eitaa logo
📚کتابخوانی گونه‌گون و خلاقیت🌱❣
768 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
328 فایل
•°√🌱 کتابخانه بزرگ ایتا شامل کتاب‌های داستان و رمان‌های صوتی و فایل‌ PDF ☕🌱 . . •°√🖇فهرست مطالب سنجاق شده🖇 . . 🚫 کپی . ⚠️فقط در صورت فوروارد با ذکر لینک کانال⚠️ مدیر کانال a_agah_61@
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👈🏻دوستان و همراهان عزیز کانالمون همونطور که میدونین در روزهای جمعه فایل‌های صوتی رمان‌ها به صورت سریالی در کانال قرار نمیگیره •~• نکته: فقط در روزهای جمعه...
🔸چرا باید سواد رسانه‌ای را ترویج کنیم؟ ما باید سواد رسانه‌ای خود را بالا ببریم که در برابر احساس "انتخاب گری" که رسانه‌ها به ما القا می‌کنند، آگاهانه ظاهر شده و بتوانیم واقعاً نقش فعالانه‌ای در گزینشگری و تأثیرات رسانه‌ای ایفا کنیم. رسانه، شما را چنان برنامه‌ریزی کرده است که فکر کنید حق انتخاب دارید، حال‌ آن که در واقع دایره انتخاب شما به‌ شدت محدود است. 📚منبع: کتاب "اصول آموزش سواد رسانه‌ای به کودکان" 🏢 بنیاد راهبری فضای مجازی دانلود اپلیکیشن 👇 cafebazaar.ir/app/ir.jebreil
✅ سواد رسانه ای به افراد کمک خواهد کرد تا: 🔺بفهمند که چگونه پیام های رسانه ای تولید معنامی کنند. 🔺تشخیص دهند که چه کسی یا چه کسانی پیام های مختلف رسانه ها را تولید می کنند. 🔺تشخیص دهند که سازندگان رسانه ها از مخاطبان چه می خواهند و چه انتظاراتی از مخاطبان برای باور کردن پیام ها و عمل بر اساس آنهادارند. 🔺از نوع و نحوه عملکرد ابزارهای اقناعی رسانه هاآگاه شوند. 🔺توانایی تشخیص سوگیری ها، چرخش ها، اطلاعات نادرست و دروغ ها را داشته باشند. 🔺پیام ها و محتویات رسانه ای خودشان را تولیدکنند و اشاعه دهند.   🔸در همین راستا لازم به تاکید بر ابعاد مختلف سواد رسانه ای است. بدین ترتیب سواد رسانه ای را می توان از جنبه های مختلف موردتوجه قرار داد. از جمله اینکه: ▫️سواد امری فرهنگی است. ▫️سواد رسانه ای امری انتقادی است. ▫️سواد رسانه ای امری تغییر پذیر و خلاق است. ✅ چرا سواد رسانه ای مهم است؟ 🔺تاثیرات روزافزون رسانه در فرآیندهای دموکراتیک در جوامع امروزی 🔺نرخ بالای مصرف رسانه ای و اشباع جامعه توسط رسانه ها 🔺تاثیر رسانه بر شکل دادن به دریافت ها، باورها،و نگرش ها 🔺اهمیت فزاینده ارتباطات و اطلاعات بصری 🔺اهمیت اطلاعات و جامعه و نیاز برای آموزش مادام العمر 🏢 بنیاد راهبری فضای مجازی دانلود اپلیکیشن 👇 cafebazaar.ir/app/ir.jebreil
💝 ﺟﺎﯼ " ﺷﻬﯿﺪ ﺩﻗﺎﯾﻘﯽ" ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﻭﺻﯿﺖ ﻧﺎﻣﻪ ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﻧﻮﺷﺖ : " ﺍﮔﺮ ﺑﻬﺸﺖ ﻧﺼﯿﺒﻢ ﺷﺪ ﻣﻨﺘﻈﺮﺕ ﻣﯿﻤﺎﻧﻢ "... حالا ﺧﺎﻧﻤﺶ می ﮔوید: ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺰﺭﮒ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻧﮕﺬﺍﺷﺘﻢ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺩﻟﺸﺎﻥ تکان ﺑﺨﻮﺭﺩ ... ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ .. ﻭ ﺣﺎﻻ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻧﻮﺑﺘﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﺗﺎ ﺍﻭ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﭘﺸﺖ ﺩﺭﻫﺎﯼ ﺑﺎﺯ ﺑﻬﺸﺖ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﻡ ﺭﺍ ﻧﮑﺸﺪ ... ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﺪ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ .. ﺑﮕﺬﺍﺭ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﻫﻢ ﺍﻭ ﻣﺰﻩ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﭽﺸﺪ.
💝 ﺟﺎﯼ " ﺷﻬﯿﺪ ﻫﻤﺖ" ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻤﺶ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺷﻮﺧﯽ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ‌ ﺍﮔﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﺎ ﺑﺮﯼ بهشت، ﮔﻮﺷﺘﻮ می بُرَم .. ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺭﻭ آﻭﺭﺩﻥ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﺻﻼ ﺳﺮﯼ ﺩﺭ ﮐﺎﺭ ﻧﯿﺴﺖ ..
معرفت پشه‌ها برای دیدن یکی از دوست های جانبازم، رفته بودم آسایشگاه امام خمینی (ره) که در شمالی ترین نقطه تهران است. فکر می کردم از مجهزترین آسایشگاه های کشور باشد، که نبود. بیشتر به خانه ای بزرگ شبیه بود. دوستم نبود، فرصتی شد به اتاق های دیگر سری بزنم. اکثر جانبازها آنجا قطع نخاع بودند، برخی قطع نخاع گردنی، یعنی از گردن به پایین حرکت نداشتند، بسیاری از کمر، بعضی نابینا بودند، بعضی جانباز از هر دو دست. و من چه می دانستم جانبازی چیست، و چه دنیایی دارند آن ها... جانبازی که ۳۵ سال بود از تخت بلند نشده بود پرسید؛ "کاندیدا شده ای! آمده ای با ما عکس بگیری؟" گفتم نه! ولی چقدر خجالت کشیدم. حتی با دوربین موبایلم هم تا آخر نتوانستم عکسی بگیرم. می گفت اینجا گاه مسئولی هم می آید، البته خیلی دیر به دیر، و معمولا نزدیک انتخابات! همه اینها را با لبخند و شوخی می گفت. هم صحبتی گیر آورده بود، من هم از خدا خواسته! نگاه مهربان و آرام اش به من تسلی می داد. وقتی فهمید در همان عملیاتی که او ترکش خورده من هم بوده ام، خیلی زود با من رفیق شد. پرسیدم خانه هم می روی؟ گفت هفته ای دو هفته ای یک روز، نمی خواست باعث مزاحمت خانواده اش باشد! توضیح می داد خانواده های همه جانبازهای قطع نخاع خودشان بیمار شده اند، هیچکدام نیست دیسک کمر نگرفته باشند. پرسیدم اینجا چطور است؟ شکر خدا را می کرد، بخصوص از پرسنلی که با حقوق ناچیز کارهای سختی دارند. یک جور خودش را بدهکار پرسنل می دانست. گفتم: بی حرکتی دست و پا خیلی سخت است، نه؟ با خنده می گفت نه! نکته تکاندهنده و جالبی برایم تعریف کرد، او که نمی توانست پشه ها را نیمه شب از خودش دور کند، می گفت با پشه های آنجا دیگر دوست شده است... می گفت "نیمه شب ها که می نشینند روی صورتم، و شروع می کنند خون مکیدن، بهشان می گویم کافیست است دیگر!" می گفت خودشان رعایت می کنند و بلند می شوند، نگاهم را که می بینند، می روند. شانس آوردم اشک هایم را ندید که سرازیر شده بودند. نوجوان بوده، ۱۶ ساله که ترکش به پشت سرش خورده و الان نزدیک ۵۰ سالش شده بود. و سال ها بود که فقط سقف بی رنگ و روی آسایشگاه را می دید. آخر من چه می دانستم جانبازی چیست! صدای رعد و برق و باران از بیرون آمد، کمک کردم تختش را تا بیرون سالن بیاوریم، تا باران نرمی که باریدن گرفته بود را ببیند. چقدر پله داشت مسیر! پرسیدم آسایشگاه جانبازهای قطع نخاع که نباید پله داشته باشد. خندید و گفت اینجا ساختمانش مصادره ای است و اصلا برای جانبازها درست نشده است. خیلی خجالت کشیدم. دیوارهای رنگ و رو رفته آسایشگاه، تخت های کهنه، بوی نم و خفگی داخل اتاق ها... هر دقیقه اش مثل چند ساعت برایم می گذشت. به حیاط که رسیدیم ساختمان های بسیار شیک روبرو را نشانم داد. ساختمان هایی که انگار اروپایی بودند. می گفت اینها دیگر مصادره ای نیستند، بسیاری از این ساختمان ها بعد از جنگ ساخته شده، و امکاناتش خیلی بیشتر از آسایشگاه های جانبازهاست. نمی دانستم چه جوابش را بدهم. تنها سکوت کردم. می گفت فکر می کنی چند سال دیگر ما جانبازها زنده باشیم؟ یکه خوردم. چه سئوالی بود! گفتم چه حرفی می زنی عزیزم، شما سرورِ مایید، شما افتخار مایید، شما برکت ایرانید، همه دوستتان دارند، همه قدر شما را می دانند، فقط اوضاع کشور این سال ها خاص است، مشکلات کم شوند حتما به شما بهتر می رسند. خودم هم می دانستم دروغ می گویم. کِی اوضاع استثنایی و ویژه نبوده؟ کِی گرفتاری نبوده. کِی برهه خاص نبوده اوضاع کشور... چند دقیقه می گذشت که ساکت شده بود، و آن شوخ طبعی سابقش را نداشت. بعد از اینکه حرف مرگ را زد. انگار یاد دوستانش افتاده باشد. نگاهش قفل شده بود به قطره های ریز باران و به فکر فرو رفته بود. کاش حرف تندی می زد! کاش شکایتی می کرد! کاش فریادی می کشید و سبک می شد! و مرا هم سبک می کرد! یک ساعت بعد بیرون آسایشگاه بی هدف قدم می زدم. دیگر از خودم بدم می آمد. از تظاهر بدم می آمد. از فراموش کاری ها بدم می آمد. از جانباز جانباز گفتن های عده ای و تبریک های بی معنای پشتِ سر هم. از کسانی که می گویند ترسی از جنگ نداریم همان ها که موقع جنگ در هزار سوراخ پنهان بودند. و این روزها هم، نه جانبازها را می بینند نه پدران و مادران پیر شهدا را... بدم می آمد از کسانی که نمی دانند ستون های خانه های پر زرق و برقشان چطور بالا رفته! از کسانی که جانبازها را هم پله ترقی خودشان می خواهند! کاش بعضی به اندازه پشه ها معرفت داشتند وقتی که می خوردند، می گفتند کافیست! و بس می کردند، و می رفتند، ما چه می دانیم جانبازی چیست...
و اربعین حسینی آمد واز کاروان عشق جامانیدم😔🏴😭 امام حسین(ع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روزى مردى با زن خود مشغول غذا خوردن بود و غذا مرغ بریان بود، سائلى بر درب خانه اظهار حاجت کرد، آن مرد او را محروم کرد و چیزى نداد، بعد از مدّتى روزگار بر او برگشت و ثروت و دارایى اش از بین رفت و زن را نیز طلاق داد. زن با مرد دیگرى ازدواج نمود. از اتفاقات عجیب آن که، روزى آن زن با شوهر دوّم مشغول غذا خوردن و از جمله مرغ بریان بود که فقیرى بر درب خانه خوراک خواست. مرد گفت: مقدارى غذا و مرغ براى او ببر. وقتى زن غذا را به دست فقیر مى داد، دید گویا او را دیده است، دقّت کرد، سبحان الله، چه مى بینم! همان شوهر اوّلش بود که به این روز افتاده بود. گریه اش گرفت و برگشت. شوهر سبب گریه را پرسید پاسخ داد: شوهر اوّل من بود، یک روز با او غذا مى خوردم گدایى آمد و او آن گدا را محروم کرد. مرد گفت: خدا گواه است آن سائل من بودم و چون تلخى ناامیدى را دیده ام نمى خواهم کسى از در خانه ام محروم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظه‌ شماری می‌کردیم برای این سفر!! برای برافراشتن پرچم تسلیت ... برای هم‌قدم شدن با مولای‌مان ... برای دعای فرج، زیر قُبّه حسین ... چه‌کنیم که امسال ... مجالِ زیارت فراهم نشد ... هرجا که باشم؛ این‌ بار اما ... ... 🥀بحق الحسین علیه السلام اللهم عجل لولیک الفرج..🥀 💚
• وقتی به احادیث مراجعه میکنم، میبینم تو را با این ویژگی ها معرفی کرده اند: «رحمة الله الواسعة»، «کاشف البلوى»، «غوث»، «کهف»، «مزيل الهم» ای مهربانی وسیع خدا! ای بر طرف کننده بلاها! ای پناه ما! ای پشتیبان ما! ای کسی که همه غم و غصه ها را از بین می بری؟ آری، هیچ کس در این دنیا به مهربانی تو نمی رسد، امروز هیچ پناهگاهی از تو محکم تر نیست، هیچ فریادرسی از تو دلسوزتر و مهربان تر نیست! هیچ مشکل گشایی از تو تواناتر نیست! هیچ دستی از تو کریم تر و بخشنده تر نیست! 📕 یاد‌غریب ✍ دکتر‌مهدی‌ خدامیان‌ آرانی
هر سال عکسی از شهدایمان قاب میکردیم و به یاد آن پشتِ هجرت نصب مےکردیم و میگذاشتیم در مسیر اما امسال این رسم برعکس شده این رفقای شهیدمان هستند که در یاد ما خواهند کرد به رسم یادمان کنید... 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅اگر نماز شب نخوانیم، ورشکست می‌شویم! وسط شب که مصطفی برای نماز شب بیدار می‌شد، همسرش طاقت نمی‌آورد، می‌گفت: "بس است دیگر. استراحت کن، خسته شدی." و مصطفی جواب می‌داد: "تاجر اگر از سرمایه اش خرج کند بالاخره ورشکست می‌شود، باید سود در بیاورد که زندگیش بگذرد. ما اگر قرار باشد نماز شب نخوانیم ورشکست می‌شویم." اما همسرش که خیلی شب‌ها از گریه‌های مصطفی بیدار می‌شد کوتاه نمی‌آمد، می‌گفت: "اگر اینها که این قدر از شما می‌ترسند بفهمند این طور گریه می‌کنید... مگر شما چه معصیت دارید؟ چه گناه کردید؟ خدا همه چیز به شما داده، همین که شب بلند شدید یک توفیق است..." آن وقت گریه مصطفی هق هق می‌شد، می‌گفت: "آیا به خاطر این توفیق که خدا داده او را شکر نکنم؟" 🌷شهید مصطفی چمران🌷 ...🌙
نيت كن وكفش هايت را بيرون بياور وباپاي برهنه حركت كن.... آرام وكوتاه قدم بردار چرا كه قدم هايت ثواب حج وعمره اي دارد . به وادي السلام كه رسيدي به خوبان عالم سلام بده. ازدور انوار ملكوت ديده مي شود.آري گنبدي زرين چشم را روشني مي بخشد. وارد صحن شو ايوان نجف عجب صفايي دارد. دل را به حريمش گره بزن وبگو: 🌱السلام عليك يابن رسول الله ،السلام عليك يابن اميرالمومنين🌱 -------------------------------------- عجب معماری و طراحی زیبا و بکری خدا رحمت کند معمار ایوان نجف را