eitaa logo
خانه مهر
1.9هزار دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
8.1هزار ویدیو
377 فایل
کانال اطلاع رسانی در موضوع مهارتهای زندگی و تربیت فرزند برای ارتباط با مدیر کانال و ارسال مطالب و پاسخ به مسابقات، به این آدرس پیام بفرستید @ab_hasani
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻مگه با یه تار مو دنیا خراب میشه که گیر میدین؟ بزارین مردم آزاد باشن! ⬅️ یکی از تجارت های پرسود در دنیا میدونید چیه؟ اینه انتهای خط !
💠 در طول روز با به شوهرتان پیام دهید که منتظر قدومت هستم تا و اشتیاقش برای آمدن به خانه زیاد شود. 💠 انتظار خود را با الفاظ و گاه بیان کنید. 💠 مردها از بیان این انتظار به می‌آیند. 💠 با ابراز این انتظار، منزل را برای مرد تبدیل به پناهگاه او کنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸غلط میکنید که به خاطر عصبانی بودنتان، از دشمن ایران حمایت میکنید! 🔹ما دیگر با شما گفت و گو نمیکنیم.
عدم الزام پوشش چادر برای متهمان به کجا رسید؟ 🔹حضور یکی از متهمان قتل با پوشش چادر اعتراض کاربران در را در پی داشت. این در حالی است سال‌ گذشته رییس قوه‌قضاییه بخشنامه‌ای در رابطه با عدم الزام پوشش چادر ابلاغ کرده بود. 🔹اما مشکلی که در این رابطه وجود دارد این است که برخی متهمان در هنگام خروج از زندان یا بازداشتگاه خود بر پوشش چادر تاکید دارند. 🔹شنیده‌ها درباره این شخص نیز حاکی از آن است که متهم با اصرار خودش را انتخاب کرده بود. 🔹کارشناسان می‌گویند یکی از راهکارها این است که از ابتدا چادر در اختیار متهم قرار نگیرد.
هدایت شده از آینده سازان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈 👏 🙏 موضوع: 👌هر هفته یک نکته از جملات کاربردی 🙏حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا حسنی
✅ هرس کردن درخت، باعث رشد بیشتر آنها می شود.اما هیچ باغبانی نهال تازه جوانه زده را هرس نمی کند. چند سال اول زندگی کودک هم زمان پرورش کودک است نه تربیت او!! والدینی که در سال های اول زندگی فرزندشان را تنبیه می کنند، یا داد می زنند در حقیقت باغبانانی هستند که نهال تازه جوانه زده را هرس می کنند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 این «چادر» قرار نبود لباس متهم بشه... 🎬 سکانسی از فیلم سینمایی «دست‌های خالی» به کارگردانی ابوالقاسم طالبی
علیهاسلام 👈 جلسه همفکری و برنامه ریزی فعالیتهای فرهنگی 👏 ویژه همسران دارای مدرک حوزوی و دانشگاهی در رشته های علوم انسانی 👌 جهت ثبت نام به محل خدمت سرپرست مراجعه کنند 👈 مهلت ثبت نام ۱۵ آذر 👈 زمان جلسه: پنجشنبه ۱۷ آذر 🙏 مکان: نوبنیاد، روبروی بیمارستان چمران
هدایت شده از آینده سازان
««قسمت ششم»» میدان تقسیم-رستوران اوتانتیک هنوز چند دقیقه ای به ساعت ده شب مونده بود که بابک وارد رستورانی بسیار زیبا و سنتی اوتانتیک شد. رستورانی که در سه گوشه آن، آشپزخونه هایی با دیوار کوتاه وجود داشت و مشتری ها میتونستند ببینند که آشپزها در حال طبخ گزلمه(نوعی نان سنتی معروف) هستند. بابک نگاهی به دور و اطرافش انداخت تا اینکه دید اون دکه دار با یه نفر نشسته. اونا دستی تکون دادند و بابک را دعوت کردند پیش خودشون. بابک وقتی به اونا رسید، با استقبال گرم اونا روبرو شد. بابک: سلام. سلام. دکه دار: سلام. چطوری؟ راحت پیدا کردی؟ بابک: آره. سخت نبود. دکه دار: معرفی میکنم؛ آقا بابک ... آقا آبتین ... خودمم که آذر بابک: خوشبختم آبتین که مرد حدودا 50 ساله و توپُر بود گفت: منم همینطور. من ایرانیم. راحت باش داداش. با من میتونی راحت صحبت کنی. بابک: آذر هم ماشالله فارسیش خوبه. حتی ضرب المثل هم بلده. اینو که گفت، سه نفری خندیدند. آذر: من خیلی گشنمه. بذارین یه چیز خوب سفارش بدیم. آبتین: از همین حالا بگم که شماها مهمون من هستید. پیشنهاد میدید یا خودم انتخاب کنم. بابک: من هر چی آوردین میخورم. ضعف دارم. آبتین: مشخصه. زیر چشمات گود افتاده پسر. آذر: آقا خودت سفارش بده و قال قضیه رو بکن. آبتین سفارش سه دست بره کباب مفصل با همه مخلفاتش داد. دو سه نوع نوشیدنی و شراب و ... آبتین: من به معجزه شکمِ پُر اعتقاد دارم. ما ایرانی ها اگه شروع دوستیمون با یک غذای خوب باشه، میشه به آینده اون دوستی بیشتر امیدوار بود. حتی نظراتمون بعد از غذای مفصل و یکی دو تا نوشیدنی خنک، میتونه کل زندگیمونو عوض کنه. آذر: این آقا آبتین ما از بهترین خیّرین هست که من میشناسم. دست خیلیا رو گرفته. حتی چند بار دست منم گرفته و خیلی شرمندشم. آبتین: بس کن آذر. این صفت ما ایرانی هاست که نمیتونیم درد و بدبختی یکی دیگه رو ببینیم و ساکت بمونیم. آذر رو به بابک گفت: راستی چه خبر از وسایلات؟ تونستی کاری کنی؟ بابک آهی کشید و گفت: ای بابا. خودت گفتی که دیگه دنبالش نباشم. کجا برم دنبالش؟ مگه بعد دو هفته دیگه پیدا میشه؟ آذر: حالا اشکال نداره. وقتی شرح حالت به آبتین گفتم، اصلا بذار خودش بگه چه حالی شد. آبتین: ولش کن. حال من مهم نیست. مهم اینه که الان اینجا هستی و تا چند دقیقه دیگه یک دست بره کباب عالی میزنی و حالت عوض میشه. از خودت برام بگو. تو کجا و اینجا کجا؟ بابک: والا چی بگم؟ گفتیم بریم ترکیه کار کنیم و یه لقمه نون دربیاریم و زیر منت کسی نباشیم که یهو اینجوری شد. آبتین: مگه ایران چش بود؟ ببین راحت باش. آذر همه چی برام گفته. فیلماتم دیدیم. راحت باش بابا. غریبه اینجا نیست. بریز بیرون داداش. آذر: به من و آبتین اعتماد کن. اگه بعدا ضرر کردی، بیا و تف کن تو صورتم. حاشیه نرو. با خیال کیف و راحت حرفتو بزن. بابک وقتی این اصرار آذر و آبتین رو دید دیگه همه چیزو گفت و حدود یک ساعت همه چی تعریف کرد. حتی وقتی غذا آورده بودند و گارسون ها با یه سلیقه خاص، غذا رو روی میز چیدند، بازم بابک داشت تعریف میکرد. بعدش هم با دهن پر حرف میزد و اونا هم در حالی که داشتند غذا میخوردند اما با دقت به حرفای بابک گوش دادند. بابک: خلاصه اینطوری شد که الان اینجام و هیچ امیدی به فردا صبحم ندارم چه برسه امید به آینده. اینا همه آرزوهامو به باد دادند. آبتین: با این حساب، تو هیچ خبری از خانوادت هم نداری. درسته؟ بابک تا اسم خانوادش شنید، هیچی نگفت. سرشو انداخت پایین. چند ثانیه ای بغض کرد و بعدش یهو دلش ترکید و اشک از گوشه چشماش جاری شد. اونا که دلشون خیلی سوخته بود، دلداریش دادند و آذر دستمالی به بابک داد تا اشک و چشماشو پاک کنه. آبتین: الان مهم ترین چیز اینه که بدونی خانوادت در چه حالی هستند. دو سه تا گوشی روی میز داشت اما دست کرد در جیبش و یک گوشی دیگه درآورد و روشنش کرد و رمزش زد و گرفت جلوی بابک. آبتین: تا من و آذر میریم دستامونو میشوریم و برمیگردیم با خانوادت حال و احوال کن. ببین. اصلا نگران نباش. این خط ماهواره ای هست و نه میتونن ردّت بگیرن و نه برای خانوادت داستان میشه. با خیال راحت باهاشون حرف بزن. کد ایران هم 0098 هست. اولش بزن 0098 و بعدش کد شهرتون بگیر و بعدشم شماره تلفن خونتون. تا ما برمیگردیم راحت باش و اصلا هم فکر خرج و طولانی شدنش و این چیزا هم نباش. پاشو آذر. پاشو بریم دستامونو بشوریم و برگردیم. بابک که دهنش از این همه محبت و انسانیت باز مونده بود، دیگه نتونست تعارف و مخالفت کنه و گوشیو گرفت. اولش تردید داشت که تماس بگیره یا نه. یه کم با خودش کلنجار رفت. اما دیگه تصمیم گرفت تماس بگیره. تماس گرفت و حدود یک ربع مفصل با مادرش و خواهرش حرف زد.
