eitaa logo
📚کتابخوانی گونه‌گون و خلاقیت🌱❣
769 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
328 فایل
•°√🌱 کتابخانه بزرگ ایتا شامل کتاب‌های داستان و رمان‌های صوتی و فایل‌ PDF ☕🌱 . . •°√🖇فهرست مطالب سنجاق شده🖇 . . 🚫 کپی . ⚠️فقط در صورت فوروارد با ذکر لینک کانال⚠️ مدیر کانال a_agah_61@
مشاهده در ایتا
دانلود
ebook7654[www.takbook.com].pdf
13.81M
فایل PDF کتاب داستان نویسنده: حف برومبو تصویرگر: گیل د مارکن مترجم: محمدصادق جابری فرد برای گروه سنی ج
حکایت زیبا و پند آموز پنجره و آینه جوان ثروتمندی نزد یک روحانی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست. روحانی او را به کنار پنجره برد و پرسید: پشت پنجره چه می بینی؟ جواب داد: آدم‌هایی که می‌آیند و می‌روند و گدای کوری که در خیابان صدقه می‌گیرد. بعد آینه‌ی بزرگی به او نشان داد و باز پرسید: در این آینه نگاه کن و بعد بگو چه می‌بینی؟ جواب داد: خودم را می‌بینم. دیگر دیگران را نمی‌بینی! آینه و پنجره هر دو از یک ماده‌ی اولیه ساخته شده‌اند، شیشه. اما در آینه لایه‌ی نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته و در آن چیزی جز شخص خودت را نمی‌بینی. این دو شی‌ شیشه‌ای را با هم مقایسه کن. وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را می‌بیند و به آنها احساس محبت می‌کند. اما وقتی از نقره (یعنی ثروت) پوشیده می‌شود، تنها خودش را می بیند. تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش نقره‌ای را از جلو چشم‌هایت برداری تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوست‌شان بداری.
سرنوشت زندگی‌تون به دستان خودتون و به انتخاب شما داره ساخته میشه (: پس معمار خوبی باشید🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‏هر روز صبح دریچه دلم گشوده می‌شود سمتِ روشنایِ نگاهِ تو ... انگار خورشید قسم خورده است هر روز مرا با یادِ تو بیدار کند ... ‏خدایا ما چشم انتظار آن حجت چشم به راهان و آن محبوب آمدنی و آن عدالت محقق شدنی هستیم او را در پناه خود محافظت فرما ... 🍁مولای مهربان غزل‌های من 🍁
😐 یهویی از خواب پریدم اتاق نور خاص و کمی داشت دیدم ساعت 3:30 دقیقه صبح هست داشتم به این فکر میکردم که یهویی دیدم نصف دستم تو دیواره 😰 دستمو زود از دیوار کشیدم بیرون و با ترس زیاد بش نگاه میکردم!!! دوباره دستمو تو دیوار بردم رفت داخل دیوار!!!!!!!!!!! 😳 صدای خنده شنیدم نشستم دیدم برادرم کنارم خوابیده!! از تخت بلند شدم رفتم که صداش کنم اما جوابمو نمیده! رفتم اتاق مادرم سعی کردم پدرمو بیدار کنم هرچقدر صدا زدم کسی جواب نمیده رفتم مادرمو بیدار کنم که یهو از خواب پرید!!!! خودش از خواب پرید اما بام صحبت نکرد داشت بسم‌الله الرحمن الرحيم میگفت و هی تکرار میکرد پدرمو از خواب بیدار کرد بش گفت بیدار شو بیدار شو میخوام برم از بچه ها مطمئن شم پدرم با تعجب بش جواب داد الان وقتش نیست بزار بخوابم صبح خیر میشه اما با اصرار مادرم،با تعجب بیدار شد داشتم داد میزدم پدر مادر ولی کسی جواب نمیداد!!!! لباسای مادرمو گرفتم که صدامو بشنوه اما حس نمیکرد!!! پشت سر پدر مادرم میرفتم تا رسیدم به اتاق خوابم وارد اتاق که شدن چراغ هارو روشن کردن اما فرقی واسه من نداشت چون دنیا از همون اول برام نور خاصی داشت اما تعجب کردم از چیزی که دیدم😳 جسم خودمو دیدم!!! آره جسم خودم! داشتم خودمو نگاه میکردم، من دوتا شدم؟؟ گفتم این کیه؟ چطور اینقدر شبیه منه!!؟؟ داشتم خودمو میزدم که از این خواب شوم از این کابوس بیدارشم اما بیدار نشدم پدرم گفت ؛بیا دیدی بچه ها خوابن بزار بریم اما مادرم آروم نشد رفت سمت اون کسی که جای من خواب بود گفت محمد بیدار شو محمد جوابمو بده اما اون شخص جواب نمیداد!!! بیشتر از چند بار اون کسی که شبیه من بود رو لرزوند و صدا کرد اما هیچ جوابی نمیداد! یدفه اشکای پدرم شروع کرد به ریختن پدر قوی پدر خودم که تو کل عمرم غم و اشکاشو ندیده بودم الان دارم اشکاشو میبینم 😔 جیغو دادو گریه همه جارو پر کرد،،،،،، برادرم از خواب پرید گفت چی شده؟؟؟؟ مادرم با حالت گریه و جیغو داد بش گفت برادرت مرد محمد مرد 😔در حالی که گریش خون شده بود جیغو گریه بیشتر شد رفتم پیش مادرم بش گفتم مامان گریه نکن من اینجام نگام کن!! اما کسی ج منو نمیداد 😳چراااااااااااااااااااااااااااااااااااا شروع کردم داد زدن من اینجام ببینید اما کسی جواب نمیداد شروع کردم ای خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ای خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااا بزار این خواب تمام شه صدایی شنیدم که داشت از دور میومد و کم کم زیاد میشد تا صدارو واضح شنیدم ((لقد کنت فی غفله من هذا فکشفنا عنک غطاءک فبصرک الیوم حدید)) یدفه دو نفر دستامو گرفتن اما آدم نبودن ترسیدم!! داشتم داد میزدم ولم کنین ولم کنید شما از کجا اومدین؟؟؟ چی میخواید؟،، گفتن ما نگهبانان تو تا قبر هستیم گفتم منکه نمردم من زندم چرا منو میبرید برا قبر ولم کنین من هم میبینم هم میشنوم هم حس میکنم با لبخند بم جواب دادن::؛ شما انسان ها عجیب هستید فکر میکنید مرگ پایان زندگی هست آیا نمیدونید زندگی که شما میکردید خواب کوتاهی بود و وقتی میمیرید این خواب تمام میشود؟؟!! اما هنوزم داشتن منو به سمت قبر میکشیدن تو راه که منو میکشیدن مردمی رو میدیدم که گریه میکردن بعضیا میخندیدند بعضیا جیغ میزدن و هر نفر باش دوتا نگهبان بود از نگهبانا پرسیدم چرا این انسانها اینطوررن؟؟ گفتن؛؛این مردم مسیر خودشونو دیدن،،بعضیا گمراه بودن حرفشونو قطع کردم گفتم یعنی میرن جهنم؟؟؟ 😳😳 گفتن؛؛بله و این هایی که میخندند میرن بهشت من زود جواب دادم::من دارم کجا میرم؟؟؟؟؟ گفتن؛؛تو یکم راه راست میرفتی توبه میکردی بعد یکم گناه میکردی وضعیتت با خودتم مشخص نبود و همینطور خواهی ماند حرفشونو قطع کردم با ترس پرسیدم،،، یعنی من میرم جهنم؟؟؟؟؟؟؟ جواب دادن؛؛::خدا رحمان و رحیمه و سفر ما طولانی، سرمو برگردوندم پدر، برادرم، عموم و کل فامیلامو دیدم منو با ی صندوق داشتن میبردن دویدم سمتشون گفتم ؛؛برام دعا کنید ؛؛ اما کسی جوابمو نداد بعضیا گریه میکردن بعضیا ناراحت بودن رفتم سمت برادرم بش گفتم داداش مواظب خودت تو دنیا باش و گول دنیا و زیباییهاشو نخور ایکاش صدای منو میشنید نگهبانایی که بام بودن منو کشیدن و بالای جسد خودم خوابوندنم پدرمو دیدم که داشت بالام خاک میریخت برادرامو دیدم که روم خاک میریخت همه روم خاک میریختن آرزو کردم ایکاش من جاشون تو دنیا بودم توبه میکردم نماز دیروز صبحمو میخوندم نماز دیروز ظهرمو میخوندم نماز دیروز مغرب و عشا رو میخوندم هرروز خدامو صدا میکردم و باش رازو نیاز میکردم هرروز توبه خودمو تجدید میکردم و پایبند تر میشدم گناهامو کاملاً ترک میکردم شروع کردم داد زدن ای مردم مواظب باشید دنیا گولتون نزنه 😔ایکاش یکی صدامو میشنید 😔 اما تو الان صدامو شنیدی!! درسته؟؟؟ پس مواظب دنیا و آخرت باش اگه دوست داشتید پخش کنید ثواب و توشه سفر آخرت میشه شاید کسی از غف
عزیزان به دلیل شروع مدارس کارهای کانال به تاخیر میفته 🙏🏻 برای فردا صوت هردو رمان قرار خواهد گرفت ❤️ ممنون که همراهی‌مون میکنین 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Sandbad Va Mooshe Peer_istgahekoodak.ir.pdf
7.11M
فایل PDF کتاب داستان مترجم: ایرج کنعانی گروه سنی ب و ج
🤲 🤲دعاي ويژه ماه صفر 🤲 🤲 از محدث بزرگ مرحوم «فيض كاشاني» نقل شده مستحب است در ماه صفر هر روز 10 مرتبه قرائت شود: يا شَديدَ الْقُوي وَيا شَديدَ الْمِحالِ يا عَزيزُ يا عَزيزُ يا عَزيزُ ذَلَّتْ بِعَظَمَتِكَ جَميعُ خَلْقِكَ فَاكْفِني شَرَّ خَلْقِكَ يا مُحْسِنُ يا مُجْمِلُ يا مُنْعِمُ يا مُفْضِلُ يا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّي كُنْتُ مِنَ الظّالِمينَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنينَ وَصَلَّي اللّهُ عَلي مُحَمَّدٍ وَ الِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ. التماس دعا
👌 به سه چیز هرگز نمی‌رسی: بستن دهان مردم جبران همه شکست‌ها رسیدن به همه آرزوها... ولی سه چیز حتما به تو می‌رسد: مرگ نتیجه عملت رزق و روزى
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"سلام علیکم و رحمه الله" 🔸خداوند منان، تمام مخلوقات خود را در اختیار اشرف مخلوقات قرار داد تا اشرف مخلوقات حق را از باطل تشخیص دهد و سپس حق را انتخاب نموده و دائم به یاد و رضای خداوند مشغول باشد تا از حق منحرف نشود. اگر این بنده اشتباه کند تمام محیط اطراف به او تذکر می دهند، اگر گوش و چشم او نمرده باشد اثبات این جمله بسیار ساده است! 🔸شما چهل روز دائم الوضو باشید خواهید دید که درهای رحمت خداوند چگونه یک به یک در مقابل شما باز خواهد شد.   🔸نمازهای واجب خود را دقیق و اول وقت بخوانید، خواهید دید که چگونه درهای خداوند در مقابل شما باز خواهد شد. 🔸سوره واقعه را هر شب یک مرتبه بخوانید، خواهید دید که چگونه فقر از شما روی برمی گرداند. 🔸انسان اگر می خواهد به جایی برسد، با نماز شب می رسد. 🔸برادران و خواهران من، اگر ما در راه امام زمان(عج) نباشیم بهتر است هلاک شویم و اگر در راه امام زمانمان استوار بمانیم بهتر است آرزوی شهادت کنیم، زیرا شهادت زندگی ابدی است. 🔸برادران و خواهران من، امام زمان(عج) غریب است. نباید آقا را فراموش کنیم، زیرا آقا هیچ وقت ما را فراموش نمی کند و مدام در رحمت دعای خیرش هستیم. 🔸از شما بزرگواران خواهشی دارم، بعد از نمازهای یومیه دعای فرج فراموش نشود و تا قرائت نکردید از جای خود بلند نشوید زیرا امام منتظر دعای خیر شما است. هر گناه ما، مانند سیلی است برای حجت ابن الحسن (ارواحنا فداه) 🔸سه چیز را هر روز تلاوت کنید: 1- زیارت عاشورا 2- نافله 3- زیارت جامعه کبیره  🔸اگر درد دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید بیایید سر مزارم، به لطف خداوند حاضر هستم. من منتظر همه شما هستم. دعا می کنم تا هرکسی لیاقت داشته باشد شهید شود. خداوند سریع الاجابه است، پس اگر می خواهید این دعا را برای شما انجام دهم شما هم من را با خوشی یاد کنید. 🔸همه ما همدیگر را در آخرت زیارت می کنیم. یکی با روی ماه و یکی با روی سیاه، انشالله همه با روی ماه باشیم. و سلام را به امام زمان(عج) بفرستید تا رستگار شوید. 🔸خواندن فاتحه و یاد شما بسیار موثر است برای من، پس فراموش نکنید و از من راضی باشید. همه شما را به جان حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) قسم می دهم که من را فراموش نکنید و یادم کنید من هم حتما شما را یاد می کنم. نگذارید شیطان باعث جدایی ما بشود. السلام علیکم  "شهید مدافع حرم سجاد زبرجدی" 🌷آرامگاه: قطعه ۵۰ بهشت زهرای تهران، ردیف117شماره14چند قدم بالاتر از یادبود شهدای مفقودالاثر یگان فاتحین🌷
❤️ من تو را صد بار گویی در خیالم دیده‌ام منجیِ عالم تویی رُخسارِ تو بوسیده ام یکنفر چون پینه دوزی راهیِ سوی تو شد من به شکل عاشقی حیرانِ تو گردیده ام چند سالی را همه فکر و خیالم گشته ای زین سبب فکر و خیال از دیگری بُبریده ام ازهمان روزی که دیدم شوکت و جاه تورا رنگ و حال دیگری بر جسم و جان پاشیده‌ام همچو حرّی گشته ام نادم ز افعالِ گناه از وجودت مکر شیطان را ز خود برچیده‌ام سلام آقای من آقای دلتنگی✋
🕊 و عشق؛ لبخندِ توست؛ از فرسنگ‏ها دورتر؛ آنگاه که نگاهت، فاصله‏ ها را در گوشم نجوا می‏ کرد! و من تو را خواستم . حتی با همین فاصله ‏های بینمان... ...
"دیوار نگاره جدید میدان ولیعصر" گر چه دوریم به یاد تو قدح می‌گیریم بعد منزل نبود در سفر روحانی حاج قاسم، امسال شما کنار سیدالشهدا باید سلام رسان ما به ارباب باشید! 😔
یکی از بچه هارو فرستاده‌بود دنبالم، وقتی رفتم سنگر فرماندهی بهم گفت: دوست دارم شعر "ڪبوتر بام حسین (ع) " رو برام بخونے، گفتم: حاجی قصد دارم این شعر رو برای کسی نخونم، آخه برای هرکسی کہ خوندم شهید شده، گفت: حالا که اینطور شد حتما باید برام بخونی هر چی اصرار کردم که حاجی الان دلم نیست بخونم، زیربار نرفت، شروع کردم به خوندن: دلم مےخواد کبوتر بام‌حسین بشم من فدای صحن حرم و نام‌حسین بشم من دلم می خواد زخون پیکرم وضو بگیرم مدال افتخـارِ نوڪری از او بگیرم. همینطور ڪه می‌خوندم حواسم به حاجی بود، حال و هوای دیگه‌ای داشت، صدای گریه‌‌اش پیچیـد تو سنگر: دلم میخواد چو لاله‌ای نشگفته پرپر بشم شهد شهادت بنوشم مهمان اڪبر بشم. وقتی گلوله توپ خورد کنارش مهمون علی اکبر امام حسین (ع) شد، همونطوری که می‌خواست، اونقـدر پاره پاره کہ همه بدنش رو جمـع کردند تو یه ڪیسه کوچیک. 🌷شهید حاج‌احمد کریمی🌷 راوی: حاج علی مالکی‌نژاد