eitaa logo
💝خانواده بهشتی👨‍👩‍👧‍👧
1.3هزار دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
4.1هزار ویدیو
112 فایل
مهارت های زندگی در سه محور هستند: 1️⃣.فردی 2️⃣.خانوادگی 3️⃣.اجتماعی 💢🔆💢 ارتباط با مشاور @pasokhgo313
مشاهده در ایتا
دانلود
👈دین به مرد می‌گوید: برو بازی‌تو بکن! 🔶چرا زن‏ها ۶ سال زودتر از مردها مجبور به انجام نماز و روزه و سایر تكالیف شده‏اند؟ آیا این ظلم در حق زن‏ها نیست؟ 🔶پاسخ علامه جوادی آملی این است که: نه تنها در حق زنها ظلم نشده است بلكه آنها مورد عنایت ویژه قرار گرفته ‏اند. شما بارگاهی را تصور كنید كه بدون اذن ورود، نمی‏توان وارد آن شد؛ اگر در آن بارگاه رفیع، كسی زن را شش سال زودتر از مرد راه بدهد معلوم می‏شود كه این زن بیش از مرد مورد عنایت صاحب بارگاه قرار گرفته است. 👈 بلوغ در واقع مشرف شدن است نه مكلّف شدن، بزرگان اهل سلوك می‏گویند ما با بلوغ مشرف شده‏ ایم نه مكلف، چون زحمت و مشقتی در كار نیست. بلكه شرف در كار است. 🔷امام سجاد (عل) در مناجات الذاكرین می‏فرمایند: «یا مَنْ ذِكْرُهُ شَرَفٌ» یعنی ‏ای خدایی كه نام تو مایه شرافت است. بنابراین اگر كسی به جایی برسد كه لیاقت ذكر خدا را پیدا كند و به یاد خدا باشد و خدا هم به یاد او باشد، شرافتی نصیب او گردیده است و زن شش سال قبل از مرد به این شرافت می‏رسد. زن باید این مطلب را خوب درك كند كه دین صریحاً به مرد می‏‌گوید تو برو و شش سال دیگر بازی كن، ولی زن را به حضور می‏پذیرد. مثل این‏كه در یك مجمع علمی به بچه‏ها بگویند شما بروید بازی كنید، اینجا جای شما نیست، امّا بزرگترها را اجازه ورود بدهند. 📚 کتاب "زن در آئینه جمال و جلال خدا" جوادی آملی ص۲۲۳ 💯خانواده بهشتی💯 ³¹³_________________________________ @khanevade_beheshti313
💚 ❣خانه مریم و سعید❣ قسمت پانزدهم خاطره گویی سعید تمام شد. بچه ها کم کم داشت خوابشون می برد. سعید گونه ی بچه ها رو یکی یکی بوسید. بعد طبق معمول یه مولودی شاد در مدح امام علی علیه السلام از تو گوشی پیدا کرد و گذاشت جلوی در اتاق تا برای بچه ها پخش بشه. از اتاق اومد بیرون. دید که مریم تکیه داده به دیوار و غمگین. عجیب چهره ی پر نشاط همیشگیش حالا سرشار از حزن و ناراحتی بود. انگاری کشتی هاش غرق شده باشه. نزدیک تر که رفت دید داره گریه می کنه. گونه هاش خیس اشک بود. تعجب کرد. دستشو انداخت دور گردن مریم. به آرومی پیشونیش رو بوسید. پرسید: _چرا گریه می کنی مریم جان؟ یه لحظه به یاد کار خودش افتاد. اینکه به شوخی صدای بچه ها رو درآورده بود و مریم رو عصبانی کرده بود. مریم رو تنگ تر به بغل گرفت و با اندکی تواضع گفت: _ببخشید که ناراحتت کردم. البته ته دلش می دونست مریم سرشار از انرژی مثبت او، صرفاً به خاطر سر و صدای بچه ها یا شیطنت های این چنینی سعید هیچ وقت اینجوری گریه نمی کنه. اما باز نگران بود. نگران اینکه چه رفتاری انجام داده که اینقدر مریم رو به هم ریخته. مریم