eitaa logo
💝خانواده بهشتی👨‍👩‍👧‍👧
1.3هزار دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
4.1هزار ویدیو
112 فایل
مهارت های زندگی در سه محور هستند: 1️⃣.فردی 2️⃣.خانوادگی 3️⃣.اجتماعی 💢🔆💢 ارتباط با مشاور @pasokhgo313
مشاهده در ایتا
دانلود
احکام ‼️ وضو و غسل با وجود ناخن بلند 🔷 س ۵۷۱۵: آیا بلند بودن مانع رسیدن آب به زیر ناخن و در نتیجه باعث باطل شدن می شود؟ ✅ ج: صرف بلند بودن ناخن، مانعی برای وضو محسوب نمی شود و موجب بطلان آن نیست؛ اما اگر زیر آن مقدار از ناخن که از حدّ معمول بلندتر است، مانعی باشد بايد برطرف شود. 💯خانواده بهشتی💯 ³¹³_________________________________ @khanevade_beheshti313
⛔️ داد زدن به فرزندتان یاد می‌دهد تا زمانی که داد نزنید جدی نیستید اگر سعی دارید فرزندتان را از انجام کاری متوقف کنید یا ساکتش کنید، مدام داد و فریاد زدن راه درستش نیست. اگر به آرامی واکنش نشان دهید، اطمینان و عشق را در فرزندتان پرورش خواهید داد. اما عکس این موضوع هم صدق می‌کند؛ اگر مدام با داد و فریاد زدن کارتان را پیش ببرید، مغز فرزندتان وارد حالت جنگ و گریز خواهد شد. ⚠️ در بیشتر موارد ما به این امید سر بچه‌ها داد می‌زنیم که آنها یاد بگیرند دفعه‌ی بعد بدون داد زدن ِ ما، کاری را انجام بدهند یا ندهند. اما چیزی که واقعیت دارد کاملا برعکس است! یعنی ما به آنها یاد می‌دهیم تا زمانی که سرشان داد نزنیم، جدی نیستیم. تربیت نسل مهدوی 💚 💯خانواده بهشتی💯 ³¹³_________________________________ @khanevade_beheshti313
❤️ ‏اگر فریاد بزنی به صدایت گوش میدهند و اگر آرام بگویی به حرفت... ✍ محسن پوراحمد خمینی|روان‌شناس 💯خانواده بهشتی💯 ³¹³_________________________________ @khanevade_beheshti313
🔻مشق شما برای درس بچه‌ها 🌱🌱با هماهنگي خود كودك،‌ زمان مشخصي را براي انجام تكاليف مدرسه‌اش مشخص كنيد. اين زمان تا حد امكان با برنامه‌هاي تلويزيوني موردعلاقه‌اش و يا زمان فعاليت‌هاي بدني او تداخل نداشته باشد تا كودك مجبور به انتخاب يكي از آن‌ها نشود.🌱🌱 💯خانواده بهشتی💯 ³¹³_________________________________ @khanevade_beheshti313
♡ 💌 ڪلام‌شهـــید شهــید محــمد ابراهیم همت: میانبر رسیدن به خدا است ڪـــار خاصی لازم نیست بڪنیم! ڪافی است ڪارهای را به خاطر خدا انجام دهیم اگر تو این ڪار باشی شڪ نڪن شـــهید بعـــدی تویی..! 💯خانواده بهشتی💯 ³¹³_________________________________ @khanevade_beheshti313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😊 چقدر قیافش پاییزیه 💯خانواده بهشتی💯 ³¹³_________________________________ @khanevade_beheshti313
✅ دخترخانوم خوشگل ✅ آقا پسرخوشتیپ یه خواهش... ✨لطفا: کنار آینه اتاقت بنویس ✨طوری لباس بپوش و تیپ بزن که... ✅ امام زمان (عج) نگاهت کنه؛ نه مردم...⁉️ 💓 اللهم عجل لولیک الفرج 💓 💯خانواده بهشتی💯 ³¹³_________________________________ @khanevade_beheshti313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مروجان بی حجابی، اگر از روزگار سیلی های سختی می خورند، بدانند از کجاست. ☝️فیلمِ آتش گرفتن زنی که چادر زنان مسلمان را آتش زد. زان سبب دنیا پر از آهنگ ماست فاطمه(ع) الگوی ما، فرهنگ ماست 💯خانواده بهشتی💯 ____³¹³___________________ @khanevade_beheshti313
