eitaa logo
📚کتابخوانی گونه‌گون و خلاقیت🌱❣
771 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
328 فایل
•°√🌱 کتابخانه بزرگ ایتا شامل کتاب‌های داستان و رمان‌های صوتی و فایل‌ PDF ☕🌱 . . •°√🖇فهرست مطالب سنجاق شده🖇 . . 🚫 کپی . ⚠️فقط در صورت فوروارد با ذکر لینک کانال⚠️ مدیر کانال a_agah_61@
مشاهده در ایتا
دانلود
دوستان گلمون که مارو دنبال میکنین اگه انتقاد و پیشنهادی دارین در خدمتیم👇👇☺️ مدیر: https://eitaa.com/Aazhn82 تبادلات و ... : https://eitaa.com/Zbahman84 از همراهی شما عزیزان سپاسگزاریم 💛
حس تنهای درونم می‌گوید: تو خدا رو داری وخدا اول و آخر با توست • • • و خداوند ❣ عشق ❣ است (: ♡ /سهراب سپهری/
●عشق یعنی به رسیدن... ♡ • • •
چقدر این متن زیباست ... کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی می‌کرد. ندا آمد بر در خانه‌ام بیا، آنقدر بر در بکوب تا در برویت وا کنم. . . . وقتی بر در خانه‌اش رسیدم، هرچه گشتم هیچ در بسته‌ای ندیدم! هرچه بود باز بود. -گفتم:《خدایا! بر کدامین در بکوبم؟》 -ندا آمد:《این را گفتم که بیایی، وگرنه من هیچوقت درهای رحمتم را به روی تو نبسته بودم.》 کوله بارم بر زمین افتاد و پیشانیم بر خاک مهربان خدایم ♡ خداوندا دوستت دارم ♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
معرفی کتاب رمان رمانی عاشقانه که در دل تاریخ و حوادث آن روایت می‌شود. حوادثی که به نقل از منابع تاریخی به تصویر کشیده شده‌اند. داستان در اوایل قرن ششم میلادی روایت می‌شود و محل وقایع سرزمین ارمنستان از قلمرو شاهان ساسانی است. دایانا، تنها بازمانده‌ی خاندان مرزبان ارمنستان که از تیسفون به وطنش بازگشته، به اجبار باید با پسر عموی کوچکش هوان عروسی کند. اما دایانا عاشق شاهزاده‌ی ایرانی، پوریا است و آرزو می‌کند پوریا شاه ایران شود و او را برگرداند.
📚کتابخوانی گونه‌گون و خلاقیت🌱❣
💫افراد جدیدی که وارد کانال میشین 🌱خیلی خوش اومدین . . . . . لطفا به مطالب کامل امروز یه سری بزنید تا از محتویات کانال ما آگاه بشین ممنون از مشارکت و همراهیتون ♡♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به🌸🌸🌸 نام🌸🌸 خدا🌸 چهل حدیث از امام حسین علیه السلام 4- إِنَّ أَوْصَلَ النَّاسِ مَنْ وَصَلَ مَنْ قَطَعَه. بهترین مردم کسی است که با کسی که با اوقهر(قطع رحم کرده) است آشتی کند. بحارالأنوار، ج 71، ص400 5- اللَّهُمَّ لَاتَسْتَدْرِجْنِی بِالْإِحْسَانِ وَ لَاتُؤَدِّبْنِی بِالْبَلَاء. خداوندا مرا به وسیله احسان دچار فریفتگی مگردان و با گرفتاری ادبم مکن. بحارالأنوار، ج 75، ص127، ح9 🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸
👈🏻دوستان و همراهان عزیز کانالمون همونطور که میدونین در روزهای جمعه فایل‌های صوتی رمان‌ها به صورت سریالی در کانال قرار نمیگیره •~• نکته: فقط در روزهای جمعه...
ebook9383[www.takbook.com].pdf
4.07M
فایل pdf کتاب داستان نویسنده: فاطمه جابری فرد تصویرگر: معصومه جابری فرد برای گروه سنی الف و ب (در آخر کتاب شما رو با تقسیم بندی رده‌اای سنی آشنا می‌کنه )😉 کتاب آموزنده و زیبا ... °~°♡
بزرگتر که شدیم مدادهایمان هم تکامل یافتند تبدیل به خودکارهایی بی‌رحم شدند، تا یادمان بدهند که •《هر اشتباهی پاک شدنی نیست...》• •~• •~• •~•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
! قبل از عملیات فتح‌المبین به همراه تعدادی از نیروهای گردان جعفر طیار لشکر ۷ ولی عصر اهواز برای شناسایی منطقه به کرخه اعزام شدیم. در حین شناسایی، پرویز به اسارت عراقی‌ها درآمد. باید او را از چنگ عراقی‌ها نجات می‌دادیم. اطلاعاتی که داشتیم، بسیار مهم بود. اگر او بر اثر شکنجه اطلاعات را لو می‌داد، همه‌ی زحماتی که برای اجرای عملیات کشیده شده بود، نابود می‌شد. در حمله‌ای که برای نجات پرویز به مواضع عراقی‌ها داشتیم، دو تن از یارانمان به شهادت رسیدند. پرویز همچنان در چنگال عراقی‌ها بود و تحت شکنجه. بالاخره او از یک لحظه غفلت زندانبان استفاده کرد و فرار نمود ولی در حال فرار، از ناحیه پا مورد اصابت دو گلوله‌ی دوشکا قرار گرفت. او را به بیمارستان صحرایی منتقل کردند. آثار شکنجه روی بدنش مشهود بود. عراقی‌ها با آتش سیگار بدنش را سوزانده بودند. آثار کبودی و کوفتگی هم در همه جای بدنش به چشم می‌خورد. او نیاز به خون داشت. باید به بیمارستان شوش دانیال منتقل می‌شد. پرویز در نیمه‌ی راه بر اثر شدت جراحات به شهادت رسید. عملیات فتح‌المبین آغاز شد. 💧از کتاب ☂نوشته سیمین وهاب زاده مرتضوی ☔️راوی: هم‌رزم شهید پرویز صداقت‌فرد
