eitaa logo
خانه معارف طلاب جوان
57 دنبال‌کننده
29 عکس
2 ویدیو
0 فایل
محتوای جلسات و گفتگوهای خانه طلاب جوان قم درباره آیات و روایات در این کانال بیان خواهد شد. ارتباط با ادمین @admin_barpa
مشاهده در ایتا
دانلود
وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ حُكْماً عَرَبِيًّا وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا واقٍ" . منظور از" حكم" قضاء و فرمان است، چون شان كتابى كه از آسمان نازل شود همين است. هم چنان كه در آيه ديگر فرموده:" وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ" «1» پس كتاب از يك نظر حكم الهى است، و از يك نظر حاكم ميان مردم است، و اين است معناى" حكم" نه حكمت كه بعضى گفته‏اند. كلمه" عربيا" صفت است براى حكم، و اشاره است به اينكه اگر كتاب را به زبان عربى كه زبان رسول خدا (ص) است نازل فرموده براى اين بوده كه سنت او بر اين جارى شده كه هر پيغمبرى را به زبان قوم خودش بفرستد، و در اين باره فرموده:" وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ"
کاظمزاده: به نظرم توصیف علامه در هر دو قسمت محل مناقشه است( هم توضیح حکم و هم توضیح عربیا) اما در حکم، شان کتاب که قضاء نیست، حکم و قضا کار انسان است. کار حاکم است. که نبی یا خداوند یا .... باشند. توصیف کتاب به حکم خیلی روشن نیست. کما اینکه در آیه ای که شاهد آورده اند فاعل لیحکم خداوند است. عربی هم اگر صفت حکم است. و نه زبان قرآن. این هم توضیح داده نشده که حکم عربی یعنی چه؟ مگر حکم عربی و غیر عربی دارد؟ مگر اینکه صفت حکم نباشد که خلاف ظاهر است.
" أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها". اين كلام به منظور عبرت آمده. بعد از آنكه آنان را به هلاكت تهديد كرده بعبرت از سرنوشت گذشتگان وادار مى‏نمايد، و از آن استفاده مى‏شود كه پرداختن به زمين و كم نمودن از اطراف آن، كنايه است از كشتن و هلاك كردن اهل آن، و بنا بر اين آيه شريفه از نظر مضمون، نظير آيه‏ايست كه مى‏فرمايد:" بَلْ مَتَّعْنا هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ حَتَّى طالَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ أَ فَلا يَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها أَ فَهُمُ الْغالِبُونَ" «1». و اينكه بعضى «2» گفته‏اند: مراد اين است كه" مگر اهل مكه نمى‏بينند كه ما به سرزمين ايشان پرداختيم، و يكى پس از ديگرى قراء و قصبات ايشان را از ايشان گرفته و براى مسلمانان فتح كرديم و چطور نمى‏ترسند كه به شهرهاى ايشان بپردازيم، و از ايشان انتقام بگيريم" صحيح نيست، زيرا اين سوره مكى است، و وقتى نازل شده كه هيچ فتحى نصيب مسلمانان نشده بود، زيرا فتوحات مسلمين بعد از هجرت شروع شد.
این هم ناظر به آیه بعدی که تعبیر به ناتی الارض و ننقص من اطرافها برایمان سوال بود. ا و لم یروا اشاره به روشن بودن ماجرا دارد لذا اینکه زمین از مقدار فیزیکی اش کم می شود آن گونه که برخی از رفقا و ظاهر این کلام می گوید درست نیست. اما ای کاش مرحوم علامه خود این تعبیر ناتی الارض و نقص از اطراف را بیشتر واکاوی می کرد.
بسم الله الرحمن الرحیم جهاد تبیین قرآنی یکی از ابعاد تعلیمی قرآن کریم نحوه ی بیان معارف دینی است. قرآن معارف دین را به مردم یاد می دهد ولی این معارف را به یکباره و در یک کتاب بیان نمی کند بلکه در ضمن حوادث گوناگون و به صورت تطبیقی معارف را بیان کرده است. این شیوه سبب می شود که معارف و احکام در نفوس مسلمین اوقع شود و بتوانند آن را بر حوادث مشابه تطبیق دهند. علامه طباطبایی در ذیل آیه 33 سوره فرقان می فرماید: الميزان في تفسير القرآن ج‏15 211 و من هنا يظهر أن إلقاء أي نظرة علمية عند مسيس الحاجة و حضور وقت العمل إلى من يراد تعليمه و تربيته أثبت في النفس و أوقع في القلب و أشد استقرارا و أكمل رسوخا في الذهن و خاصة في المعارف التي تهدي إليها الفطرة فإن الفطرة إنما تستعد للقبول و تتهيأ للإذعان إذا أحست بالحاجة... فأحسن التعليم و أكمل التربية أن تلقى هذه المعارف العالية بالتدريج موزعة على الحوادث الواقعة المتضمنة لمساس أنواع الحاجات مبينة لما يرتبط بها من الاعتقاد الحق و الخلق الفاضل و الحكم العملي المشروع مع ما يتعلق بها من أسباب الاعتبار و الاتعاظ بين قصص الماضين و عاقبة أمر المسرفين و عتو الطاغين و المستكبرين. و هذه سبيل البيانات القرآنية المودعة في آياته النازلة كما قال تعالى: «وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى‏ مُكْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِيلًا»: إسراء:، 106 و هذا هو المراد بقوله تعالى: «كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ‏» و الله أعلم. مبلغان دین در جهاد تبیین می توانند از این سبک قرآن الگو بگیرند و در هر حادثه ای نظرگاه قرآن را در آن حادثه کشف کنند و ظرفیت های معارف دینی را در حوادث گوناگون فعال کنند.