اما هم چنان ساکت بود. با قطره قطره اشک هایی که هم چنان جاری بود. این وضع مریم، سعید رو حسابی کلافه کرده بود. بلند شد برای مریم یه بالشت آورد. بعد بهش گفت: _اگه بخوابی بهتر میشی ان شا الله. مریم با همون ناراحتیش جواب داد: _نه خوابم نمیاد هنوز. سعید از رو نرفت و با بذله گویی ادامه داد: _آهان فهمیدم باید آزمایش خون بدی. فکر کنم سعید خونت کم شده و مریض شدی. آخ که چقدر دلم برای ماساژ دادن خوشگل ترین خانم دنیا تنگ شده. مریم نفس عمیقی کشید. اشکاشو پاک کرد و گفت: _آقا سعید به خدا این طرز رفتار با این بچه ها گناهه. سعید یک لحظه مبهوت شد. با تعجب روی تک تک کلماتی که از دهان مریم بیرون اومد سخت تمرکز کرد. به آرومی از مریم پرسید: _مگه چی کار کردم؟ ما که همین امشب رفتیم پارک و این همه به خودمون و بچه ها خوش گذشت. همین الانم براشون قصه گفتم تا بخوابن. مریم صاف تر نشست و گفت: _آقا سعید ازت خواهش می کنم منطقی باش. این بچه ها چهار ماهه باباشون رو درست و حسابی ندیدن.بابایی که قبلاً هر روز باهاشون بازی می کرد، اصلاً دیگه وقت بازی نداره و بدتر از اون دیگه براش مهم هم نیست که بچه ها به بازی با پدرشون نیاز دارن. اصلاً حواست هست که علی وارد دوران نوجوونی شده و بیشتر از هر زمانی به رفاقت با باباش نیاز داره؟ وقتی به جای رفاقت و صمیمت با باباش، جذب دوستاش شد و کار از کار گذشت دیگه توجه کردن بهش چه فایده ای داره؟ ندیدی امشب بچه ها چطور التماس می کردن بابا با ما بازی کن، بابا شبا زودتر بیا خونه؟ عزیزم این بچه ها عصبی شدن تو این وضعیت کرونا. تعطیلی مدرسه ها و خونه موندن و دعواهای هر روزه شون که اونم از سر کلافگیه، هم بچه ها و هم منو عصبی کرده. شما هم که سرت به کارت گرمه. باز بغض مریم ترکید و اشکش جاری شد. کلی گریه کرد. کمی که آروم تر شد ادامه داد: _اصلاً یادت میاد آخرین بار که بهم گفتی دوستت دارم کی بوده؟ می دونی دلم تنگ شده برای اینکه شب ها سرم رو بذارم رو بازوت و با نهایت آرامش به خواب برم؟ متوجهی که چند وقته شبها قبل خواب منو نبوسیدی؟ اصلاً خبر داری که این شب ها از سر دلتنگی ساعت ها گریه می کنم و دارم افسرده میشم؟ سعید جان همه چیز که کار نیست.یه کم حواست به زندگیتم باشه. دلم برای سعیدم تنگ شده. همون سعیدی که هرشب منو نوازش می کرد و بهم توجه نشون می داد. تو این مدت تا اونجا که تواناییشو داشتم گفتم اشکال نداره. بذار مانع پیشرفتش نشم. بذار به خواسته ش برسه و من مزاحمش نشم. ولی الان می بینم اونقدری حواست به کارت پرت شده که به کل از من و بچه ها غافل شدی. آقا سعید ما حاضریم شب ها نون خشک بخوریم ولی تو کنارمون باشی. اصلاً اگه ده برابر درآمد الانتو داشته باشی ولی حال دلمون اینی باشه که الان هست واقعاً ارزشش رو داره؟؟؟ سکوت محض همه فضای اتاق رو گرفته بود. فقط صدای آروم تیک تیک عقربه های ساعت بود که گذر زمان رو فریاد می زد. سعید سراپا گوش شده بود. خیلی کم پیش اومده بود که مریم در این حد صریح از سعید انتقاد کنه. اما طعم انتقادهای مریم از سعید اصلا رنگ و بوی بی احترامی و سرزنش نداشت. ❤️ ادامه‌ دارد... نویسنده: محسن پوراحمد خمینی ویراستار: ح. علی پور 💯خانواده بهشتی💯 ³¹³_________________________________ @khanevade_beheshti313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