علیهاسلام 👈 جلسه همفکری و برنامه ریزی فعالیتهای فرهنگی ،👈همراه با هدیه عمومی به شرکت کنندگان در جلسه همفکری 👏 ویژه همسران دارای مدرک حوزوی و دانشگاهی در رشته های علوم انسانی،روانشناسی،جامعه شناسی،مدیریت فرهنگی،مربی رشته های مهد،قرآنی،فعلیتهای فرهنگی 👌 جهت ثبت نام به محل خدمت سرپرست مراجعه کنند 👈 مهلت ثبت نام ۱۵ آذر 👈 زمان جلسه: پنجشنبه ۱۷ آذر
بر 🌷 روزی پر از خیر و برکت و سلامتی و را برای شما همراهان محترم آرزو داریم
👈 ۳۱۷ 👇 👈 ۱۴۰۱ 🙏 امروز، هدیه محضر مبارک و و بزرگوارش علیهم السلام و همه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 غربی‌ها چگونه با شستشوی مغزی برخی افراد را وادار به خودتحقیری می‌کنند!؟ 🎥 استاد رحیم‌پور ازغدی: فکر کردید به غارت کشورتون راضی میشن؟ کاری می‌کنن خودتون بگید ما و اجدادمان همگی خر بودیم... 🌏
💠 بیشتر زوجین قبل از ازدواج و در دوران نامزدی به همدیگر تعارف می‌کنند مثلاً درب ماشین را برای هم باز می‌کنند، صندلی میز غذاخوری را بیرون می‌کشند و با دقت به حرف‌های هم گوش می‌کنند؛ اما بعد از ازدواج اکثر این رفتارها ترک می‌شود. 💠 زوجین موفق همدیگر را در اولویت هر کاری قرار می‌دهند. البته این به معنای این نیست که زن و مرد رفتار رسمی با همدیگر دارند و مدام در حال تعارف کردن هستند! بلکه منظور این است که زن و شوهر به حرفهای طرف مقابل علاقه نشان می‌دهند، او را جدی می‌گیرند و رفتار احترام آمیزی دارند. در واقع زوجین موفق برای یکدیگر وقت می‌گذارند و از افکار، احساسات، علایق و مشکلات طرف مقابل سرسری و به سادگی نمی گذرند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👏مهمترین و کاملترین و در عین حال کوتاهترین کلیپ در مورد آشوبها این کلیپ هست، از دست ندهید. 🇮🇷
🌸 داخل شلغم را خالی کنید و در فضای خالی شده عسل بریزید ! ③ساعت بعد، شلغم آب انداخته و معجون حاصل يكي از بهترین و قوی ترین داروهای سرماخوردگی است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 اینجا اروپا نیست، اینجا تهران است پایتخت جمهوری اسلامی ایران!! این بساط و که کم کم به برهنگی کامل ختم خواهد شد فقط با حرکت های مردم مومن انقلابی جمع خواهد شد مساجد را احیاء و زنده و پویا کنیم و حرکت های اصلاحگرایانه اجتماعی و فرهنگی را در خانه خدا طراحی و عملیاتی کنیم بار دیگر باید به سنگر مسجد برگردیم دقیقا همانجایی که امام انقلاب را پایه گذاری و شروع کرد. 🔴
🌷 (علیه‌السَّلام) فرمودند : 🌟 بعد از مرگ هیچ پاداشی به انسان نمی‌رسد ، مگر در سه چیز : 1) صدقه‌ای که در زنده‌ بودنش جاری ساخته است، مانند: پلی که ساخته و هنوز استفاده می‌شود. ‌2) سنتی را احیاء نموده باشد تا زمانی که به آن سنت عمل می‌شود. 3) فرزند صالحی که برای او استغفار می‌نماید. 📚الامالی شیخ‌صدوق