اعلان بیماری به برادران مؤمن: امام صادق صلوات الله علیه فرمودند: سزاوار است مؤمن وقتی بیمار شد برادرانش را از بیماری خود آگاه سازد تا از او عیادت كنند و در نتیجه هم خودش و هم آنان از این عیادت بهره‌مند گردند. پرسیده شد: آنان به سبب عیادت از وی پاداش دارند، امّا او چگونه پاداش می‌ یابد؟ فرمود: چون او زمینه ‌ساز پاداش آن‌ها شده، پاداش می ‌برد و در این عمل برای او ده نیكی نوشته می‌ شود و ده درجه رفعت می ‌یابد و ده گناه از او زدوده می‌ شود.[1] [1]. ینْبَغِى لِلْمَرِیضِ مِنْكُمْ أَنْ یؤْذِنَ إِخْوَانَهُ بِمَرَضِهِ فَیعُودُونَهُ فَیؤْجَرُ فِیهِمْ وَ یؤْجَرُونَ فِیهِ. قَالَ: فَقِیلَ لَهُ: نَعَمْ، هُمْ یؤْجَرُونَ بِمَمْشَاهُمْ إِلَیهِ فَكَیفَ یؤْجَرُ هُوَ فِیهِمْ؟ قَالَ: فَقَالَ: بِاكْتِسَابِهِ لَهُمُ الْحَسَنَاتِ، فَیؤْجَرُ فِیهِمْ فَیكْتَبُ لَهُ بِذَلِكَ عَشْرُ حَسَنَاتٍ وَ یرْفَعُ لَهُ عَشْرُ دَرَجَاتٍ وَ یحَطّ عَنْهُ عَشْرُ سَیئَاتٍ (الكافى، ج3، ص117). 📚 مفاتیح الحیات ص ۳۰۰
حسن بن جهم می‌گوید: به حضرت موسی بن جعفر(علیهماالسلام) عرض کردم: ما را از دعا فراموش نفرمایید! فرمود: آیا فکر می‌کنی که تو را از دعا فراموش می‌کنم؟ آیا تصور تو این است که من تو را دعا نمی‌کنم؟ با خودم فکر کردم که این بزرگوار برای شیعیانش دعا می‌کند، من هم که از شیعیانش هستم، پس برای من دعا می‌کند. لذا به حضرت عرض کردم: من فکر نمی‌کنم که شما مرا از دعا فراموش کنید. فرمود: از کجا فهمیدی که تو را از دعا فراموش نمی‌کنم؟ عرض کردم: من شیعۀ شما هستم،شما هم برای شیعیانتان حتماً دعا می‌کنید، پس من را هم دعا می‌کنید. فرمود: آیا راه دیگری هم به نظرت می‌رسد که از آن کشف کنی که من تو را دعا می‌کنم؟ گفتم: نه، راه دیگری به نظرم نمی‌رسد. حضرت فرمود: هر وقت خواستی بفهمی که من دربارۀ تو چگونه هستم، نگاه کن به خودت، ببین من در دل تو چگونه‌ام. به دل خودت مراجعه کن! ببین وضع من در دل تو چگونه است. از آن کشف کن که وضع تو هم در دل من به همان کیفیت است؛ یعنی اگر تو به من محبت می‌ورزی، بدان که من هم به تو محبت می‌ورزم. اگر من را دعا می‌کنی، بدان که من هم تو را دعا می‌کنم. این همه توصیۀ به دعا برای حضرت ولی‌عصر(ارواحنافداه) اینجا ثمره‌اش ظاهر می‌شود. وقتی شما برای آن بزرگوار دعا می‌کنید، کشف کنید که ایشان هم شما را دعا می‌کنند. وقتی شما صلوات بر محمد و آل محمد می‌فرستید، که بهترین دعا برای این بزرگواران، همین طلب صلاة و رحمت و رضوان الهی برای آنها است، بدانید آنها هم شما را دعا می‌کنند. در روایات دیگر، در مورد دوستان است. همین که معروف است، می‌گویند: دل به دل راه دارد. اگر می‌خواهید بدانید دوستتان با شما چگونه است، ببینید شما با او چگونه‌اید. ارواح به هم متصلند. در مورد افراد عادی این معنا هست. لکن در مورد خصوص ائمّه(علیهم‌السلام) خیلی واضح است؛ چون آنها قلبشان آیینۀ علم الهی است و در آن، همۀ آنچه در عالم وجود دارد، منعکس می‌شود. پس وقتی شما به او محبت می‌ورزید، بدانید که او هم به شما محبت می‌ورزد؛ یعنی این ارتباط، ارتباط متقابل است. در صلوات مخصوص که مروی از حضرت حجّت است، در عصر جمعه چنین آمده است: اللهم اعطه فی نفسه و ذریّته و شیعته و رعیّته و خاصّته و عامّته و عدوّه و جمیع اهل الدنیا ما تقرّ به عینه و تسرّ به نفسه و بلّغه أفضل ما أمّله فی الدنیا و الآخرة. خدایا! به این بزرگوار، به ولیّ خودت، دربارۀ خودش، دربارۀ اولادش، دربارۀ اصحابش، دربارۀ شیعه‌اش، دربارۀ دشمنانش، آنچه چشم او را روشن می‌کند، به او بده! این دعا از بهترین دعاهاست. اگر آن حضرت را دعا کنید، یقیناً آن بزرگوار هم شما را دعا خواهد کرد. درس آقا.
