eitaa logo
خانه سبز🌿
463 دنبال‌کننده
2هزار عکس
236 ویدیو
15 فایل
❁﷽❁ 🍃فروش انواع محصولات ارگانیک و طبیعی با قیمت مناسب به صورت عمده و خرده. 🚚ارسال از کرمان
مشاهده در ایتا
دانلود
{بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ} . (اَمانه) . . سر باز ها دست های مارا گرفتند و با خود کشیدند. زهرا از همان ابتدا به گریه افتاد و التماس میکرد. من هیچ عکس العملی نداشتم و مرجل فقط تهدید می‌کرد. خم کوچه را که گذراندیم. سه مرد با قامتی بلند و قد و قواره ای رشید و هیبتی عربی شمشیر به دست و با صورتی پوشیده مقابل ما و سربازان ایستادند. یکی از ان ها ابراهیم بود. و. دیگری بحری و دیگری علی.... سرباز ها شمشیر هایشان را بالا کشیدند و بی آنکه حرفی بزنند به سمت ان ها حمله ور شدند. جنگی میان ان ها رخ داد. اما در میان جنگ ابراهیم دستار از صورت باز کرد و گفت :من ابراهیم بن نعمان بن مروانی ام. سرباز ها دست از جنگ برداشتند و شمشیر هایشان را قلاف کردند. ابراهیم بی انکه چیزی بگوید به ما اشاره کرد و همگی باهم به سمت حرم حرکت کردیم. از همان ابتدا نگاه های زیر چشمی میان بحری و مرجل را متوجه میشدم. به یکدیگر محرم بودند اما یخ میانشان هنوز باز نشده بود. ابراهیم و علی پشت سر ماراه می‌رفتند. بحری و مجرل نیز با فاصله از هم راه می‌رفتند. . حرم یک حصار داشت که نمیگذاشت مارا به آرامگاه سید الشهداء نزدیک شویم. همان طور که به مقبره خاکی نگاه می‌کردم. شخصی را دیدم که با قدی بلند و اندامی ورزیده اما با صورتی پوشانده به سمت آرامگاه رفت. عجب آرامشی داشت. چه صلابتی در قدم هایش بود. عجب نوری از طینتش می‌بارید. چه بوی خوشی می امد. گویا با حضورش تمام کائنات تسلیم می‌شدند. به محض اینکه نزدیک شد. زهرا و بحری و ابراهیم و علی به سمت او دویدند و دوره اش کردند. من و مرجل خیره نگاه میکردیم. او که بود؟؟ وقتی صدای سلام و صلوات ابراهیم را شنیدم. فهمیدم او امام و رهبر ما اباعبدالله امام الصادق علیه السلام است. زانوانم شل شد و دیگر نمی‌توانستم. بایستم. مرجل اشک می‌ریخت. من نیز دستم را به حصار گرفته‌بودم تا زمین نخورم. امام دور شد و من سعادت این را نداشتم. که اورا از نزدیک زیارت کنم. ابراهیم با چشمانی قرمز از اشک نزدیک من امد. نگاهش را از من گرفت و به خاک کربلا خیره شد. گفت: اَمانه... به خدای احد و واحد قسم به قرآن ناطق و قسم به کتاب روشن اباعبدالله الحسین علیه السلام قول شرف میدهم که هیچ گاه نگذارم خم به هلال ابرو هایت بیاید. آیا مرا به خادمی خود قبول خواهی کرد. هیبتش. نگاهش. محاسن پر از اشکش... و ته چهره ای که از بکیر به عنوان خویشاوندی داشت. اشک در چشم هايش. صدای حزین و مردانه اش... بغضم را شکست. اشک ریختم و گفتم : به همین خاک مقدس که پا رویش نهادم فقط به شرط قربت به خدا و شهادت در راه او و فدا شدن برای اسلام حقیقی حاضر به وصلت با تو نیک مرد خواهم شد. نویسنده :میم_پ . . @mahoramp آیدی نویسنده
•||🍃🕊||• امام‌صادق‌(؏): ڪسۍ ڪه ده مࢪتبه {یا الله} بگوید، به او خطاب شود: لبیڪ بنده‌ۍ من! حاجتت ࢪا بخواه تا اجابت ڪنم.... 'وسائل‌الشیعه‌،ج‌۷،‌ص۸۷'
‌ چه آدم‌ها که‌دردنیای‌حقیقی بهشتی‌بودندودرفضای‌مجازی تقدیرشان‌جهنمی‌شد! براستی‌ما چقدردرهنگامه قدم‌زدن‌درحیاط‎خلوت‌این‌برزخ بیکران،احتیاط‌می‌کنیم؟! @amaneh_roman
💠﷽💠
...♡ الهی لا تکلنی الی نفسی طرفة عین ابدا خدایا مرا یک چشم بهم زدن به خودم وا مگذار
همھ‌ باید‌ تلاش‌ کنند… انتخابات‌ پر‌ شور و با حضور‌ عمومی‌ِ مردم‌ انجام‌ بگیرد ؛ این‌ موجب‌ مےشود،کشور مصونیت ؛ اقتداروامنیت‌پیداکند✌️🏼🌿
••♥️! 🎤| . . . وقتی‌شیطان‌فشارزیادی‌آورد ؛ بفهمیدکھ‌متاع‌قیمتی‌دردست‌دارید … ! 🍃 @amaneh_roman
حالاکه میروی تنهامیان جاده ها😂
•• 🌱 بـارها در گوشم خواندی؛ «الیـس الله بکاف عبده» و من نفهمیدم! پیِ هر که رفتم پشیمان شدم :)٫ @amaneh_roman
انگاربا رفـتن شما غـم عالم رو تودلمون ریختن😢 @amaneh_roman
خانه سبز🌿
انگاربا رفـتن شما غـم عالم رو تودلمون ریختن😢 @amaneh_roman
به پاس خونی ازشماریخت پای صندوق رای میریم✌️🏻
‌∞♥∞ هی رفیقِ من! 🤓 یه سوال دارم از جانبت 😅 آیا خدای واقعی و مجازی دوتاست؟!🧐 یعنی چی؟🔍 یعنی آیا خدای دنیای واقعی و خدای دنیای حقیقی یکی و یگانه هست یا دوتا؟1⃣👉🤔👈2⃣ خب اگر یکیه و یگانست پس چرا توی مجازی طوری برخورد میکنی انگار نیست و نمیدونه و نمی بینه؟!😬 🔴⇦حواسمون باشه ‌ فضاے مجازے و حقیقے یکیه🔴