eitaa logo
خانه مهر
1.9هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
8.6هزار ویدیو
386 فایل
کانال اطلاع رسانی در موضوع مهارتهای زندگی و تربیت فرزند برای ارتباط با مدیر کانال و ارسال مطالب و پاسخ به مسابقات، به این آدرس پیام بفرستید @ab_hasani
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از خانه مهر
44: باشه دخترم. یه کم دیگه تحمل کن. دعوتتون میکنیم که حتی به خاطر اینکه حسن نیت ما بهتون ثابت بشه و بدونید که خطری متوجه شوهرتون و یا شما نیست باهاش تلفنی صحبت کنید و حتی خودش به شما بگه که مدارکتون برای ویزا و کارهای قانونی به ما بدید تا ما ترتیب همه چیزو براتون بدیم. خانمه که داشت چشماش از شور و شوق برق میزد گفت: اگه اینجوری باشه که خیلی ازتون ممنونیم. بی گناهه؟ آره؟ 45: حالا اون به کنار. فعلا برای ما مهم اینه که شما گناهی ندارین و باید خانواده دوباره دور هم جمع بشه. 44: فقط تنها خواهش ما اینه که به هیچ وجه با کسی در این زمینه صحبت نکنید تا خبرتون کنیم. 🔷🔶🔷🔶🔷🔶 نهاد امنیتی محمد و مجید و سعید دور هم نشسته بودند و گفتگو میکردند. مجید: هاکان اولش نخ نمیداد اما بچه ها کاری کردند که یواش یواش متقاعد شد که یک تماس تصویری با شما داشته باشه. محمد: خیلی خب! همین حالا؟ سعید: چشم. اجازه بدید. دقایقی بعد، سعید گفت: قربان ما آماده ایم. محمد: منم آماده ام. بسم الله. با واتساپ تماس تصویری گرفتند. از این طرف، چهره هاکان به صورت کامل و شفاف معلوم بود اما از آن طرف، به طرز کاملا طبیعی و بدون اینکه شک برانگیز باشد، با استفاده از نرم افزارهای خاص، چهره شهید علی هاشمی بر صورت محمد طراحی و قالب گذاری شده بود. محمد: درود! علی هاشمی هستم. از وزارت اطلاعات. با کی صحبت میکنم؟ هاکان: درود متقابل. هاکان هستم. 🔷🔶🔷🔶🔷🔶 سه روز بعد-کمپ-اتاق 10 سر و وضع آن اتاق از همه اتاق های دیگر بهتر بود و به نوعی سوییت مستقل و تمیز و اختصاصی تیبو محسوب میشد. سوزان با تیبو در یک گوشه نشسته و در حال گفتگو بودند. سوزان: تا حالا کسانی که بهت معرفی کردم، آدمای بد و تو زرد بودند؟ تیبو: نه. تو دختر باهوشی هستی. از دور هوات داشتم. دیدم چطور ارتباط میگیری و حرف از زبونشون میکشی. سوزان: تا حالا ازت چیزی خواستم؟ تیبو: همین اذیتم میکنه. نه. بارها منتظر بودم بیایی ازم پول بگیری و خرج کنی اما نیومدی و فقط برای معرفی زن و دخترایی که شناسایی کرده بودی اومدی. چیزی شده سوزان؟ سوزان: یه عوضی مزاحمم شده. احساس امنیت نمیکنم. فکر کنم نفوذی رژیم ایران باشه. تیبو درست نشست و صداشو صاف کرد و گفت: کدوم بی پدری جرات کرده به تو توهین کنه؟ سوزان: کارش از توهین گذشته. تا باشه نمیتونم کار کنم. تیبو: کاریت نباشه. بسپرش به خودم. سوزان: نمیخوام کسی دیگه ... تیبو: خیال جمع باش. خودم ترتیبشو میدم. شب شد. در تاریکی های اطراف نرده ها با کمال تعجب، سوزان داشت با نادر قدم میزد و قربون صدقش میشد. سوزان: تو واقعا جوون با جرات و با جنمی هستی. نادر: قربونت برم دختر. تو هم خیلی خانم و خوشکلی. این چند روزه خیلی رو شعرها و جملاتت فکر کردم. خیلی قشنگ بود. مثل خودت. سوزان با ناراحتی گفت: خوشکلی و قشنگی چه به درد میخوره وقتی نتونی به کسی که دوستش داری برسی؟ نادر: چرا غم داری عزیزم؟ چی شده؟ چی مانع رسیدن من و تو به هم هست؟ سوزان جواب داد: یه نفر روز اولی که اومدم اینجا به زور صیغه ام کرد. تا حالا نذاشتم کاری کنه و هر بار به زور و کلک ازش فاصله گرفتم. نجاتم بده نادر! نادر به چشمان سوزان زل زد و گفت: خلاص! دیگه نمیبینیش. قول میدم. سوزان گفت: نه بابا ... مگه الکیه؟ آخه چطوری؟ نادر چاقوشو از زیر لباسش درآورد و گفت: تا دسته فرو میکنم تو سینه اش. به موت قسم این کارو میکنم. فقط آمار بده. سوزان گفت: وای من میترسم نادر! اتفاقی نمیفته؟ نادر: خلاصت میکنم از شرّش! بگو کجاست این لامروّت؟ سوزان با تردید و حالتی مثل عصبی ها به طرف حمام نگاه کرد و آهسته گفت: رفته حمام. معمولا حمام آخری میره. وای نادر ولش کن ... من میترسم! نادر که از روزی که آرزو خودکشی کرده بود، عقل و هوش از سرش پریده بود و الان هم درگیر گریه و چهره و جذابیت سوزان شده بود، خون جلوی چشماش گرفت و رفت به طرف حمام. سوزان از موقعیت استفاده کرد و فورا خودش را به جعبه تقسیم برق رساند. هنوز نادر به حمام آخر نرسیده بود که برق کل کمپ خاموش شد. نادر هم که با خشم و سرعت داشت به طرف حمام آخر میرفت، از خاموشی چراغ ها استفاده کرد و در حالی که چاقو را در دستش محکم گرفته بود به طرف حمام آخر دوید. صبح شد و باز هم جلوی حمام ها قیامت شده بود. جمعیت مثل مور و ملخ جمع شده و سر و صدای زیادی راه افتاده بود. ماموران کمپ و پلیس ترکیه که قادر به کنترل جمعیت نبودند کار را به کتک و ضرب و شتم مردم رساندند. چند لحظه بعد، دو جنازه از حمام خارج شد. جنازه هایی که از قرائن و شواهدش معلوم بود که منتظر همدیگر بودند و در کمین یکدیگر نشسته بودند. دو جنازه‌ی کارد کُش شده که جای سالم روی بدن هم نگذاشته بودند. جنازه تیبو و جنازه نادر! 🔷🔷پایان فصل اول🔷🔷   ادامه دارد...
بر 🌷 روزی پر از خیر و برکت و سلامتی و را برای شما همراهان محترم آرزو داریم
👈 ۳۳۸ 👇 👈 ۱۴۰۱ 🙏 همزمان با امروز، هدیه محضر مبارک و و بزرگوارش علیهم السلام و همه
6.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ توبه از گناهی که یادمون نیست ... 💠 دکتر سید محسن 🔹 دوره 🔸 گزیده‌ای از جلسه پرسش و پاسخ ⁉️ چگونه از گناهانی که قبلاً انجام دادیم ولی الان اصلا یادمون نیست باید توبه کرد؟
🔲✨عظمت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در قرآن 💕💕خداوند متعال در سوره«مدثر» به بزرگی از حضرت فاطمه زهرا سلام ‌الله‌ علیها یاد نموده و فرموده است: 🌹«إِنَّهَا لَإِحْدَى الْكُبَرِ، نَذِيرًا لِلْبَشَرِ»؛ 🌸«اين يكى از حادثه‌هاى بزرگ است که در آن پند و اندرز آدمیان است».[1] امام باقر علیه السّلام فرمودند: 👈 «منظور از این آیه، حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها می‌باشد».[2] 📚پی‌نوشت: [1]. سوره مدثر، 35-36. [2]. تفسیر قمی، ج2، ص396.‎‌‌‌‎‌‌‎‎‌‌
برای دوام زندگی تون همیشه به همسرتون حال و احساس خوب بدید..! حال و احساس خوب یعنی چی؟ یعنی احساس کنه که: 🔹مهمه 🔹ارزشمنده 🔹و بهش نیاز دارید..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨️🏴 الا ای چاه ، یارم را گرفتند گلم ، باغم ، بهارم را گرفتند به که گویم که با ضرب غلافی همه دار و ندارم را گرفتند؟
هدایت شده از آینده سازان
👈 به مناسبت ، برگزار میشود 👏 👌 زمان بارگزاری سوالات مسابقه: ۶ دی ماه
هدایت شده از آینده سازان
1144252_orig.pdf
1.3M
👆👆👆👆👆👆👆👆 متن کتاب
7.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠خب به همت دانشجویان عزیزمون سوره ی جدیدی به نام حَجَر هم نازل شده😁 ببینید آقای جهرمی چقدر با متانت و زیبا پاسخ دادند👌 ✍️
11.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬نماآوا|◾️سه آیه آه... 🥀به مناسبت شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها 🎧همخوانی استدیویی: 💠گروه تواشیح تسنیم اصفهان💠 ⭕️اشعار فارسی در مدح سیدة النساء العالمین و صلوات خاصه حضرت زهرا(س)