علیهاسلام 👈 جلسه همفکری و برنامه ریزی فعالیتهای فرهنگی ،👈همراه با هدیه عمومی به شرکت کنندگان در جلسه همفکری 👏 ویژه همسران دارای مدرک حوزوی و دانشگاهی در رشته های علوم انسانی، روانشناسی، جامعه شناسی، مدیریت فرهنگی، و مربی رشته های مهد، قرآنی،فعالیتهای فرهنگی 👌 جهت ثبت نام به محل خدمت سرپرست مراجعه کنند 👈 مهلت ثبت نام ۱۵ آذر 👈 زمان جلسه: پنجشنبه ۱۷ آذر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢زن، زندگی،آزادی‌/مرد،میهن،آبادی 📍دخترفروشی پدر و مادر افغانستانی ✍خوب بنگرید حاصل ۲۰سال دیروز آمریکا و انگلیس بر سرزمین ملت افغانستان چه بوده؛ این‌ تصاویر کارنامه‌ی شوم جنایتکارانی است که امروز بدنبال بر مغزهای ملت ایران هستند
هدایت شده از آینده سازان
از لابلای سیم ها و فرکانس ها که عبور کنیم، در نهاد امنیتی که چترشون رو سر بابک بود، سه نفر در یک اتاق نشسته بودند و در حال گوش دادن به مکالمه بابک و خانوادش بودند. بابک: بد نیست. راحتم. ولی بهترم میشه. مادرش: چیزی گیرت میاد؟ شام خوردی؟ بابک: آره بابا. چه جورم. بره کباب زدم. دلت نخواد. اصلا بره کبابش حرف اول میزنه. مادرش: خب خدا رو شکر. جات چطوره؟ بابک: به نظرم داره بهتر میشه. مادرش: ینی چی؟ مگه بد بوده؟ بابک: حالا ولش کن. هتل که نبودم. همین جوری یه جایی جور شد و اونجا تِلِپ شدیم. ولی به نظرم بهتر میشه. مادرش: خدا کنه. مادر خیلی نگرانتم. مراقب خودت باش. بابک: نگران من نباش. من جایی نمیرم که زیر پام آب بره. مادرش: خدا کنه. کی برمیگردی؟ بابک: معلوم نیست. راستی اینجا شبها خیلی دیدنیه. برعکس روزا که خبری نیست. اونجا چطوریه؟ مادرش: نمیدونم چی میگی! باز کجا رفتی که میگی شبها دیدنیه؟ بابک شیرمو حلالت نمیکنم اگه جای بدی بریا. وسط مکالمه اونا محمد رو کرد به مجید و گفت: لااقل سه چهار تا کد خوب داد. درسته؟ مجید گفت: کارش عالی بود. فکر نمیکردم اینقدر دقیق بتونه کد بده. محمد: بره کباب کجای استامبول خیلی معروفه و حرف اول میزنه؟ سعید: قربان اینجا نوشته رستوران اوتانتیک. محمد: جاش بهترم میشه. ینی چی مجید؟ اینو تو بگو! مجید: ینی حداقل با یکی دو نفر ارتباط گرفته اما خیلی ازشون مطمئن نیست و اول راه هست. محمد: آفرین. درسته. زیر پاش آب نمیره ینی چی؟ سعید با خنده گفت: ینی منطقه یک و دو و سه ساحلی نیست و جایی در عمق شهر ... محمد: اینم درسته. شبهاش چرا دیدنیه؟ مجید با دقت در حال نگاه کردن به کامپیوترش بود که گفت: ینی تا الان همه قرارهایی که داشته شبها بوده و اگه لازم بشه میتونیم روز باهاش ارتباط بگیریم. محمد: حالا تا ارتباط! کاش اینو نمیگفت. بگذریم. راستی واحد خواهران حواسشون به خواهر و مادر بابک هست؟ سعید: بله قربان. مشکلی نیست. دیروز هم چک کردند و خدا رو شکر مشکلی نداشتند. محمد پاشد رفت سراغ مانیتور بزرگ و نقشه را زوم کرد روی منطقه هتل اوتانتیک. محمد: مختصات دقیق اینجا را بدید بچه های اون ور. از حالا 24 ساعته میخوام این هتل و آدما و رفت و آمدش زیر بار باشه. اما از یه طرف دیگه، در یک مکان نامعلوم، دو نفر، در یک اتاق با یک کامپیوتر و دو تا دستگاه شنود و ... در حال گوش دادن به صحبت های بابک با مادرش بودند. نفراول: کدوم شهر؟ نفر دوم: بانه است! خودِ بانه. نفر اول: مکان دقیق خونه مادر و خواهرش مشخصه؟ نفر دوم: آره. حوالی شهرک نور. بلوار عثمان آباد. نفر اول: خوبه. بچه ها رو بفرست تحقیق. عکس مادر و خواهرش و کلا کوچه و محله اش را هم بفرستند. ادامه دارد...