😳 راهی برای گناه نکردن در طول روز 📜 امان نامه از گناه... 💠 امیرالمومنین علی(؏) فرمـودند : ✍🏻 هر ڪس نماز صبح را بر پا دارد و پس از نماز در جایش بنشیند و «سوره توحید» را یازده مرتبه قبل از طلوع خورشید قرائت ڪند آن روز مرتڪب گناه نمےشود، هر چند شیطان به سوی او طمع ڪند. 📕«ثواب الاعمال، صفحه ۳۴۱»یاقائم ال محمدعج:
المیزان ج ۱۷ ص ۳۴۵ جمله‌{" أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعالِينَ"} استفهامى است توبيخى، معنايش اين است كه: آيا سجده نكردنت از اين بابت است كه عارت مى‌شد، و خود را از اين كار بزرگتر مى‌دانستى؟ و يا اينكه به راستى شان تو اجل از اين عمل بود. و تو از كسانى بودى كه قدر و منزلتشان بالاتر از آن است كه مامور به سجده بر آدم شوند؟ و از همين جا بعضى‌ «2» از مفسرين استفاده كرده‌اند كه: معلوم مى‌شود خداى تعالى مخلوقاتى عالى دارد كه مقامشان اجل از آن است كه براى آدم سجده كنند، بندگانى هستند مستغرق در توجه به سوى پروردگارشان، و هيچ چيزى را به جز او درك نمى‌كنند. ۲. روح المعانی
🌀خدا آن کسی است که زمین را برای شما بستری نرم قرار داد. 📘زمین بستری نرم است برای زندگی فرزند خاک. همیشه هم زمین را دیده ایم و به این نکته توجه نکرده ایم. هوشمندانند که نکته ها را میبینند. از اول خلقت،هرجا یک سیبی از یک شاخی جدا شد، طرف پایین آمد اما نیوتن اول بار قانون جاذبه را از این پدیده ی عمومی کشف کرد. قبل از نیوتن سیب ها وقتی می افتادند چه میشدند؟ بالا میرفتند یا می ایستادند؟نه همیشه همین حادثه بود. هنر این است که انسان در میان حوادث روزمره آن نکته را فورا پیدا کند و بقاپد. پ ن:توضیح رهبری پیرامون آیه الذی جعل لکم الارض فراشا
💠 امروز صفحه 272 قرائت شد. ❓❓رفقا چه فرمودن؟ 📣 اونایی که نبودن بشنون ♥️ آقا کاظم زاده : ✴️ برداشت ایشون از آیه 49 این بود که سجده کردن جنبندگان و ملائکه برای خدا، چیزی غیر از این سجده ای است که ما در ذهن داریم. ✴️ مقوله توحید، مفهومی بسیار پر تکرار در قرآن است. البته به معنای نفی واسطه ها نیست اما زاویه نگاه آن است که در نهایت همه نعمت ها از اوست. 💚 آقا عباسی : ✅ این بزرگوار با توجه به آیه 49، ریشه گرفتاری ها را تکبر و منیت دانستند. اشاره ای هم به سخن عارف سالک مرحوم نخودکی داشتند که نقل است از ایشان : " مرنج و مرنجان " مرنجان ش جز با هیچ دیدن خود حاصل نمی شود. 🧡 آقا عصاره ❇️ آیه 43 اشاره به مرد بودن انبیای الهی دارد و جان عالمی به فدای حضرت صدیقه که به فرموده امام راحل اگر مرد بودند در زمره انبیا جای داشتند. ❇️ بین آنچه که بر آقا رسول الله نازل شده و آنچه که ایشان برای مردم تبیین می کنند تفاوت وجود دارد. آیه 44، اولی را * انزلنا الیک الذکر* و دومی را * ما نزل الیهم * بیان فرموده است. 🙏 اگه کم و کاستی در انعکاس نظرات اعزه بود ببخشند بنده را 🙏
🔰اگر خود انسان مبانی معرفتی مستحکمی در درون نداشته باشد، بعید است که بتواند در دیگران معرفت ایجاد کند. خودمان را [تقویت کنیم]. شماها جوانید، شماها باحوصله‌اید، شماها وقت دارید؛ مطالعه کنید، کتاب بخوانید؛ هم کتاب شعر، هم کتاب نثر؛ کتابهای شهید مطهّری را بخوانید، کتابهای اخلاق را بخوانید، کتابهای حدیث را بخوانید، تفسیر بخوانید. ما تفسیرهای خوبی داریم؛ اگر به عربی هم مسلّط نیستید، تفسیرهای فارسیِ خیلی خوبی امروز در دسترس همه هست. 📍بیانات در دیدار مداحان اهل‌بیت علیهم‌السلام؛ 1401/10/22 حسینیه معارف انقلاب اسلامی ✅️@hoseiniehmaaref
گول حالِ ذکرِ بی‌مراقبه را نباید خورد! 🔻 ...تو که هنوز جوارحت را از «معاصی» پاک نکرده‌ای، چگونه منتظری که در شرح احوال قلب، چیزی به تو بنویسم؟! پس بشتاب، بشتاب به‌سوی توبه‌ی راستین؛ سپس بشتاب، بشتاب در کوشش و «مراقبت»... اگر بی‌مراقبت مشغول به ذکر و فکر شوی، بی‌فایده خواهد بود، اگر چه حال هم بیاورد؛ چراکه آن حال، دوام پیدا نخواهد کرد. گول حالی را که ذکر بیاورد، بی‌مراقبه نباید خورد. 📜 بخشی از نامه‌ی به اهل سیر و سلوک 📚 از کتاب 📖 ص ۱۳۵ 👤 #⃣ ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
نظر آقا درباره حرکت دادن انگشت سبابه: حالا شماها که ریشتان سفید نیست، یا خانمها که ریش ندارند میتوانند بگویند: حَرِّم وَجهی عَلَى النّار. این را بدانید که این اشکالی ندارد. چون حضرت [صادق] وقتی به آن شخص [این دعا را] میفرمودند، محاسن خودشان را گرفتند و محاسن خود حضرت سفید بود و به خدای متعال عرض کردند: حَرِّم شَیبَتی عَلَى النّار. «شِیبه» یعنی ریش سفید، یعنی ریش ما؛ اینهایی هم که ریششان سفید است بگویند «حَرِّم شَیبَتی» ایرادی ندارد. شماها که ریشهایتان مشکی است، یا خانمها هم که ریش ندارند، میتوانند بگویند: حَرِّم وَجهی عَلَى النّار؛  صورتم را بر آتش [حرام کن]. محاسنشان را یا چانه‌شان را بگیرند؛ چون این گرفتنِ چانه و گرفتنِ محاسن یک نوع خواهش است؛ شما هم در فارسی مثلاً گاهی میگویید این کار را بکن، [بعد] آدم دست را به ریشش میگیرد، این خواهش است؛ این همان کاری است که در فارسی هست. این در مشهدی‌ها هست، نمیدانم جای دیگر هم هست یا نه؛ میگویند: «آقا بالا غیرتاً»؛ یعنی یک کاری را که میخواهد انجام بگیرد یا انجام نگیرد، التماس که میخواهد بکند، دستش را به ریشش میگیرد. این همان کار است؛ دست به ریش که میگیرید، همان عمل است. یعنی عرض میکنید پروردگارا! خواهش میکنم «حَرِّم شَیبَتی عَلَى النّار»؛(۴) این ریش سفید من را بر آتش حرام کن. لذا شماها که ریشهایتان مشکی است، میگویید این ریش مشکی من را، یا خانمها که ریش ندارند میگویند این صورت من را بر آتش حرام کن؛ یعنی مرا به آتش نینداز. خب، آدم این‌جوری دعا بخواند بهتر است یا نه، اصلاً نداند؟ مثل اینکه یک کلمات بی‌معنی‌ای را آدم تکرار کند؛ این خیلی [فایده‌ای ندارد]؛ البتّه اگر همان جا هم توجّه داشته باشد که با خدا دارد حرف میزند، بی‌فایده نیست امّا خیلی فرق میکند با اینکه انسان معنایش را بداند. آن حرکت انگشت سبّابه هم در مقام تضرّع است؛ این [کار] آن وقتها معمول بوده؛ الان شما حرکت ندادید هم ندادید، اشکال ندارد، چون بین ماها این کار معمول نیست؛‌ آن زمان، آن [کار] از روی همین اظهار علاقه و اظهار ارادت و اظهار مسکنت [بوده].
