه خانه استعدادیابی تو ذهنم کامل میشه😎

آخ آخ آخ ببین هر کی بیاد تو این اردوگاه که تو ذهنم هست یه هفته دوره ببینه دیگه مدرسه نمیره😂

🎥 بدون تعارف با قهرمان عملیات محرم ۱۳۶۱ پی‌نوشت: بخاطر این شرایط فرهنگی، اقتصادی، مدیریتی و.... من شرمنده شهدا هستم من شرمنده جانبازان هستم من شرمنده امام زمان هستم خدایا خودت کمک کن ما هم بتونیم پای کار ولی تو ایستادگی کنیم #رسالتت_را_دریاب

مدت‌هاست خوابم، خوراکم، تفریحم با کارم یکی شده دیگه مثل قبل عمیقا نمیتونم از کار فارغ بشم و فقط صفا کنم کارم دیگه شغلم نیست! هستی من شده روز و شبم شده ماموریتم شده تمام دغدغه‌ام شده علت خلقتم شده نمیتونم مظلومیت، گریه‌‌ها و نیازهای بچه‌ها رو تو اردوها فراموش کنم....

الان یه تیم ۱۱۵ در خانه استعدادیایی هستیم خیلی همکاران من زحمت میکشن و تلاش میکنن اما حس میکنم هنوز نتونستم به درستی غم و نیاز این بچه‌ها رو به همکارانم منتقل کنم من دردهایی در این بچه‌ها دیدم که فقط خدا به اون‌ها آگاهه

کاش میشد غصه زندگی این بچه‌ها رو شفاف تعریف کرد کاش میشد خاطرات اردوها رو بدون سانسور منتشر کرد کاش میشد حس و حال بچه‌ها رو به تصویر کشید

من در اردوها👇 گریه عمیق را دیدم خنده و شادی یتیم را دیدم زنده شدن نور امید را دیدم من خدا را در میان بندگان مظلومش دیدم 😭

مناجات امیرالمومنین (ع) مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْغَفُورُ وَ أَنَا الْمُذْنِبُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْمُذْنِبَ إِلاَّ الْغَفُورُ اى آقاى من اى آقاى من تویى خداى غفور آمرزنده و من بنده گنهکار و آیا در حق بنده گنهکار جز خداى غفور که ترحم خواهد کرد؟ @khane_estedad

با مدّعی مگویید، اسرارِ عشق و مستی تا بی‌خبر بمیرد، در دردِ خودپرستی عاشق شو اَر نَهْ روزی، کارِ جهان سرآید ناخوانده نقشِ مقصود، از کارگاهِ هستی دوش آن صنم چه خوش گفت، در مجلسِ مُغانَم «با کافران چه کارت؟ گر بت نمی‌پرستی» سلطانِ من خدا را، زُلفَت شکست ما را تا کِی کُنَد سیاهی، چندین درازدستی؟ در گوشهٔ سلامت، مستور چون توان بود تا نرگسِ تو با ما، گوید رموزِ مستی آن روز دیده بودم، این فتنه‌ها که برخاست کز سرکشی، زمانی، با ما نمی‌نشستی عشقت، به دستِ طوفان، خواهد سپرد حافظ چون برق، از این کشاکش، پنداشتی که جستی