eitaa logo
خانه مهر
1.9هزار دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
7.7هزار ویدیو
372 فایل
کانال اطلاع رسانی در موضوع مهارتهای زندگی و تربیت فرزند برای ارتباط با مدیر کانال و ارسال مطالب و پاسخ به مسابقات، به این آدرس پیام بفرستید @ab_hasani
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 
هدایت شده از 
عراق-اقلیم کردستان ساعت ده صبح بود. پیرمردی که در جلسه با سوزان و آلادپوش حالش بد شده بود و زانوهاش شل شده بود، داشت با دو نفر صحبت میکرد. اتاقی نمور و تاریک که اون دو نفر، رو به دیوار ایستاده بودند و پیرمرد پشت سر آنها قدم میزد و با آنها صحبت میکرد: -شما مورد وثوق من و همه کسانی هستید که با ما همکاری میکنند. من فکر نمیکردم حتی آقای آلادپوش که به نوعی دست راست مریم رجوی محسوب میشه، شما را میشناسه. این ینی شما کارتون خیلی درسته. شما دوره های زیادی دیدید. مصداق کامل جان برکف واقعی هستید. من به شما دو نفر افتخار میکنم. اون دو نفر هم زمان گفتند: جان بر کفیم! پیرمرد ادامه داد: داغ زن و بچه هامون رو سینمون نشسته. رژیم تهران باعث شده رخت سیاه از تن درنیارم. هر وقت یاد بچه ها و زن ها و پیرمردا و پیرزنایی میفتم که تو اون حمله موشکی سوختند، جگرم آتش میگیره. این آتش خاموش نمیشه مگر اینکه داغ زن و دختر و بچه هاشون بذاریم رو دلشون. باید کاری کنیم که بفهمند کوتاه نمیاییم. همین امشب با کولبرها وارد ایران میشید. سه تا ماشین عوض میکنید و خودتون رو به تهران میرسونید. دوستان ما در اونجا شما رو راهنمایی میکنند. من هم در اینجا براتون دعا میکنم و تا آخر عمرم بهتون افتخار میکنم. 🔷🔶🔷🔶🔷🔶 تهران-وزارت اطلاعات سعید به اتاق محمد آمد و گفت: قربان پرینت مکالمات و پیام های 48 ساعت گذشته از گوشی شبنم را آوردم. محمد که سرش تو سیستمش بود، پرسید: خب؟ خلاصه اش بگو! سعید گفت: با همه خبرنگارها مخصوصا خبرنگارهایی که در دوره های مختلف خارج از کشور شرکت کردند تماس داشته و با همشون برای امروز عصر ... ینی حدودا دو سه ساعت دیگه قرار گذاشته. محمد که داشت یه چیزی تایپ میکرد وسط تایپش پرسید: کجا دقیقا؟ سعید گفت: میدون انقلاب! محمد پرسید: چند تا خبرنگار؟ سعید: چهل پنجاه تا! محمد سرشو از روی مانیتور برداشت و پرسید: از مجید خبر داری؟ سعید: جدیدا نه. نیم ساعت پیش باهاش حرف زدم. محمد: همین حالا ببین اونجا اوضاع چطوره؟ سعید گوشیشو درآورد و رفت رو خط مجید. سعید: آقا مجید اوضاع چطوره؟ چه خبر؟ مجید: اینا قراره نیم ساعت دیگه حرکت کنند. تعدادشون هم بیشتر شده. صد و هفتاد و هفت نفر خانم جوان که اغلب زیر 25 سال هستند. محمد به سعید گفت: به مجید بگو هر جا خواستن برن، برن. تو موقعیتت عوض نکن. سعید گفت: مجید شنیدی حاجی چی گفت؟ مجید: آره. چشم. ارتباط با مجید تمام شد. محمد به سعید گفت: برو رو خط 400 . سعید رفت رو خط 400 . محمد گفت: بده من! محمد گوشیو از سعید گرفت و گفت: چه خبر؟ اعلام موقعیت! 400: دخترا رو از برج میلاد آوردند پایین. هیچ کس هم مطلع نشد. حالِ آقا صدرا هم خوب بود و رفت. محمد گفت: از مهشید و شبنم چه خبر؟ 400: هنوز ترافیک داریم. همیشه این موقع روز اینجا ترافیکه. شبنم از ماشین مهشید پیاده شد و یه موتوری گرفتن و با سرعت داره میره. محمد: کسی فرستادی دنبالش؟ 400: نیاز نبود قربان! وقتی دیدیم کنار بزرگراه ایستاده و منتظر موتور هست، صدرا با موتورش فرستادم. محمد با تعجب گفت: درست دارم میشنوم؟ ینی الان شبنم، ترکِ موتورِ صدرا نشسته و داره میره؟! 400: بله قربان! محمد رو به سعید کرد و با لبخندی از ته دل گفت: بابا شماها خیلی دلتون گنده است! خیلی دمتون گرمه به قرآن! سعید هم زد زیر خنده! محمد به سعید گفت: به صدرا زنگ بزن ببینم! سعید به صدرا زنگ زد. صدرا همینطوری که تو سرعت بود، از طریق هندزفری که داشت به تماس محمد وصل شد و بلند گفت: خاکم آقا. خاک! محمد که داشت میترکید از خنده گفت: بابا دمت گرم! عجب جونوری هستی تو! الان چسبیده بهت و داری وسط ماشینا ویراژ میدی؟ صدرا هم جواب داد: آره مَشتی. جات خالی. محمد پرسید: کجا به سلامتی؟ صدرا جواب داد: آقا تا خیابون حجاب مسافر دارم. بنده خدا دیرش شده. نمیتونم بیام پیش شما! محمد گفت: حله. حله. فقط ولش نکنا. همون دور و بر بِپَلَک ... مهمون خودته! صدرا هم با شیطنت گفت: منم که مهمون نواز! محمد دوباره خنده ای کرد و گفت: مراقب خودت باش. ازش چشم برندار. صدرا هم گفت: رو چِشم. آقا امری فرمایشی! تماس تمام شد. محمد به سعید گفت: اصلا روحیه ام عوض شد. محمد رفت رو خط 400 و گفت: تشویقی دارین. همتون. مراقب باش. الان شما دنبال مهشیدی؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤 است و بوی حلوای خیرات ، یاد آدم های رفته ... 🖤چه مهمانان بی دردسری هستند 🖤رفتگان، نه به دستی 🖤ظرفی را آلوده میکنند 🖤و نه به حرفی دلی را .... 🖤بیایید برایشان دعای خیر کنیم🙏 🖤خدا تمام رفتگان را بیامرزد الهی آمین شادی روحشان وصلواتی بفرستید وبخوانید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
است هوایت نکنم می‌میرم یادی از صحن و سرایت نکنم می‌میرم صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام
🔴مرکز مشاوره و خدمات روانشناختی 🍀«خــانــه ســبــز»🍀 🔶ویژه کارکنان و خانواده‌های محترم(شاغل و بازنشسته) 🔹مشاوره حضوری ،آنلاین و تلفنی (رایگان) 🔶با حضور روانشناسان مجرب خانم و آقا درتهران وشهرستان ها 💠خدمات مشاوره‌ای در زمینه‌های: ✔️ازدواج و مهارت‌های پیش از ازدواج ✔️خودآگاهی (مسائل فردی) ✔️خانواده و زوج درمانی ✔️مذهبی و روانسنجی ✔️تحصیلی و شغلی ✔️ انجام تست های استعداد یابی ویژه کودکان ونوجوانان ✔️انجام تست های پیش از ازدواج ✔️برگزاری کارگاه های تخصصی در حوزه خانواده وفرزند پروری آدرس سایت نوبت دهی: https://khaneyehsabz.ir ☎️شماره‌های تماس: ۰۹۰۲۸۶۲۸۷۷۰ - ۰۹۰۲۸۶۳۸۷۶۹ 📍آدرس: میدان نوبنیاد، خیابان صنایع (شهید فخری‌زاده)، تربیت‌بدنی سازمان صنایع دفاع. 🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸 https://eitaa.com/khanesabz110 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
اللهم صل علی محمد و آل محمد بر 🌷ضمن تسلیت سالروز علیه السلام 👈روزی پر از خیر و برکت و سلامتی و را برای شما همراهان محترم آرزو داریم
👈 ۳۹۱ 👇 👈 ۱۴۰۱ 🙏 همزمان با سالروز علیه السلام 👏 امروز، هدیه محضر مبارک و و و بزرگوارش علیهم السلام و همه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 و درماندگی ملایی از اهل سنت درباره نظر اهل سنت در مورد والدین پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و سلام الله علیه
⚫️ امروز سالروز رحلت جناب ابوطالب علیه‌السلام، عموی گرامی رسول اکرم صلی‌الله علیه وآله و پدر گرامی امیرالمؤمنین، علی علیه‌السلام در سال ١٠ بعثت است، (۳ سال قبل از هجرت) ✅ آیت‌الله بهجت قدس‌سره می فرمود: 🔸اگر کسی در اسلام ابوطالب شک دارد خوب است در ایمان مؤمن آل فرعون [۱] شک داشته باشد! 🔸و اگر کسی در ایمان مؤمن آل فرعون اشکال دارد باید آیه [بیست و هشتم از سوره غافر] را از قرآن حذف کند! _________ ١. به صراحت قرآن یکی از آل فرعون با این که در دستگاه وی بود اما مؤمن بود ایمان خود را پنهان می کرد. (سوره مبارکه غافر، آیه ۲۸) 📚گوهرهای حکیمانه، ص١۵٩ او یک حامی بزرگ هم‌چون پدر برای پیامبر بود... 🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این پست برای یاران خصوصی هست... ذخیره کنید هرصبح و شام با ولی امر مسلمین جهان زمزمه کنید.
هدایت شده از خانه مهر
گرم‌ترین خانه ، خانه‌ایست که در آن مردِ خانه محترم شمرده شود💓💓💓 و زنِ خانه محبوب باشد فقط همین ... مرد تشنه احترام است و زن عاشق محبت است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 امام خامنه‌ای (مدظله العالی): با سیاست ناامید سازی و ایجاد تَوهم ِ بن‌بست در کشور، باید مبارزه بشود. 👌این کلیپ را حتی اگر هر روز، در تمام گروههای مجازی، ارسال کنید باز هم تکراری نیست؛ و یادآوری اون برای همه آحاد جامعه کاملا لازم و ضروریست.