👈دین به مرد می‌گوید: برو بازی‌تو بکن! 🔶چرا زن‏ها ۶ سال زودتر از مردها مجبور به انجام نماز و روزه و سایر تكالیف شده‏اند؟ آیا این ظلم در حق زن‏ها نیست؟ 🔶پاسخ علامه جوادی آملی این است که: نه تنها در حق زنها ظلم نشده است بلكه آنها مورد عنایت ویژه قرار گرفته ‏اند. شما بارگاهی را تصور كنید كه بدون اذن ورود، نمی‏توان وارد آن شد؛ اگر در آن بارگاه رفیع، كسی زن را شش سال زودتر از مرد راه بدهد معلوم می‏شود كه این زن بیش از مرد مورد عنایت صاحب بارگاه قرار گرفته است. 👈 بلوغ در واقع مشرف شدن است نه مكلّف شدن، بزرگان اهل سلوك می‏گویند ما با بلوغ مشرف شده‏ ایم نه مكلف، چون زحمت و مشقتی در كار نیست. بلكه شرف در كار است. 🔷امام سجاد (عل) در مناجات الذاكرین می‏فرمایند: «یا مَنْ ذِكْرُهُ شَرَفٌ» یعنی ‏ای خدایی كه نام تو مایه شرافت است. بنابراین اگر كسی به جایی برسد كه لیاقت ذكر خدا را پیدا كند و به یاد خدا باشد و خدا هم به یاد او باشد، شرافتی نصیب او گردیده است و زن شش سال قبل از مرد به این شرافت می‏رسد. زن باید این مطلب را خوب درك كند كه دین صریحاً به مرد می‏‌گوید تو برو و شش سال دیگر بازی كن، ولی زن را به حضور می‏پذیرد. مثل این‏كه در یك مجمع علمی به بچه‏ها بگویند شما بروید بازی كنید، اینجا جای شما نیست، امّا بزرگترها را اجازه ورود بدهند. 📚 کتاب "زن در آئینه جمال و جلال خدا" جوادی آملی ص۲۲۳ 💯خانواده بهشتی💯 ³¹³_________________________________ @khanevade_beheshti313
💚 ❣خانه مریم و سعید❣ قسمت پانزدهم خاطره گویی سعید تمام شد. بچه ها کم کم داشت خوابشون می برد. سعید گونه ی بچه ها رو یکی یکی بوسید. بعد طبق معمول یه مولودی شاد در مدح امام علی علیه السلام از تو گوشی پیدا کرد و گذاشت جلوی در اتاق تا برای بچه ها پخش بشه. از اتاق اومد بیرون. دید که مریم تکیه داده به دیوار و غمگین. عجیب چهره ی پر نشاط همیشگیش حالا سرشار از حزن و ناراحتی بود. انگاری کشتی هاش غرق شده باشه. نزدیک تر که رفت دید داره گریه می کنه. گونه هاش خیس اشک بود. تعجب کرد. دستشو انداخت دور گردن مریم. به آرومی پیشونیش رو بوسید. پرسید: _چرا گریه می کنی مریم جان؟ یه لحظه به یاد کار خودش افتاد. اینکه به شوخی صدای بچه ها رو درآورده بود و مریم رو عصبانی کرده بود. مریم رو تنگ تر به بغل گرفت و با اندکی تواضع گفت: _ببخشید که ناراحتت کردم. البته ته دلش می دونست مریم سرشار از انرژی مثبت او، صرفاً به خاطر سر و صدای بچه ها یا شیطنت های این چنینی سعید هیچ وقت اینجوری گریه نمی کنه. اما باز نگران بود. نگران اینکه چه رفتاری انجام داده که اینقدر مریم رو به هم ریخته. مریم اما هم چنان ساکت بود. با قطره قطره اشک هایی که هم چنان جاری بود. این وضع مریم، سعید رو حسابی کلافه کرده بود. بلند شد برای مریم یه بالشت آورد. بعد بهش گفت: _اگه بخوابی بهتر میشی ان شا الله. مریم با همون ناراحتیش جواب داد: _نه خوابم نمیاد هنوز. سعید از رو نرفت و با بذله گویی ادامه داد: _آهان فهمیدم باید آزمایش خون بدی. فکر کنم سعید خونت کم شده و مریض شدی. آخ که چقدر دلم برای ماساژ دادن خوشگل ترین خانم دنیا تنگ شده. مریم نفس عمیقی کشید. اشکاشو پاک کرد و گفت: _آقا سعید به خدا این طرز رفتار با این بچه ها گناهه. سعید یک لحظه مبهوت شد. با تعجب روی تک تک کلماتی که از دهان مریم بیرون اومد سخت تمرکز کرد. به آرومی از مریم پرسید: _مگه چی کار کردم؟ ما که همین امشب رفتیم پارک و این همه به خودمون و بچه ها خوش گذشت. همین الانم براشون قصه گفتم تا بخوابن. مریم صاف تر نشست و گفت: _آقا سعید ازت خواهش می کنم منطقی باش. این بچه ها چهار ماهه باباشون رو درست و حسابی ندیدن.بابایی که قبلاً هر روز باهاشون بازی می کرد، اصلاً دیگه وقت بازی نداره و بدتر از اون دیگه براش مهم هم نیست که بچه ها به بازی با پدرشون نیاز دارن. اصلاً حواست هست که علی وارد دوران نوجوونی شده و بیشتر از هر زمانی به رفاقت با باباش نیاز داره؟ وقتی به جای رفاقت و صمیمت با باباش، جذب دوستاش شد و کار از کار گذشت دیگه توجه کردن بهش چه فایده ای داره؟ ندیدی امشب بچه ها چطور التماس می کردن بابا با ما بازی کن، بابا شبا زودتر بیا خونه؟ عزیزم این بچه ها عصبی شدن تو این وضعیت کرونا. تعطیلی مدرسه ها و خونه موندن و دعواهای هر روزه شون که اونم از سر کلافگیه، هم بچه ها و هم منو عصبی کرده. شما هم که سرت به کارت گرمه. باز بغض مریم ترکید و اشکش جاری شد. کلی گریه کرد. کمی که آروم تر شد ادامه داد: _اصلاً یادت میاد آخرین بار که بهم گفتی دوستت دارم کی بوده؟ می دونی دلم تنگ شده برای اینکه شب ها سرم رو بذارم رو بازوت و با نهایت آرامش به خواب برم؟ متوجهی که چند وقته شبها قبل خواب منو نبوسیدی؟ اصلاً خبر داری که این شب ها از سر دلتنگی ساعت ها گریه می کنم و دارم افسرده میشم؟ سعید جان همه چیز که کار نیست.یه کم حواست به زندگیتم باشه. دلم برای سعیدم تنگ شده. همون سعیدی که هرشب منو نوازش می کرد و بهم توجه نشون می داد. تو این مدت تا اونجا که تواناییشو داشتم گفتم اشکال نداره. بذار مانع پیشرفتش نشم. بذار به خواسته ش برسه و من مزاحمش نشم. ولی الان می بینم اونقدری حواست به کارت پرت شده که به کل از من و بچه ها غافل شدی. آقا سعید ما حاضریم شب ها نون خشک بخوریم ولی تو کنارمون باشی. اصلاً اگه ده برابر درآمد الانتو داشته باشی ولی حال دلمون اینی باشه که الان هست واقعاً ارزشش رو داره؟؟؟ سکوت محض همه فضای اتاق رو گرفته بود. فقط صدای آروم تیک تیک عقربه های ساعت بود که گذر زمان رو فریاد می زد. سعید سراپا گوش شده بود. خیلی کم پیش اومده بود که مریم در این حد صریح از سعید انتقاد کنه. اما طعم انتقادهای مریم از سعید اصلا رنگ و بوی بی احترامی و سرزنش نداشت. ❤️ ادامه‌ دارد... نویسنده: محسن پوراحمد خمینی ویراستار: ح. علی پور 💯خانواده بهشتی💯 ³¹³_________________________________ @khanevade_beheshti313