درزبان لری شوهر را (میره) گویند, که برگرفته ازواژه میریاست,که آریاییان هفت هزارسال پیش به نان آوران خانه میگفتند. این است دیرینگی قوم لر. چقد زیبا گفت سیمین بهبهانی: میدانید از کی لر مظهر خنده شد؟! از وقتی که تو که خود را صاحب فرهنگ میدانی،مهمانش شدی!! و او تنها گوسفندش را برایت سر برید و با خوشرویی از تو پذیرایی کرد !! و آنگاه که به شهر پر زرق و برق تو آمد،آدرس ساندویچی سر کوچه را با نگاهی عاقل اندر سفیه به او نشان دادی !!! میدانی از کی لر مظهر خنده شد؟! آنگاه که او تمام زندگیش را به زنش سپرد !! و تفنگ به دست از شهر و ناموس تو دفاع کرد !! میدانی از کی لر مظهر خنده شد؟! آنگاه که تو به راحتی دین متجاوزین به کشورت را پذیرفتی و او جنگید ! و جان داد ! ولی آن ننگ را نپذیرفت، تا تو، صاحب فرهنگ و هموطنش آن را به او قالب کردی !! میدانی از کی لر مظهر خنده شد؟! آنگاه که تو نفت را از سرزمین او استخراج کردی تا با پولش به لر فخر بفروشی و آنچنان دچار توهم شوی که خود را صاحب فرهنگ بدانی و لر را بی فرهنگ خطاب کنی !! بیاییم سرگذشت احمقانه خود را به اسم لر و در قالب جک لری بیان نکنیم !! .یه ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﻟﺮﻩ .... ﻣﯿﺸﻪ , ﺩﮐﺘﺮ ﻣﻠﮏ ﺣﺴﯿﻨﯽ ' ﺗﻨﻬﺎ ﭘﺰﺷﮏ ﭘﯿﻮﻧﺪ ﮐﺒﺪ ﺩﺭ ﺁﺳﯿﺎ ..... ﯾﻪ ﻟﺮﻩ ﻣﯿﺸﻪ , ﻋﻠﯽ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺧﺎﻥ ' ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﺭﺗﺶ ﺭﺿﺎ ﺧﺎﻥ ﻣﯿﮕﻪ : ﻫﺮ ﻋﻘﺎﺑﯽ ﺑﺨﺎﺩ ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﮐﺸﻮﺭ ﻋﺒﻮﺭ ﮐﻨﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﺮﻫﺎﺷﻮ ﺑﺎﺝ ﺑﺪﻩ ..... ﯾﻪ ﻟﺮﻩ ﻣﯿﺸﻪ , ﭘﺮﻓﺴﻮﺭ ﻣﻮﺳﯿﻮﻧﺪ ﻭ ﻗﻠﺐ ﻣﺼﻨﻮﻋﯽ ﺭﻭ ﺍﺧﺘﺮﺍﻉ ﻣﯿﮑﻨﻪ ..... ﯾﻪ ﻟﺮﻩ ﻣﯿﺸﻪ ﺳﺮﺩﺍﺭ ﺍﺳﺪ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ ﻓﺎﺗﺢ ﺗﻬﺮﺍﻥ ... ﯾﻪ ﻟﺮﻩ ﻣﯿﺸﻪ ﭘﺮﻓﺴﻮﺭ ﮐﺮﻡ ﺯﺍﺩﻩ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺭﯾﺎﺿﯽ ..... ﯾﻪ ﻟﺮﻩ ﻣﯿﺸﻪ ﺍﺣﺴﺎﻥ ﮐﺎﻣﺮﺍﻧﯽ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻫﺎﺭﻭﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﺨﺘﺮﻉ ﻗﺮﻧﯿﻪ ﻣﺼﻨﻮﻋﯽ ... ﯾﻪ ﻟﺮﻩ ﻣﯿﺸﻪ ﭘﺮﻓﺴﻮﺭ ﺑﺎﻫِﺮ ﻣﻐﺰ ﺳﻮﻡ ﻓﯿﺰﯾﮏ ﺟﻬﺎﻥ .....