هدایت شده از 
هدایت شده از 
دو ساعت گذشت. مجید رفت رو خط محمد و گفت: سلام قربان. وقتتون بخیر. محمد: تشکر. چه خبرا آقا مجید؟ مجید گفت: آقا شما مطمئنید که امروز عصر خبرایی هست؟ محمد جواب داد: شک ندارم. چطور؟ مجید گفت: من هیچ نشانه خاصی نمیبینم. شاید یه جای دیگه است! محمد: مثلا کجا؟ محمد در حال صحبت با مجید بود که سعید سراسیمه وارد شد و گفت: قربان لطفا تشریف بیارید! محمد بدون خدافظی گوشیو گذاشت روش و دنبال سر سعید رفت. وارد اتاق مانیتورینگ شدند. سعید روی دوربین برج میلاد زوم کرد. محمد دید دو تا دختر بالای برج میلاد هستند. هر دوشون در حال برهنه شدن هستند. دوربین ها را زوم کرد. دید درهای شیشه ای پشت سرشون رو قفل کردند و هیچ کس نمیتونه اونا را کنترل کنه. دخترا لحظه به لحظه وضع پوششون بدتر میشد. محمد فورا بیسیم رو برداشت و متصل شد به یکی از بچه ها که همون اطراف بود. گفت: چه خبره؟ -قربان چون فاصله زیادی تا زمین دارند و زاویه بدی هم ایستادند، خیلی جلب توجه نمیکنه و کسی پایینِ برج جمع نشده. محمد گفت: کسی نیست که از اونا فیلم بگیره؟ -نمیبینم. حداقل در شعاع دویست متری اینجا کسی رو نمیبینم که دوربین دستش باشه. محمد فورا خط رو عوض کرد و رفت رو خط 400. گفت: خانم شما هنوز دنبال مهشید و شبنم هستید؟ 400: سلام قربان. بله. درخدمتم. محمد: اونا کجان؟ 400: وارد بزرگراه حکیم شدند. محمد فورا رفت رو نقشه آنلاین. پرسید: لابد سرعتشون هم زیاده. درسته؟ 400: بله. دارن لایی میکشن و میرن. اتوبان هم خیلی شلوغ نیست. دارن تندتر از حد مجاز میرن. محمد: خب اینا دارن میان به طرف برج میلاد! این دختره هنوز نیومده شروع کرده! رو کرد به سعید و گفت: فورا ماشینشون پیدا کن! سعید چندثانیه بعد، موقعیت ماشین اونا را با دوربین بزرگراه انداخت رو مانتیور چهارم. محمد گفت: خب با این حساب، اگه با این سرعت بیان، سه دقیقه دیگه میرسن برج میلاد! به احتمال قوی شبم قراره از این ماجرا عکس بگیره و به دنیا مخابره کنه! سعید که یه چشمش به دوربین برج بود و یه چشمش هم داشت سرعت بالای ماشین مهشید و شبنم را میدید گفت: چه دستور میدید؟ محمد گفت: حالت این دخترا ... خیلی هم کم سن و سال هستند ... هفده سال دارن اینا؟ سعید گفت: تقریبا! محمد گفت: حالت اینا به خودکشی نمیخوره. اینا منتظر کسی هستند. نگا کن ... یکیشون داره با موبایل حرف میزنه و مدام پایینو نگاه میکنه! سعید گفت: قربان مهشید و شبنم دو دقیقه دیگه وارد فرعی برج میلاد میشن. چیکار کنیم؟ محمد رفت رو خطِ همونی که در موقعیت برج میلاد بود. گفت: کسی از بچه ها هست که در حکیم مستقر باشه؟ -یکی از بچه ها با موتورش داره میاد طرف من! محمد: وصلش کن به من! لحظات داشت تند تند میگذشت و ماشین مهشید و شبنم لحظه به لحظه به فرعی که به طرف برج میلاد میرفت نزدیک و نزدیکتر میشد. -جونم آقا! صدرام. محمد: سلام صدرا. دقیقا کجایی؟ -دارم از حکیم خلاف میام بالا. محمد: نرسیده به خروجی برج میلاد ... حداقل پنجاه متر قبلش ... اقدام کن. -رو چِشم آقا. خودم یا یکی دیگه؟ محمد: هر کدوم سریعتر میشه. فقط زود. سی ثانیه بیشتر وقت نداریم. ضمنا به کسی آسیب نرسه. محمد از دوربین میدید که یه موتوری داره خلاف میاد. فهمید صدراست. صدرا با سرعت هرچه تمامتر در حال خلاف رفتن در مسیر پایین به بالای حکیم بود که یهو همه از دوربینا دیدند چنان موتورو تو سرعت خوابوند و خودش و موتور روی زمین کشیده شدند و با سرعت به طرف یه پژو میرفتند که هر کس رو صندلی بود از هیجان از سر جاش بلند شد! صدرا موتورو ول کرد و موتور با سرعت وحشتناکی به پژو خورد و صدرا هم بعد از اینکه خوب رو زمین غلت خورد، به طرف گاردریل کنار بزرگراه پرت شد. همه ... هر کی این صحنه و هنرنمایی صدرا رو دید با صدای بلند یک وای کشیدند! محمد که چشماش صد تا شده بود رفت رو خطش و گفت: زنده ای تو؟! صدرا همونجوری که رو زمین و کنار گاردریل افتاده بود گفت: آره آقا. پاشم دعوا کنم یا بمیرم مثلا؟ محمد گفت: خدا نکنه بمیری. شیر مادرت حلالت. مَردم دارن میان به طرفت. بذار آمبولانس خودمون بیاد. صدرا: چشم آقا. اینو گفت و دیگه صدایی نیومد. مردم دسته دسته به طرف صدرا اومدند. ترافیکی شد در حد قیامت. محمد دید که ماشین مهشید و شبنم در بدترین وضعیت ممکن ترافیکی گیر کردند. جوری که حتی اگر میخواستند پیاده بشن و ماشینو ول کنند و پیاده بروند، نمیتونستند. در این حد فاصله ها کم بود و همه تو هم قفل شده بودند. محمد رفت رو خطِ نفری که کنار برج میلاد بود. گفت: کجایی؟ -قربان دارم میرم بالا. محمد: زود باش. این دخترا خودکشی نمیکنند. ینی راهی ندارن که خودکشی کنند. اصلا شرایط پرت کردن خودشون هم ندارند. فقط زود خودتو برسون بالا. -چشم. قربان صدرا چیزیش نشد؟ محمد: نه. چطور؟ -هیچی. خدا را شکر. فعلا. ادامه دارد... https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی عشق محمد بس است و آل محمد... 🌸عید مبعث حضرت عشق، پیامبر مهر و مهربانی بر همگان مبارک🍃🌸
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼﷽ 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 🌸 عید بزرگ مبعث، آغاز راه رستگارى و طلوع تابنده مهر هدایت و عدالت، و آزادی بشریت از عصر جاهلیت بر تمامی مسلمانان جهان و خاصه شیفتگان مکتب اهل بیت علیهم السلام مبارک باد 🌸
👈 ۳۹۲ 👇 👈 ۱۴۰۱ 🙏 همزمان با صلی الله علیه وآله 👏 امروز، هدیه محضر مبارک و و و بزرگوارش علیهم السلام و همه
اعمال 💚 از چهار روز مهم که ثواب برابر با هفتاد سال را دارد... سر به یاد ما هم باشید🌼
زمان بیشتری را به همسرتان اختصاص دهید محققان می گویند زوج هایی که روزانه دست کم 30 دقیقه را در کنار هم سپری می کنند، کمتر در معرض خطر جدایی و اختلاف قرار دارند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥نزاع سرِ خودخواهی است 👈اگر همین یک نکته را در و جامعه پیاده کنیم، همه مشکلات حل خواهد شد
ره: 🔻با نیت کار کن 🔸خانواده ات هر چند نفر که هستند، به آنها نگاه نکن و به نیت همان تعداد از ائمه علیهم السلام از آنها پذیرایی کن. چند وقت که این کار را ادامه دادی، ببین چه می‌شود. 🔻با نیت کار کن. 🔸مثلاً در حمام خودت را به این نیت بشوی که داری نفست را از صفات رذیله و از هوی و هوس و آرزوهای دور و دراز می‌شویی ◽️سرت را به این نیت اصلاح کن که داری گناهان و خیالات باطل را از وجودت قیچی می‌کنی، ◽️سرت را به نیت شانه کردن سر یک یتیم شانه کن ◽️خانه را که جارو میزنی و لباس ها را که می‌شویی، به نیت بیرون ریختن دشمنان اهل بیت علیهم السلام از زندگی و وجودت انجام بده 🔰چند وقت که با نیت کار کردی، آن وقت ببین که نور همۀ فضای زندگی ات را پر می‌کند و راه سیرت باز می‌شود. 📚مصباح الهدی، ص ۲۱۴