داستانی کوتاه و آموزنده  ✏️✏️ از دو مرد دو خاطره متفاوت از گم شدن مداد سیاه‌شان در مدرسه شنیدم. مرد اول می‌گفت: «چهارم ابتدایی بودم. در مدرسه مداد سیاهم را گم کردم. وقتی به مادرم گفتم، سخت مرا تنبیه کرد و به من گفت که بی‌مسئولیت و بی‌حواس هستم. آن قدر تنبیه مادرم برایم سخت بود که تصمیم گرفتم دیگر هیچ وقت دست خالی به خانه برنگردم و مداد‌های دوستانم را بردارم. روز بعد نقشه‌ام را عملی کردم. هر روز یکی دو مداد کش می‌رفتم تا اینکه تا آخر سال از تمامی دوستانم مداد برداشته بودم. ابتدای کار خیلی با ترس این کار را انجام می‌دادم، ولی کم‌کم بر ترسم غلبه کردم و از نقشه‌های زیادی استفاده کردم تا جایی که مداد‌ها را از دوستانم می‌دزدیدم و به خودشان می‌فروختم. بعد از مدتی این کار برایم عادی شد. تصمیم گرفتم کار‌های بزرگتر انجام دهم و کارم را تا کل مدرسه و دفتر مدیر مدرسه گسترش دادم. خلاصه آن سال برایم تمرین عملی دزدی حرفه‌ای بود تا اینکه حالا تبدیل به یک سارق حرفه‌ای شدم!» مرد دوم می‌گفت: «دوم دبستان بودم. روزی از مدرسه آمدم و به مادرم گفتم مداد سیاهم را گم کردم. مادرم گفت:«خوب چه کار کردی بدون مداد؟» گفتم:«از دوستم مداد گرفتم.» مادرم گفت خوبه و پرسید که دوستم از من چیزی نخواست؟ خوراکی یا چیزی؟ گفتم نه. چیزی از من نخواست. مادرم گفت:«پس او با این کار سعی کرده به دیگری نیکی کند، ببین چقدر زیرک است. پس تو چرا به دیگران نیکی نکنی؟» گفتم:«چگونه نیکی کنم؟» مادرم گفت:«دو مداد می‌خریم، یکی برای خودت و دیگری برای کسی که ممکن است مدادش گم شود. آن مداد را به کسی که مدادش گم می‌شود می‌دهی و بعد از پایان درس پس می‌گیریم.» خیلی شادمان شدم و بعد از عملی کردن پیشنهاد مادرم، احساس رضایت خوبی داشتم آن‌قدر که در کیفم مداد‌های اضافی بیشتری می‌گذاشتم تا به نفرات بیشتری کمک کنم. با این کار، هم درسم خیلی بهتر از قبل شده بود و هم علاقه‌ام به مدرسه چند برابر شده بود. ستاره کلاس شده بودم به گونه‌ای که همه مرا صاحب مداد‌های ذخیره می‌شناختند و همیشه از من کمک می‌گرفتند. حالا که بزرگ شده‌ام و از نظر علمی در سطح عالی قرار گرفته‌ام و تشکیل خانواده داده‌ام، صاحب بزرگ‌ترین جمعیت خیریه شهر هستم.»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چه کسی میگه جاذبه رو به زمینه؟! من کسانی رو دیدم، رفتن تا بالا... تا اوج! • • • فارغ از هر کششی. جاذبه رو به خداست♡♡
دوستان گلمون که مارو دنبال میکنین اگه انتقاد و پیشنهادی یا کتابی مورد نظرتون هست که می‌خواین ما در کانال قرار بدیم در خدمتیم👇👇☺️ مدیر: https://eitaa.com/Aazhn82 تبادلات و ... : https://eitaa.com/Zbahman84 از همراهی شما عزیزان سپاسگزاریم 💛
بعضی از کتاب‌ها با اسم‌شان خواننده را به اشتباه می‌اندازند؛ «چایت را من شیرین می‌کنم» از این نوع کتاب‌هاست. موضوع آن اصلاً شیرین نیست. از جمله رمان های ایرانی پرفروش طاقچه به قلم زهرا بلنددوست، رمانی است که به موضوع داعش پرداخته. جست‌وجوی تلخ و دلهره‌آور “سارا” برای یافتن برادرش “دانیال” که وارد گروه داعش شده است. سارا هیچ وقت ایران را ندیده و با پدر و مادر و برادرش در آلمان زندگی می‌کند. او چای نوشیدن را تنها رسم مسلمانان می‌داند. در آلمان مردم به چای عادت ندارند و بیشتر قهوه می‌نوشند. سارا از بوی چای متنفر است. تمام عرب‌ها و هندی‌ها و ایرانی‌هایی که در آلمان زندگی می‌کنند خانه‌هایشان بوی چای می‌دهد. «چایت را من شیرین می‌کنم!» نگاهی تازه به دنیای بی‌روح “انسان گرایی” و “تعصب‌های مذهبی” است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا