eitaa logo
📚کتابخوانی گونه‌گون و خلاقیت🌱❣
771 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
328 فایل
•°√🌱 کتابخانه بزرگ ایتا شامل کتاب‌های داستان و رمان‌های صوتی و فایل‌ PDF ☕🌱 . . •°√🖇فهرست مطالب سنجاق شده🖇 . . 🚫 کپی . ⚠️فقط در صورت فوروارد با ذکر لینک کانال⚠️ مدیر کانال a_agah_61@
مشاهده در ایتا
دانلود
منتظر قسمت‌های بعدیمون باشید ...
تا چقدر درست باشه، خودمونم نمیدونیم... ولی جای بسی تأسفه که آنچه در غرب رواج پیدا کرده بود و زن وسیله‌ای برای تبلیغات قرار گرفته بود، حالا بخوایم در کشوری مسلمان و شیعه، شاهدش باشیم.... 😭😱 اللهم عجّل لولیّک الفرج 🤲
🦋 نگذاریددلتان‌خراب‌شود..❗️ . . : تاچهل‌سال‌امید است‌ڪه‌انسان‌آدم‌شود. توروایت‌داریم‌ڪه‌اگرچهل‌سال‌بگذردو رابطه‌اۍباخدابنانڪند،شیطان‌پیشانیش رامۍبوسدومۍگویدقربان‌شڪل‌ماهت ڪه‌دیگرهدایت‌نمۍشوۍ. اگه‌چهل‌سال‌بگذردهرچه‌به‌اوبگویندانگار ڪه‌به‌دیـوارگفته‌اند. هیچ‌اثرۍندارد. جووناخوش‌بحالتون‌تاجوان‌هستید، نگذاریددلتان‌خراب‌شود.🌙🍃 🌿@khaneshbook
کتاب نخون ها! نکات قابل توجه و مهم 👌 🌿@khaneshbook
خاطرات سفیر نیلوفر شادمهری در کتاب خاطرات سفیر به بیان چالش‌های یک بانوی مسلمان به عنوان دانشجوی ممتاز ایرانی در فرانسه می‌پردازد که با نگارشی صمیمی و ساده، خواننده را به خوابگاهی در پاریس می‌برد و او را با رویدادها، تجربه‌ها و خاطراتش شریک می‌کند. خاطرات دختر مسلمانی که در کشور فرانسه، هر چند برای ادامه‌ی تحصیل در مقطع دکتری حضور دارد اما سفیری شده است برای دفاع از حقیقت اسلام. مواجهه‌ی او با آدم‌های مختلف و اتفاقات متفاوت این خاطرات را جذاب‌تر می‌کند، از قبول نشدنش در بهترین دانشگاه فرانسه تنها به دلیل حجابش و دست ندادن با سرشناس‌ترین اساتید مرد تا برگزاری دعای عهد در اتاق خوابگاه و خواندن دعای کمیل برای «یک سلیم النفس». نیلوفر شادمهری در این کتاب، حدود سی خاطره را به رشته‌ی تحریر درآورده که این مجموعه در واقع بخش اندکی از تمام خاطرات ایشان است. 🌿@khaneshbook
📚کتابخوانی گونه‌گون و خلاقیت🌱❣
#معرفی_کتاب خاطرات سفیر نیلوفر شادمهری در کتاب خاطرات سفیر به بیان چالش‌های یک بانوی مسلمان به عنوا
در بخشی از کتاب خاطرات سفیر می‌خوانید: کم‌کم داشت حالم از اون شرایط به هم می‌خورد. بچه‌ها متوجه نمی‌شدن که من دارم سر کار می‌ذارمشون یا واقعا متن شعر همین‌ قدر سخیفه. خدا خدا می‌کردم که هر چه زودتر اثر فاخری که می‌شنیدیم بساطش جمع بشه. اما همیشه درست توی همین شرایط زمان کش می‌آد و واحد گذشت زمان از ثانیه به شبانه‌ روز تغییر پیدا می‌کنه. سیلون دست‌ به‌ سینه وایساده بود و داشت سعی می‌کرد عمق نداشتۀ شعر رو بفهمه! چند بار به سرم زد بهشون بگم: «ببینید بچه‌ها، این اصلا در سطحی نیست که اسمش رو شعر بذارم. طرف یه چیزی خونده رفته.» اما نمی‌شد. آبروریزی بود. بعد از اون‌ همه افاضات دربارۀ شعر و ادب پارسی و مردم ادیب کشورم جای همچین حرفی نبود. ویدد، که سمت چپ مغی نشسته بود و تا اون ‌موقع ساکت بود، گفت: «من فکر می‌کنم اصلا با معشوقش مؤدب حرف نمی‌زنه!» گفتم: «خب، البته بله، کلا شعرش جوری گفته شده که با آدم با فرهنگی طرف نباشیم!» مغی گفت: «خب، بعدش چی می‌شه؟» 🌿@khaneshbook
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قصه دلبری قسمت۲۲_1.mp3
1.93M
فایل صوتی رمان 💞 ⚠️کپی فقط در صورت فوروارد با ذکر لینک⚠️ 🔺@khaneshbook
💡 از «کرونا» آموختیــم📒 جواب‌ امر به معروف💕 و نهی از منکر🔥 به توچه ، نیست 🚫 آلودگی یک نفر 😷 به همه ربط دارد 🌎 🌿@khaneshbook
یک شاخه‌ی گل .mp3
7.21M
🌹 🌹 🔅بالای ۵ سال 🔅با هنرمندی: معصومه بهرمن شش ساله از قم 🔅تدوین: کیهان بچه ها 🖌 نویسنده : مژگان بابامرندی 🌸کپی فقط در صورت فوروارد 🌸 🎈برای شنیدن بقیه قصه ها، بر روی لینک زیر بزنید🎈 🌿@khaneshbook