روایت اول درس آقا فی الکافی، عن النبیّ(صلی‌الله‌علیه‌وآله): ثلاثٌ یصفین ودّ المرء لاخیه المسلم: یلقاه بالبشر اذا لقیه، یا اذا لقاه و یوسع له فی المجلس اذا جلس الیه و یدعوه باحبّ الاسماء الیه. سه چیز است که محبّت انسان را به برادر مسلمان صفا می‌دهد، درخشنده می‌کند، موجب صفای بیشتر بین این دو برادر مؤمن می‌شود: اوّل اینکه: با خوشرویی با برادر مؤمن برخورد کند (بعضی‌ها با عبوسی، با اخم برخورد می‌کنند،دشمنی هم ندارند، امّا برخوردشان با اخم است!) با تبسّم، با محبّت، با سلام برخورد کند. این، خوشرویی است. دوّم: به کسی که می‌خواهد پهلوی او بنشیند، جا بدهد، برای او جا باز کند. سوّم: وقتی می‌خواهد او را صدا بزند، با هر اسمی که برای او مطلوبتر و محبوبتر است، او را صدا بزند. مثلاًَ در عرب کنیه، نشانۀ تکریم است. در بعضی زبانهای دیگر هم همین‌طور است؛ پسر فلان یا پدر فلان. از هر تعبیر که برادر شما خوشش می‌آید، با او حرف بزند. این سه امر کوچک و خیلی طبیعی و عادی به نظر می‌رسد، لکن نشان‌دهندۀ این است که اوّلاً: در اسلام پیوندهای اجتماعی چه‌قدر اهمیت دارد. ثانیاً: این پیوندهای اجتماعی گاهی اوقات با چه چیزهای آسانی به دست می‌آید، خرجی هم ندارد.
هدایت شده از خانه طلاب جوان
استاد مؤیدی- خانه طلاب.mp3
8.48M
💠 درس اخلاق استاد مویدی در جمع اعضای خانه طلاب جوان 🔻 شرح روایت: اللَّهُم لَا تَنْزِعْ مِنِّي صَالِحَ مَا أَعْطَيْتَنِي أَبَداً اللَّهُمَّ وَ لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً اللَّهُمَّ لَا تُشْمِتْ بِي عَدُوّاً وَ لَا حَاسِداً أَبَداً اللَّهُمَّ لَا تَرُدَّنِي فِي سُوءٍ اسْتَنْقَذْتَنِي مِنْهُ أَبَداً (تفسير القمي، ج‏۲، ص۷۵) 🔻 پیام این دعا: تا آخر عمر در خطر هستید! 🔻 آنچه مهم است رضای الهی است به چشم بیاید یا نیاید... 🔻 مبارزه با نفس چله نشینی نمی خواهد، از خانواده و محیط کاری شروع کنید. 🔻 جنس انقلاب اسلامی، الهی است و قلوب عالَم را جلب می کند. 🔻 پناه به خدا ببریم که کارهایمان دشمن شاد کن نشود و خط مشترک با دشمن پیدا نکنیم. 🗓 زمان برگزاری: دوشنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۱ ----------------------- 🌀🌀 خانه طلاب جوان در "ایتــا" و "بلــه" "روبیـکا"
کل یک بلای طبیعی رو نمیشه نسبت به کل افراد یک جامعه عذاب دانست👇 جامع الأحادیث https://hadith.inoor.ir/hadith/223945 شناسه حدیث : ۲۲۳۹۴۵ نشانی : بحار الأنوار، ج ۶، ص ۱۲۴ معصوم : امام سجاد (علیه السلام) دَعَوَاتُ اَلرَّاوَنْدِيِّ : سُئِلَ زَيْنُ اَلْعَابِدِينَ (عَلَيْهِ السَّلاَمُ) عَنِ اَلطَّاعُونِ أَ نَبْرَأُ مِمَّنْ يَلْحَقُهُ فَإِنَّهُ مُعَذَّبٌ؟ . قَالَ ع: إِنْ كَانَ عَاصِياً فَابْرَأْ مِنْهُ طُعِنَ أَوْ لَمْ يُطْعَنْ، وَ إِنْ كَانَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مُطِيعاً فَإِنَّ اَلطَّاعُونَ مِمَّا تُمَحَّصُ بِهِ ذُنُوبُهُ، . إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَذَّبَ بِهِ قَوْماً وَ يَرْحَمُ بِهِ آخَرِينَ، وَاسِعَةٌ قُدْرَتُهُ لِمَا يَشَاءُ أَ لاَ تَرَوْنَ أَنَّهُ جَعَلَ اَلشَّمْسَ ضِيَاءً لِعِبَادِهِ وَ مُنْضِجاً لِثِمَارِهِمْ وَ مُبْلِغاً لِأَقْوَاتِهِمْ وَ قَدْ يُعَذِّبُ بِهَا قَوْماً يَبْتَلِيهِمْ بِحَرِّهَا يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ بِذُنُوبِهِمْ وَ فِي اَلدُّنْيَا بِسُوءِ أَعْمَالِهِمْ . 🔸 جامع الأحادیث https://hadith.inoor.ir/hadith/223935 شناسه حدیث : ۲۲۳۹۳۵ نشانی : بحار الأنوار، ج ۶، ص ۱۲۱ معصوم : امام حسن عسکری (علیه السلام) ، امام صادق (علیه السلام) ن، [عيون أخبار الرضا عليه السلام] ، اَلْمُفَسِّرُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ اَلْحَسَنِ اَلْحُسَيْنِيِّ عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ اَلْعَسْكَرِيِّ عَنْ آبَائِهِ عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ قَالَ: . قِيلَ لِلصَّادِقِ (عَلَيْهِ السَّلاَمُ) : أَخْبِرْنَا عَنِ اَلطَّاعُونِ؟ . فَقَالَ ع: عَذَابُ اَللَّهِ لِقَوْمٍ وَ رَحْمَةٌ لِآخَرِينَ. . قَالُوا : وَ كَيْفَ تَكُونُ اَلرَّحْمَةُ عَذَاباً . قَالَ ع: أَ مَا تَعْرِفُونَ أَنَّ نِيرَانَ جَهَنَّمَ عَذَابٌ عَلَى اَلْكُفَّارِ وَ خَزَنَةُ جَهَنَّمَ مَعَهُمْ فِيهَا فَهِيَ رَحْمَةٌ عَلَيْهِمْ . . ع، [علل الشرائع] ، اَلْمُفَسِّرُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ اَلْحَسَنِ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ اَلنَّاصِرِ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اَلْجَوَادِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ : مثله. 🔸
💥 تقریری از جلسه امروز تلاوت نور 🌴 آقا بهزادی : در آیه ١٠٥ مرجع ضمیر انزلناه، تورات است نه قرآن؛ البته نظر دوستان بر این بود که به قرآن برمی گردد. 🌿 آقا عصاره : اوتو العلم : علم به چه چیزی؟ حضرت حق، علم را مقدمه برای برخوردار شدن از هدایت قرآن می داند. ☘ آقا کاظم زاده : در آیه ١١٠ تناسب بین جملات کمی سخت به نظر می رسد. آیا هر سوره قرآن یک منبر است یا ...؟ ☘☘ نظر دوستان : در این آیات، دستور العمل هایی برای تعظیم در برابر رب آمده است. 🍃 آقا قدس : منظور از اوتو العلم ( آیه ١٠٧) ، فطرت هایی است که خاک نخورده است. و با دیدن نشانه های الهی به سجده می افتند. 🌾 آقا شبان : سجده خضوع تمام و نشئت گرفته از علم به حقیقت خود و فقر ذاتی است. 🌻 آقا سید میر صادقی : خلیفه اول با دیدن جوانی که با قرائت آیات قرآن اشک می ریخته چنان می گوید که ما هم ابتدا این گونه بودیم اما الان دل هایمان سخت شده است. ☀️ ص ٢٩٣ آیات ١٠٥ تا ١١١ اسراء و ١ تا ٤ کهف ☀️
کاظمزاد: خلاصه اينكه حضرت زكريا مى‌ترسيده از اينكه از دنيا برود و نسلى كه وارث او باشند، نداشته باشد، و اين كنايه از همان بى‌اولاد مردن است. موهبت الهيى را كه درخواست كرد مقيد به قيد{" مِنْ لَدُنْكَ"} نمود، چون از اسباب عادى مايوس شده بود. يكى از اسباب عادى كه در اختيار او و هر فرد ديگرى است استعداد شوهر است كه آن جناب اين استعداد را به خاطر پيرى از دست داده بود. يكى ديگر استعداد همسر است براى باردار شدن كه وى اين را هم نداشت، زيرا همسرش در جوانى عاقر بود تا چه رسد به امروز كه پيرى سالخورده شده. نها چيزى كه زكريا را به دعاء وادار كرد و آن دعاى مذكور را نمود همان كرامتى بود كه از خدا نسبت به مريم مشاهده كرد، و عبوديت و خلوصى بود كه مريم نسبت به خدايش داشت اين را بدين جهت گفتيم تا فساد گفتار بعضى‌ «1» روشن گردد كه گفته‌اند:" زكريا در جمله‌{" فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا يَرِثُنِي ..."} از خدا كسى را خواسته كه قائم مقام و وارث او باشد چه فرزند و چه غير فرزند". و همچنين گفتار بعضى‌ «2» ديگر كه گفته‌اند:" او از فرزنددار شدن از همسرش مايوس بود، و لذا از خدا كسى را خواست كه از او ارث ببرد و قائم مقام او شود هر چند از ساير مردم باشد". و وجه فساد آنها اين است كه آيه سوره آل عمران صريح در اين است كه فرزند خواسته، چون گفته است:{رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً" «3»- علاوه بر اينكه تعبير به عبارتى مانند:" هب لى" خود مشعر به نوعى ملكيت است كه زكريا مالك آن شود و با ساير مردم سازگارى ندارد، چون معنا ندارد زكريا مالك مردم بيگانه شود، و اگر منظور آن بود كه اين مفسرين پنداشته‌اند جا داشت بگويد:" اجعل لى وليا- وليى برايم قرار ده" هم چنان كه در آيه 75 سوره نساء فرموده:{" وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيراً" «4». اوصافى كه خداى تعالى در كلامش براى يحيى شمرده اوصافى است كه در هيچ پيغمبرى قبل از او نظيرش نيست، مثل دارا شدن حكم را در كودكى‌{" وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا"} (در سوره مورد بحث) و سيادت و ترك ازدواج و{" سَيِّداً وَ حَصُوراً" « و سلام کردن خدا بر او در روز ولادت و روز مرگ و روز قيامتش‌{" وَ سَلامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ يَمُوتُ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا" «1». حضرت مسيح (ع) پسر خاله آن جناب هر چند در اين اوصاف با او شريك است، ليكن او بعد از يحيى متولد شده، پس تا روز بشارت به ولادت يحيى هيچ پيغمبرى در اين صفات نظير او نبوده. در اينجا اين سؤال پيش مى‌آيد كه زكريا (ع) با اينكه خودش در دعايش اعتراف به پيرى خود و نازايى همسرش كرد، و با اين حال خدا را تواناى بر استجابت دعايش ديده و دعا كرد، چرا در آيه مورد بحث وقتى اين بشارت را مى‌شنود كه خدا دعايش را مستجاب نموده و فرزندى به نام يحيى به او مى‌دهد، از روى تعجب مى‌پرسد: مگر ممكن است سر پيرى آنهم از زنى نازا فرزنددار شوم؟. جواب اين سؤال اين است كه اين تعجب خاصيت بشريت است، و با ايمان به قدرت خدا منافات ندارد، و در حقيقت استفسار از خصوصيات آن است، كه چطور صورت مى‌گيرد، نه انكار. به هر بشرى بشارتى بدهند كه به خاطر وجود موانع و نبود وسائل و اسباب، انتظار و توقعش را ندارد آنا دلش مضطرب گشته و به محض شنيدن شروع مى‌كند به پرسش از خصوصيات آن بشارت، تا به اين وسيله آن اضطراب درونى را ساكن و آرام كند، با اينكه از همان اول يقين دارد كه بشارت راست است. آرى، علم و ايمان جلو خطورهاى قلبى را. ++++++++++ ***{ترجمه تفسير الميزان، ج‌14، ص: 20} نمى‌گيرد، هم چنان كه نظيرش در تفسير آيه شريفه‌{" إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى‌ قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى‌ وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي" «1» گذشت. در سوره آل عمران در ذيل همين داستان گذشت كه بشارت فرزنددار شدن را ملائكه به زكريا القاء نمودند، چون در آنجا داشت:{" فَنادَتْهُ الْمَلائِكَةُ وَ هُوَ قائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمِحْرابِ أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيى‌" «2» و زكريا درخواست آيت و نشانه‌اى كرد تا حق را از باطل تميز دهد، و بفهمد ندايى كه شنيده وحى ملائكه بوده نه القاء شيطانى، و لذا در جواب به او گفته شد: نشانه الهى بودن آنكه شيطان در آن راهى ندارد اين است كه سه روز زبانت جز به ذكر خدا به چيز ديگر باز نشود، چون انبياء معصوم به عصمت الهى هستند و ديگر شيطان نمى‌تواند در نفوس ايشان تصرفى كند. پس اينكه گفت:" خدايا برايم نشانه‌اى قرار بده"
کاظمزاد: فَناداها مِنْ تَحْتِها أَلَّا تَحْزَنِي‏ ... تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا". ظاهر سياق مى‏رساند كه ضمير فاعل در جمله" ناداها" به عيسى (ع) برگردد، نه به روح كه در سابق نامش به ميان آمده بود، و اين ظهور، قيد" مِنْ تَحْتِها" را تاييد مى‏كند، چون با حال مولود نسبت به مادرش در حين وضع حمل مناسب‏تر است، تا حال روح و مريم، و نيز برگشتن ضمير در جمله قبل و بعد به عيسى، مؤيد ديگرى است براى اينكه ضمير مورد بحث هم به آن جناب برگردد. المیزان
کاظمزاد: من تصورم این بو که فاعل خداوند است و ها به حضرت مریم می خورد.
کاظمزاد: و جمله" أَلَّا تَحْزَنِي" تسليت و دلدارى است به مادرش از آن اندوه و غم شديدى كه به وى دست داده بود، آرى براى زنى عابد و زاهد هيچ مصيبتى تلخ‏تر و سخت‏تر از اين نيست كه او را در عرض و ناموسش متهم كنند، آن هم زنى باكره، آنهم از خاندانى كه در گذشته و حال معروف به عفت و پاكى بوده‏اند، و مخصوصا تهمتى كه بچسبد و هيچ راهى هم براى انكار آن نباشد، و همه حجت و دليل هم در دست خصم باشد، لذا عيسى (ع) به اشاره سفارش كرد كه با احدى حرف نزن و در مقام دفاع برميا، بلكه خود حضرت عيسى (ع) در مقام دفاع از مادرش بر آمد و اين حجتى بود كه هيچ دفع كننده‏اى نمى‏توانست آن را دفع كند. و اينكه گفت:" قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيًّا" مقصود از" سرى" جوى آب است، هر چند كه به معناى شريف و رفيع هم آمده، ولى معناى اول با سياق مناسب‏تر است، و جمله" فَكُلِي وَ اشْرَبِي" هم قرينه بر همان معنا است. علامه، هم بحث بی آبرو شدن را مطرح کرده ولی این سوال همچنان باقی است که در مقام تسلی چرا می فرماید جوی آب زیر پایت است و خرما بخور و ... ؟
📗حديث ابتدای درس خارج مقام معظم رهبری مدظله: عن معاویةِ بنِ ثعلَبة لَمَّا استَوسَقَ الامرُ لِمعاویةِ بنِ ابی سفیان أنفَذَ بُسرَ بنَ أرطاة الی الحِجاز. این ، روایت از امام نیست، یک نکتۀ تاریخیِ عبرت‌آموز است که کسی مثل شیخ طوسی آنرا نقل می‌کند، باید از اینها عبرت گرفت. تا وقتی خلافت برای معاویه ثابت و پابرجا نشده بود، یک طور عمل می‌کرد، وقتی جاپایش محکم شد، طور دیگری عمل می‌کرد! قبل از آن که کارِ او استحکام پیدا کند، بعضی از بنی هاشم را احترام می‌کرد، عُبید الله بن عباس را در مکّه بعنوان حاکم منصوب کرده بود- این عبید الله همان کسی است که امام حسن«علیه‌السلام» را تنها گذاشت و به مکّه فرار کرد!- معاویة بن ثعلبه می‌گوید: وقتی پایه‌های حکومت معاویه استحکام و ثبات پیدا کرد، بُسر بن ارطاة را که آدم خبیث و وحشی‌ای بود، به سوی حجاز فرستاد فی طلبِ شیعةِ امیرِ المؤمنین«علیه‌السلام». و کان عَلی مَکّة عُبیدالله بنِ عباس ابنِ عبدِالمطلب، کان علی مکّة یعنی: فرماندار مکه بود. فطَلَبه، بُسر بن اَرطاة، دنبال عبید الله بن عباس گشت، می‌خواست او را بگیرد و نابودش کند. فلم‌یَقدِر علیه، او را نیافت! معلوم می‌شود عبیدالله فهمیده بود، از مکه فرار کرده، یا مخفی شده بود. فاُخبِر أنَّ له ولَدَین صَبیَّین، به بُسر اطلاع دادند: عبید الله دو پسر نابالغ در خانه دارد. فَبَحث عنهما، دنبالشان گشت، فَوجَدَهما فأخَذَهما و أخرَجَهما مِن الموضعِ الذی کانا فیه و لهما ذؤابَتان فأمَر بِذِبحِهِما فَذُبِحا! دستور داد این دو طفل بی‌گناه را کشتند. غرض، این همان عبید الله بن عباسی است که امام حسن«علیه‌السلام» را تنها گذاشت و دشمنان آن حضرت را خوشحال کرد، کارش به اینجا رسید. مَن أعانَ ظالِماً سَلَّطَهُ اللهُ علیه. قال: راوی می‌گوید: از این قضیه سالها گذشت، وقتی معاویه به طورکامل بر امور مسلّط شد، اجازه می‌داد که بنی‌ هاشم و دیگران به ملاقات او بروند. ثمّ اجتَمَع عُبیدُ الله بنِ عباس مِن بعدِ بِبُسر بن اَرطاة عند معاویة، فقال معاویة لعبیدالله: أ تَعرِفُ هذا الشیخ قاتِلَ الصَّبِیَین، معاویه با نیّت شماتت کردن و اظهار خوشحالی کردن و یک خباثتی دیگر به عبیدالله رو کرد و گفت: این پیرمرد را می‌شناسی؟ یعنی همان بُسر بن أرطاة را که در جلسه حاضر بود، قاتلُ الصَّبییَین، این فرد، قاتلِ دو بچۀ توست. قال بُسر: نعم، أنا قاتِلُهما فَمَه؟ بُسر اینجا گستاخی کرد و گفت: بله، بچه‌های او را من کشتم، چه می‌خواهی بکنی؟ فقال عبیدُ الله: لو أنَّ لی سیفاً، عبیدالله گفت: اگر یک شمشیری اینجا داشتم، به تو می‌گفتم که چه خواهم کرد. معلوم می‌شود وقت ورود، خلع سلاحشان می‌کردند. قال بُسر: فَهاکَ سیفی و اُومَأ الی سیفِه، بسر گفت: این شمشیر من! به شمشیری که به کمرش بسته بود، اشاره کرد و گفت: بیا! این شمشیر! بگیر ببینم چه کار می‌کنی. فَزَبَرَه معاویة و انتَهَره، معاویه رو به بسر کرد و به او اخم کرد، و قال: أنَّی لک مِن شیخ ما أحمَقَک! گفت: چکار داری می‌کنی پیرمرد؟! شمشیرت را می‌خواهی به او بدهی؟! چقدر تو احمق هستی! تَعمِدُ الی رجلٍ قد قتَلتَ اِبنَیه فَتُعطیهِ سیفَک؟ کسی که فرزندانش را کشتی، حال می‌خواهی شمشیرت را به دستش بدهی؟! این چه کاری است؟ کأنَّک لاتَعرف أکبادَ بنی هاشم، مثل اینکه نمی‌دانی جگرِ بنی‌هاشم را، یعنی بنی هاشم شجاعند. و الله لو دَفعتَه الیه لَبَدَأ بِک و ثَنَّی بی، اگر شمشیرت را به این عبید الله بن عباس بدهی، اول تو را می‌کشد بعد هم من را. فقال عبید الله، اینجا عبید الله سر بلند کرد، گفت: بل و اللهِ لَبَدأتُ بک ثمّ اُثَنِّی به، به معاویه گفت: اشتباه نکن! اگر شمشیرش را می‌داد، اول تو را می‌کشتم، بعد او را می‌کشتم. امّا چه فایده؟ نتوانست بکشد، این کسانی که اجازه می‌دهند دشمن بر آنها مسلّط بشود، این دولتهای اسلامی که اجازه می‌دهند آمریکا و امثال آمریکا بر آنها مسلّط بشوند؛ اینها هم عاقبتشان همین است. دشمن از ابتدا که نمی‌گوید ما دشمنِ شما هستیم، اول روی خوش نشان می‌دهند، بعد که میخشان را کوبیدند، پایشان محکم شد، آنوقت اینطور رفتار می‌کنند که دیگر نمی‌شود کاری کرد! لَتَأمُرُنَّ بالمعروف و لَتَنهُنَّ عن المُنکَر أو لَیُسَلَّطُنَّ الله علیکم شرارَکم فیَدعو خیارَکم فلایُستجابُ لهم! اگر امر به معروف و نهی از منکر نکردید، خدای متعال اشرار را بر شما مسلّط می‌کند؛ بعد که ناراحتی‌هایش را احساس کردید، هر چه خوبان شما دعا می‌کنند که: پروردگارا! ما را نجات بده! خدا دعایشان را مستجاب نمی‌کند. این، تکلیف ماها را این روزها مشخص می‌کند، اینها عبرتهای تاریخ است. امالی شیخ طوسی ص ۷۷
هدایت شده از عبدالله عصاره
عن ابی عبدالله الصادق جعفرِ بن محمدٍ«علیهماالسلام» قال: إذا کان یومَ القیامة جَمع اللهُ«عزّوجلّ» الناسَ فی صعیدٍ واحد و وُضِعَت الموازین. در روز قیامت همۀ انسانها در روی یک زمین جمع می‌شوند، میزانها قرارداده می‌شوند. اینجا موازین، جمعِ میزان است، وسائل اندازه‌گیری. که البته آنچه در قیامت و در آن نشئه وجود دارد، شبیه اشیاء این نشئه نیست، یک عالَم دیگر و وضعیتِ دیگری است. میزانِ آن نشئه هم متناسب با حقایقِ آن نشئه است. خدای متعال این موازین را نصب می‌کند، برای سنجشِ اعمال من و شما. اینجا حضرت می‌فرمایند: فتوزَنُ دِماءُ الشهداءِ مع مِدادِ العلماء ، خونِ شهیدان را با مرکبِ عالمان، با همدیگر مقایسه می‌کنند. فَیُرَجَّح مدادُ العلماءِ علی دِماءِ الشهداء، مرکب عالمان رجحان پیدا می‌کند، سنگین‌تر می‌شود از خون شهیدان. مطلبِ مهمی است! شهید یعنی کسی که از وجود خود گذشته است، از خیرات مادّیِ دنیا گذشته است؛ از پدر، مادر، زن، فرزند، مرگی را که همۀ ما و همۀ بشر از آن می‌گریزند، او با طوع و رغبت به استقبال مرگ رفته است. اصلاً تصورش برای ماها خیلی آسان نیست، با این گرفتاریهایی که ما در دنیا داریم، دلبستگی‌هایی که ما داریم، چطور انسان از اینهمه دلبستگی صرف‌نظر می‌کند، در راه خدا جانِ خودش را می‌دهد. در مقایسه با شهید با این عظمت، فرمود: مداد علماء، یعنی مرکب عالمان بر این خونها ترجیح دارد. این واقعاً جای تأمّل و فکر کردن دارد. عالِم همه‌ نوع قلمی ممکن است بزند؛ فرض کنید دربارۀ تحقیقاتِ اصولی یا دقتهای فقهی یا امثال اینها ممکن است صدها صفحه بنویسد، آیا این است آنچه ترجیح دارد بر دِماء شهدا؟ نه، این نیست. مداد علماء آن چیزی است که انسانها را آماده می‌کند برای حضور در آن میدانهای دشوارِ جهاد، مداد علماء یعنی آن بیان و آن ایجاد بصیرتی که موجب می‌شود انسانها از مادیات صرف‌نظر کنند، در میدان جهاد فی سبیل الله برای خاطر خدا خودشان را فدا کنند، از همۀ این لذائذ زندگی و مادیات بگذرند، مداد علماء این است. اگر من و شما توانستیم طوری ایمانها را پرورش بدهیم، طوری شوق ایمانی را در دلها زنده کنیم که انسانها وظیفۀ خودشان را بفهمند آنجایی که وظیفۀ مجاهدت است، دلبستگی‌شان را به دنیا کم کنند. این، مداد العلماء است، که یُرَجَّح علی دماء الشهداء. مدادِ علمائی که انسانها را تربیت می‌کند، ایمان را در دل آنها زینت می‌دهد: «وَ لٰكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيَانَ» ، آنچنان ایمان و روحیات قرآنی را در انسانها رشد می‌دهد، پرورش می‌دهد، و پویا می‌کند که انسانها آماده می‌شوند بروند جانشان را با طوع و رغبت در راه خدا بدهند. این، آن مدادُ العلماء است. صلاه مسافر. درس 39.
هدایت شده از عبدالله عصاره
قال مالکُ بنُ اَنَس، مالک جزو اصحاب امام صادق«علیه‌السلام» محسوب می‌شده، زمان بنی امیه جزو مجموعۀ علاقه‌مندان و طرفداران حضرت صادق بود، بعد که بنی عباس روی کار آمدند، منصور عباسی ایشان را به خودش جذب کرد. کتاب «مُوَطَّأ» را که فقه مالک است، پخش و ترویج کردند، بعضی ابتدا در صراط مستقیم حرکت می‌کنند، بعد یک عاملی از بیرون پیدا می‌شود و روی آنها تمرکز پیدا می‌کند، با زبان و غیر زبان، او را جذب می‌کند! به هر حال، اوائل لااقل، در دوران بنی امیه که قریب ده سال از امامت امام صادق«علیه‌السلام» زمان بنی امیه بود، این شخص دُور و برِ حضرت بود. او می‌گوید، و سمعتُ الصادق«علیه‌السلام» یقول: قیل لامیرِالمؤمنین«علیه‌السلام»: لِمَ لاتَشتَری فرساً عتیقاً؟ فرس عتیق یعنی اسب نجیبی که تندرو و کارآمد است. عتیق یعنی اصیل، چون اسبها را در آنوقت غالباً برای جنگ بکار می‌بردند، رفت و آمدِ معمولی افراد یا پیاده بود یا با الاغ بود یا در مسافرت با شتر بود، در واقع اسب یک وسیلۀ زینت بود، مگر برای جنگ که طبعاً در جنگ، الاغ و شتر بکار نمی‌آمد، نیاز به آن بود. فردی به حضرت گفت شما چرا از این اسبهای معمولی استفاده می‌کنید؟ یک اسبِ اصیلِ حسابی چرا نمی‌خرید؟ لِمَ لاتَشتَری فرساً عتیقاً؟ حضرت فرمود: لاحاجةَ لی فیه، احتیاجی به آن ندارم، فأنا لاأفِرُّ مِمَّن کَرَّ علیّ، این اسبِ اصیل برای این است که تندرو باشد یعنی آن جاهایی که انسان احتیاج دارد، سرعتِ دویدنِ داشته باشد. می‌فرماید: اگر کسی به من حمله می‌کند، که من اهل فرار نیستم که یک اسبِ تندروئی بگیرم تا زودتر از دستِ دشمن فرار کنم. کَرَّ علیّ یعنی حَملَ علیّ، من که از دستِ او نمی‌خواهم فرار بکنم که احتیاج به اسب تندرو داشته باشم. و لا أکِرُّ یا أکُرُّ علی مَن فَرَّ مِنّی، آن کسی هم که از پیش من فرار می‌کند، من او را تعقیب نمی‌کنم. اگر کسی یا کسانی در جنگ به حضرت حمله می‌کردند، حضرت اهل فرار نبود، با اینها مواجه می‌شد، روبرو می‌شد. اگر کسی از ضربۀ حضرت می‌گریخت و فرار می‌کرد، حضرت رهایش می‌کردند، تعقیب نمی‌کردند، این، شخصیتِ این بزرگوار در میدان مبارزه را نشان می‌دهد که چگونه در اوج شجاعت و جوانمردی بودند. این، مقاومتِ اوست، آنهم گذشتِ اوست صلاه مسافر درس 41.