💯💯 واکنش جالب رتبه ۱ کنکور تجربی وقتی رتبه اش رو بهش گفتن!👀👨🏻⚕️
✍🏼 مادرش میگفت:
یکی از دوستان احمدرضا از شمال🏡 با منزل همسایه مون تماس گرفت، احمدرضا رفت و بعد از چند دقیقه برگشت.
💭 پرسیدم احمدرضا کی بود؟
گفت: یکی از دوستام بود.
- چکار داشت؟
- هیچی، خبر قبول شدنم رو در دانشگاه داد.🎓
- چی؟!
- میگه رتبـه ی اول📊 کنکـور رو کسب کردی!
👥 من و پدرش با ذوق زدگی گفتیم:
رتبـه ی اول؟!🤩 پـس چرا خوشحـال نیستی؟!🧐
👤 احمدرضا گفت:
اتفاق خاصی نیفتاده که بخوام خوشحال بشم!🤔
در همان حال آستین ها رو بالا زد، وضو گرفت و رفت مسجد🚶♂️📿...
پ.ن:
یعنـے آدم این قـدر بـزرگ و بـا جنبـه؟!...🌊🌱😍
#رتبه_اول_کنکور
#آدم_با_ظرفیت
#داستانی_آموزنده
نادانى مى خواست به الاغى سخن گفتن بياموزد، گفتار را به الاغ تلقين مى كرد و به خيال خود مى خواست سخن گفتن را به الاغ ياد بدهد.
حكيمى او را ديد و به او گفت : اى احمق ! بيهوده كوشش نكن و تا سرزنشگران تو را مورد سرزنش قرار نداده اند اين خيال باطل را از سرت بيرون كن، زيرا الاغ از تو سخن نمى آموزد، ولى تو مى توانى خاموشى را از الاغ و ساير چارپايان بياموزى.
🌕🌔🌓🌒🌑🌘🌗🌖🌕
ebook7654[www.takbook.com].pdf
13.81M
فایل PDF کتاب داستان #هدیه_لحافدوز
نویسنده: حف برومبو
تصویرگر: گیل د مارکن
مترجم: محمدصادق جابری فرد
برای گروه سنی ج
#داستانی_آموزنده
حکایت زیبا و پند آموز پنجره و آینه
جوان ثروتمندی نزد یک روحانی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست. روحانی او را به کنار پنجره برد و پرسید: پشت پنجره چه می بینی؟ جواب داد: آدمهایی که میآیند و میروند و گدای کوری که در خیابان صدقه میگیرد.
بعد آینهی بزرگی به او نشان داد و باز پرسید: در این آینه نگاه کن و بعد بگو چه میبینی؟ جواب داد: خودم را میبینم.
دیگر دیگران را نمیبینی! آینه و پنجره هر دو از یک مادهی اولیه ساخته شدهاند، شیشه. اما در آینه لایهی نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته و در آن چیزی جز شخص خودت را نمیبینی. این دو شی شیشهای را با هم مقایسه کن.
وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را میبیند و به آنها احساس محبت میکند. اما وقتی از نقره (یعنی ثروت) پوشیده میشود، تنها خودش را می بیند. تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش نقرهای را از جلو چشمهایت برداری تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوستشان بداری.