eitaa logo
خانه طلاب جوان
8.1هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
302 فایل
﷽ 🌀کانال رسمی «خانه طلاب جوان» پویشی برای ترسیم #طلبه_عصر_انقلاب 💎صاحب امتیاز: ☑️ نشریه خط: @KHAT_NASHRIYE ☑️ نشریه عهد: @NASHRIYEAHD ☑️ رادیو روایت: @RADIOREVAYAT ☑️ سیر صراط: @SEIR_SERAT 👨🏻‍💻 ادمین: @hasanbahraminejad 🌐 سایت: www.khanetolab.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
نشر خوبی ها مجازی- بدون لوگو.pdf
3.49M
جزوه 💠 عناوین طرح شده در جزوه: ⏪ جهاد تبیین ⏪ دو سبک زندگی ⏪ دو زاویه نگاه ⏪ نقش در تغییر انسان ⏪ به دنبال نامید کردن مردم از هویت‌شان ⏪ زوایه ⏪ تبلیغ چهره به چهره ⏪ - چکار کنیم دارایی هایمان بیشتر شود؟ - چطور با دارایی هایمان محبوب خدا شویم؟ - چگونه از گرفتاری خلاص شویم؟ 🌀🌀 خانه طلاب جوان 🔰🔰 http://eitaa.com/joinchat/2731802626C6597703c2f
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
بروشور طرح با کیفیت (مناسب برای چاپ و توزیع) ❓چکار کنم دارایی هایم بیشتر شوند!؟ ❓چطور با دارایی هایم محبوب خدا شوم؟ ❗️نعمت هایی که نعمت ترند! ❓چگونه از گرفتاری ها خلاص شوم؟ ❗️یک راه ساده برای خوشبخت شدن 🌀🌀 خانه طلاب جوان 🔰🔰 http://eitaa.com/joinchat/2731802626C6597703c2f
بروشور بدون لوگو.pdf
4.7M
بروشور طرح 🔸 مناسب برای چاپ 🌀🌀 خانه طلاب جوان 🔰🔰 http://eitaa.com/joinchat/2731802626C6597703c2f
پوستر ❓چکار کنم دارایی هایم بیشتر شوند!؟ ❓چطور با دارایی هایم محبوب خدا شوم؟ ❗️نعمت هایی که نعمت ترند! ❓چگونه از گرفتاری ها خلاص شوم؟ ❗️یک راه ساده برای خوشبخت شدن 🌀🌀 خانه طلاب جوان 🔰🔰 http://eitaa.com/joinchat/2731802626C6597703c2f
پوستر نشر خوبی‌ها.rar
14.08M
فایل مجموعه فشرده شده(زیپ) پوسترهای طرح 🔸 به همراه تصاویر سیاه سفید 🔸 مناسب برای چاپ (با کیفیت) 🌀🌀 خانه طلاب جوان 🔰🔰 http://eitaa.com/joinchat/2731802626C6597703c2f
2⃣ "اردوی تبلیغی خانه‌ طلاب جوان به منطقه بشاگرد" 💠 انزلوا هاهنا محط رحالنا ▪️در راه که می‌آمدیم، حال عجیبی داشتم. فضای منطقه مرا گرفته بود. نخل‌ها اذیتم میکردند. با تپه‌ها تپش قلب میگرفتم. تصویرها از مقابل چشمانم می‌آمدند تار میشدند و میرفتند. گاهی انگار کاروانی ببینم. ▪️رسیدیم. اطراق کردیم. گروه گروه آمدند. کپرها را آماده کردند. جارو زدند. تمیز کردند. کپرها برپا شد. علف‌های هرز را کندند. ریختند و آتش زدند. ▪️نشسته بودم و نظاره گر. تپش قلبم زیاد میشد. پوست تنم مور مور. دخترکان از مقابل چشمانم رد میشدند. سلام میکردند. میخندیدند و میرفتند. زنی نوزاد به آغوش آمد و رد شد. ▪️میخندیدم ولی عمق دلم می‌سوخت. بوی سوختن علف‌ها می‌آمد. تصویرها بیشتر میشد. دشمن قصد حمله از پشت سر داشت. علف‌ها را سوزاندند. ▪️صدا می‌آمد. صدای شمشیر. صدای همهمه. صدای قهقهه. تنم میلرزید. خدایا چه اتفاقی دارد می‌افتد؟ ▪️هنوز همه چیز امن و امان است. کاروان تازه فرود می‌آید. دخترک سه ساله برای بابایش ناز میکند. نوزاد در بغل مادرش آرام میخوابد. هنوز برادر هست. عمو هست.همسر هست. پا به رکاب هست. ▪️و من تصور میکنم، وقتی که دخترک روی همین خارها میدود. نوزاد شیرخواره را که من الأذن الی الأذن... برادر نیست... عمو نیست... همسر نیست... پا به رکاب نیست... ▪️همه را سوار کرد... رقیه را... رباب را... و خودش چشم به راه... عباس... کجایی برادرم؟ ▪️و اشک هایم سرازیر می‌شود. و در کربلا فرود می‌آید. 🖇 تجربه نگاری شب اول محرم 🌀🌀 خانه طلاب جوان 🔰🔰 http://eitaa.com/joinchat/2731802626C6597703c2f