17.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇️انیمیشن کوتاهِ « مبارزه ی علی ع با عمربن عبدود»
#غدیر
•┈••••✾•🌿🌺خانه ی کودک🌺🌿•✾•••┈•
✏️https://eitaa.com/khanekodak313❤️
❇️جشن عیدغدیر رو با گروه هنری ما تجربه کنید❤️
(پرده خوانی غدیر، نمایش عروسکی، برگزاری مسابقه)
جهت هماهنگی با آیدی ارتباط بگیرید👇👇
@MONTAZER32
#غدیر
#عموروحانی
•┈••••✾•🌿🌺خانه ی کودک🌺🌿•✾•••┈•
✏️https://eitaa.com/khanekodak3
💐بسته ویژه
#ولادت_امام_هادی (ع)
#شناسنامه_امام_هادی (ع)
#کارت_بازی
•┈••✾•💫🌿🌺🌿💫•✾••┈•
#خانه_ی_کودک
#آهنگری
#ولادت_امام_هادی_ع
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
👇👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/khanekodak3
1_5563411872.pdf
609.1K
📜فیش منبر
#دانلودرایگان
📖عنوان: برگی نو از دفتر غدیر
📚موضوع : حقیقت غدیر و مسأله حکومت اسلامی
📝کاری از معاونت تأمین محتوای تبلیغی موسسه تخصصی خطابه امیربیان
#غدیر
#عید_غدیر
#من_غدیری_ام
🔶 خانه ی کودک👇👇
🆔 https://eitaa.com/khanekodak3
17.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#انیمیشن(ماجرای جنگ علی ع با عمربن عبدود)
❤️کودکانمون رو بازندگی امیرالمومنین آشناکنیم
#غدیر
#آهنگری
خانه ی کودک را معرفی بفرمایید👇👇
https://eitaa.com/khanekodak3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 ماجرای عمامه سیاهی که در #غدیر پیامبر اکرم (ص) بر سر امام علی علیه السلام بستند چه بود؟
🎧 حجت الاسلام حامد کاشانی
📎 #مربیان
📎 #اولیاء
📎 #غدیر
🕋در نشر معارف فرهنگی اسلامی سهیم باشیم.
•┈••••✾•🌿🌺خانه ی کودک🌺🌿•✾•••┈•
✏️https://eitaa.com/khanekodak3
🎊🌼🦋🌼🎊
قسمت اول قصه #غدیر
منبع:جامع الاخبار، ص۱۱. مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۳۰. الطرائف سید بن طاووس ج۱، ص۱۵۲. الغدیر علامه امینی، ج۱، ص۲۳۹
🌿🌿🌿
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود، غیر از خدای مهربون، هیچکس نبود...
چند روزی میشد که مکه خیلی شلوغ بود.
اطراف کعبه پر از مردمی بود که همراه پیامبر عزیزمون داشتن خونه خدا رو زیارت میکردن .
این اولین باری بود که پیامبر بدون آزار و اذیت مشرکان مکه به سفر حج میرفت.
غیر از مسلمونایی که با پیامبر از مدینه اومده بودن، کلی از آدمای شهر مکه هم به زیارت کعبه اومده بودن.
تازه، مردمی که به همراه علی مولا به شهر یمن رفته بودن هم به مکه برگشتن و به اون جمعیت زیاد، اضافه شدن.
اعمال حج که تموم شد، کم کم همه اون جمعیت که تقریبا ۱٠٠هزار نفر بودن، آماده شدن تا به شهرهای خودشون برگردن.
اسب ها و شترهاشون رو برای یک راه طولانی آماده کردن و به همراه پیامبر راه افتادن.
چند روزی میشد که تو بیابون های گرم، مردم راه میرفتن.
راه طولانی بود، هوا هم خیلی گرم بود.
همه خسته میشدن ولی به عشق پیامبر، راه میرفتن و ازین که کنار ایشون بودن خیلی خوشحال بودن...
مردم میانه ی راه
خسته بودن حسابی
موندن پیش پیامبر
کنار برکه آبی
وسطای راه کاروان پیامبر رسید به یه منطقه ای که بهش میگفتن جُحفه، برکه آبی هم تو اون منطقه بود که بهش میگفتن غدیر خم.
تو همین مکان بود که یه اتفاق بزرگ و مهمی افتاد.
اتفاقی که وقتی به گوش مردم رسید، همه هیجان زده شدن...
اون اتفاق مهم
یعنی چیه خداجون؟
که این همه مرد و زن
جمع شدن توبیابون
باز اومده جبرئیل
به دیدارپیامبر
تادستورات خدا
انجام بشه توسفر
جبرئیل این آیه از قرآن رو برای پیامبر خوند:
به نام خداوند بخشنده مهربون.
⚜⚜
«یَا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَاِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللهُ یَعْصِمُکَ مِنْ النَّاسِ اِنَّ اللهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ»
ای پیامبر، اون چیزی که از طرف خدا بهت گفته شده رو کامل به مردم بگو.
اگر این پیام مهم رو به گوش مردم نرسونی، وظیفه ات رو کامل انجام ندادی، نگران نباش ما تو رو از شر مردم حفظ میکنیم و کافران کمکی از طرف خدا ندارند.
پیامبر بعد شنیدن این آیه قرآن، خداروشکر کرد.
آخه ایشون قبل از این سفر هم میدونست که این آخرین باری هست که میتونه بیاد به سفر حج.
پس باید همه اون ۱٠٠ هزار نفر، این بار، خیلی آشکار و واضح، میفهمیدن که جانشین پیامبر کی هست تا باهاش بیعت میکردن و این خبر رو به گوش بقیه هم میرسوندن.
جانشین پیامبر کسی بود که باید بعد از ایشون همه کارهاشون رو انجام میداد و راه درست زندگی رو به مردم نشون میداد.
مردم هم باید مثل زمانی که به حرف پیامبر گوش میدادن، حرفای جانشین ایشون رو هم قبول میکردن.
💛💛💛💛💛💛💛
وقتی که جبرئیل تو همچین جایی، این آیه رو برای پیامبر خوند، پس باید دستور خدا فورا اجرا میشد.
فوری باید اجراشه
دستورپروردگار
کنار برکه آبی
شده وعده ی دیدار
گروهی از کاروان
رفته بودن جلوتر
هنوز یه عده بودن
ازکاروان عقب تر
کم کم دیگه جمع شدن
همه کنار غدیر
بودن همه منتظر
از مردوزن،جوان،پیر
جمعیت کنار غدیر خم لحظه به لحظه زیاد تر میشد.
همه منتظر بودن. یه عده روی شتر هاشون نشسته بودن و یه عده دیگه روی زمین.
هوا به شدت گرم بود.
زمین هم خیلی داغ شده بود.
مردم برای اینکه کمتر اذیت بشن، یه قسمت از عباهاشون رو روی سرشون انداخته بودن و یه قسمت دیگه رو زیر پاهاشون گذاشته بودن.
دیگه کم کم مردم خسته شده بودن و با خودشون میپرسیدن که چرا ما باید تو این هوای گرم اینجا جمع بشیم؟
قراره چه اتفاقی بیفته؟
اونا نمیدونستن که قراره چه خبر مهمی رو بشنون.
💛💛💛💛💛💛💛💛💛
نزدیک اذان ظهر شده بود، کم کم همه جمعیت از راه رسیدن.
همه اون ۱٠٠ هزار نفر.
کنار اون برکه ۵تا درخت بزرگ بود. مردم به عشق پیامبر، زیر اون درختا رو آب و جارو کرده بودن.
قرار بود پیامبر اونجا نماز جماعت رو برگزار کنن.ادامه قصه غدیر
یه منبر برای سخنرانی هم با زین شترها ساخته بودن تا پیامبر بعد از نماز، اونجا سخنرانی کنن.
⚜الله اکبر... الله اکبر.
اذان گفتن.
نماز جماعت با حضور پیامبر برگزار شد.
بعد نماز، همه آماده شنیدن سخنرانی پیامبر بودن.
پیامبر دستش رو به سمت علی مولا دراز کرد.
علی مولا با افتخار دست پیامبر رو
گرفت و باهم به سمت منبر رفتن.
مردم همه با نگاه هاشون علی مولا و پیامبر رو دنبال میکردن.
منبر سخنرانی انقدر بلند بود که حالا که دونفر روی اون ایستاده بودن همه مردم میتونستن اونها رو ببینن.
علی مولا کنار پیامبر ایستاد و پیامبر سخنرانی شو شروع کرد.
داستان ادامه دارد👇
#قصه_غدیر
#متن_داستان_غدیر
#قسمت_اول
.
•┈••••✾•🌿🌺خانه ی کودک🌺🌿•✾•••┈•
✏️https://eitaa.com/khanekodak3