یه لره میشه بی بی مریم شیرزن بختیاری ﯾﻪ ﻟﺮﻩ ﻣﯿﺸﻪ ﺑﺎﻧﻮ ﻗﺪﻡ ﺧﯿﺮ ﺭﻫﺒﺮ ﻣﺒﺎﺭﺯﺍﻥ ﻋﺸﺎﯾﺮ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ ..... ﯾﻪ ﻟﺮﻩ ﻣﯿﺸﻪ ﺑﻬﻨﺎﻡ ﻣﺤﻤﺪﯼ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻧﻮﺟﻮﺍﻥ ﺷﻬﯿﺪ ﺭﺍﻩ میهن ..... ﯾﻪ ﻟﺮﻩ ﻣﯿﺸﻪ ﺣﺴﯿﻦ ﭘﻨﺎﻫﯽﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﻣﯿﻤﻮﻧﻪ ﺣﺮﻓﺎﺵ ..... ﯾﻪ ﻟﺮﻩ ﻣﯿﺸﻪ ﺑﺎﺑﺎﻃﺎﻫﺮ ..... ﯾﻪ ﻟﺮﻩ ﻣﯿﺸﻪ , ﺍﺭﯾﻮﺑﺮﺯﻥ ' ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺭﺗﺶ ﺩﺍﺭﯾﻮﺵ ! ...... یه لره میشه یوتاب خواهر دلیر آریوبرزن که دوش به دوش برادر با ارتش اسکندرگجستک میجنگه تا جان بده... ما که جک لری میفرستیم اینم به اشتراک بذاریم تمام ایران سرای من است. اخرین حرف علیمردان خان بختیاری موقع اعدام !!! "چشمانم رانبندید تاببینم چگونه شغالان یک شیر را از پای درمی آورند" به یزدان که: به گیتی نیست چون ما دیوانه ای/ که بر سر کند خاک بیگانه ای/ 💯خانواده بهشتی💯 ³¹³_________________________________ @khanevade_beheshti313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ولادت امام حسن عسکری مبارک🌸🌼🌻🌺🌹💐🌷 💯خانواده بهشتی💯 ³¹³_________________________________ @khanevade_beheshti313
6.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خیلی قشنگ و زیبا با بیانی آرام و دلنشین👏🏻 حاج آقای ماندگاری 💯خانواده بهشتی💯 ³¹³________________________ @khanevade_beheshti313
🔴 زیبائی و نظم بخاطر همسر خانه‌ی ، بسیار جالب و دیدنی بود، وسائل و لوازم منزل به طور منظم چیده شده بود، مثلا رنگ پرده‌ها خیلی ساده ولی متناسب با رنگ منزل بود. علت را از ایشان پرسیدند که چرا اینقدر مرتب و منظم است؟ ایشان فرمودند: موقعی که من کردم همسرم از خانواده و نسبتاً متمکّنی بود، و من گفتم که هستم و چیز زیادی ندارم و آنها بدین صورت قبول نمودند، ولی بعدها می‌دیدم هر وقت اقوام و خویشان همسرم به منزل ما می‌آمدند، خانه سر و سامان خوبی نداشت و باعث خجالت و شرمندگی همسرم می‌شد. لذا بخاطر به همسرم و او منزل را به این صورت درآوردم که مشاهده می کنید و این موجب رضایت او شد. زینت منزل فقط به خاطر رضایت او بوده نه برای تمایل خودم به تجملات و زرق و برق دنیوی. 💠 البته خانه و فرش مربوط به یکی از اقوام آقا بود و بعضی از وسائل خانه هم توسط همسرشان که تمکنی داشته‌اند تهیه شده بود. 💯خانواده بهشتی💯 ³¹³_________________________________ @khanevade_beheshti313
🌹|شهید حسن شوکت‌پور ✍️ خجالت ▫️تا اومدم دست به کار بشم سفره رو انداخته بود. یه پارچ آب، دو تا لیوان و دو تا پیش‌دستی گذاشته بود سر سفره. نشسته بود تا با هم غذا رو شروع کنیم. وقتی غذا تموم شد گفت: الهی صد مرتبه شکر، دستت درد نکنه خانوم. تا تو سفره رو جمع کنی منم ظرف‌ها رو می‌شورم. گفتم: خجالتم نده، شما خسته‌ای، تازه از منطقه اومدی. تا استراحت کنی ظرف‌ها هم تموم شده. نگاهی بهم انداخت و گفت: خدا کسی رو خجالت بده که می‌خواد خانومش و خجالت بده. منم سرم رو انداختم پایین و مشغول کار شدم. 📚 فلش کارت مهر و ماه، مؤسسه مطاف عشق 💯خانواده بهشتی💯 ³¹³_________________________________ @khanevade_beheshti313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا