فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حاج آقا یه چیزی بگو قانع بشم چادری بشم!!...
🌍 #حجاب
#حجاب_عفاف
#بانو_مجتهده_امین یکی از سالکان الی الله بود که حدود ۴۰ سال قبل از دنیا رفت .اویک زن روحانی مطابق قرآن بود.
ایشان تالیفات و شاگردان بسیاری از خانم ها داشت.
او می گفت: هیچ ریاضت نفسی برای زن مانند خانه داری نیست .لذا بهترین خانه داری ها را می کرد.
دائماً می گفت: #زن از خانه #شوهر به بهشت می رود یا از خانه شوهر به جهنم می رود.
بانو امین #چشم_برزخی داشتند ، خیلی از اولیای خدا از جمله #آیت_الله_ناصری این را گواهی دادند.
حکایت معروفی است که ایشان را در خواب در بهشت دیدند و پرسیدند:
آنجا چه چیز بیشتر به درد می خورد؟
ایشان در پاسخ گفتند:
اگر می دانستم #صلوات چه گنجی ست که تمام عمر صلوات می فرستادم.
📗 پاورقی کتاب بابا سعید - گروه فرهنگی ابراهیم هادی- صفحه ۹۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️پاسخ جالب رهبر انقلاب به یک شبهۀ مشهور
🔹شما که میگید فرزند زیاد، خب اگر زیاد شدند، نمیتونیم تربیتشون بکنیم!
✅ #جهاد
#فرزندآوری
هدایت شده از
از سعید پرسید: کجاست؟
سعید گفت: اولین راهرو بپیچ سمت چپ. الان میاد از روبروت رد میشه. چون تا آخر سالن رفت و دید بسته است و داره برمیگرده.
دید همونطور که سعید گفته بود پرستار با ویلچرش اومد و از مسیر روبروی صدرا رد شدند. صدرا هم با احتیاط، دو سه متری اونا دنبالشون میرفت. پرستار داشت شبنم رو به طرف درِ خروجی میبرد. ینی جایی که حداکثر فاصله اش با درِ اصلی بیمارستان و شلوغی جمعیت، نهایتا بیست متر بود.
صدرا به سعید گفت: این داره دختره رو میبره به طرف شلوغیا. جمعیت زیاده. چیکار کنم؟
هنوز سوالش تموم نشده بود که پرستار در را باز کرد. در باز کردن همانا و شروع پرتاب کوکتل مولوتف و سنگ از طرف جمعیت به طرف اون در و حیاط و ساختمون بیمارستان همانا!
پرستاره که معلوم بود یه ریگی تو کفشش داشت، به محض دیدن اون صحنه، ویلچر رو محکم به طرف جلو هُل داد و خودش از یه سمت دیگه فرار کرد. ویلچر شبنم مثل توپی که رو زمین داره قِل میخوره، داشت با شتاب به طرف سنگ بارون میرفت.
در همون لحظه، صدرا که دید یه کوکتل آتیش گرفته، بین زمین و هوا داره به سمت سرِ شبنم نزدیک میشه، با سرعت دوید و یک متری شبنم، خودشو رو سر شبنم پرتاب کرد و در یه حرکت، کوکتل رو با آرنجش به یه طرف دیگه زد. جوری عکس العمل از خودش نشان داد که نه رو سر شبنم افتاد و نه حتی شبنم متوجه شد که بلا از سرش رفع شده.
شبنم تا دید به در نزدیک شده، از رو ویلچر بلند شد و شروع به دویدن کرد. با سرعت به طرف در خروجی رفت. جمعیت که در رو شکسته بود و داشت وارد میشد، نفهمید چی شد و چنان با فشار وارد شدند که شبنم محکم به زمین خورد و جمعیت میخواست از رو شبنم رد بشه و زیر دست و پا له بشه که نفهمید چطوری و از کجا اما یه نفر پشت یقشو گرفت و محکم از زیر دست و پا کشید و خودشو و دوربینشو نجات داد.
شبنم حتی فرصت نکرد وسط شلوغی نگاه کنه که کی نجاتش داد؟ چطوری از خفه شدن و لگد مال شدن قطعی نجات پیدا کرد؟ فقط دید از بیمارستان رفته تو کوچه. بعدش با تمام شتاب، شروع به دویدن و فرار کنه.
سعید که همه صحنه ها رو از دوربین داشت میدید، رفت رو خط صدرا و گفت: دم شما گرم. حله. نجات پیدا کرد. شما خوبی؟ مشکلی برات پیش نیومده؟
صدرا که دستش به خاطر اصابت به آتیش و کشیده شدن رو زمین بیمارستان خونی شده بود به سعید گفت: نه آقا. خوبم. این دختره رفت دیگه؟ حله؟ خیالم راحت باشه؟
سعید جواب داد: آره. شما برو به مادرتون برس. دستت درد نکنه.
و صدرا آروم آروم از بیمارستان خارج شد و به طرف موتورش تو تاریکی ها رفت و از همون طرف، چراغ خاموش و بی سر و صدا اونجا رو ترک کرد.
ادامه دارد...
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour
#تلاوت_قرآن
👈#صفحه ۴۰۶
#امروز👇
👈 #شنبه #سیزدهم_اسفند ۱۴۰۱
👈#ثواب_قرائت امروز، هدیه محضر مبارک #بی_بی_فاطمه_زهرا و #همسر و #پدر و #مادر بزرگوارش علیهم السلام و همه #شهدای_انقلاب
❌💑 رئیس بازی در خانه ممنوع 😐
🔸خانم های گرامی با شوهرتون اصلا دستوری صحبت نکنید. اولا اینکه مردها از اینکه از خانم شون دستور بشنون خوششون نمیاد، دوم اینکه دستوری صحبت کردن از لطافت زنانه تون کم میکنه.
🔸از حرف هایی مثل:
❣عزیزم ،
❣ممکنه ،
❣میشه ،
❣لطف میکنی و ... استفاده کنید چرا که استفاده از این کلمات حرفتون رو موثرتر میکنه👌
#همسرداری #زندگی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 #رهبر_انقلاب: انشاءالله خدا به حق #حضرت_علی_اکبر شما جوانان را ثابت قدم بدارد
⛔️بعضیها جوانی خوبی داشتند اما امان از پیریشان!
🌺میلادِ جَوانِ دشت کربلا حضرت علی اکبر (ع) و #روز_جوان مبااااارکــــــ 😍
#ميلاد_حضرت_علي_اكبر
💢انتقام بیشرفانه!
🔹علت مسمومیت در مدارس، انتقام براندازان فقط از این صحنه بود!
اسمشم میذاشتن خرابکاری شرافتمندانه!
#میلاد_حضرت_علی_اکبر
#جهاد_تبیین
🔴در برابر مسمومیت مجازی هم همینگونه رفتار کردیم⁉️
🔰در ماجرای مسمومیت دانشآموزان، تمام کشور، از نهادهای اجرایی گرفته تا قضائی، امنیتی و مجلس و ...، به دنبال موضوع هستند و باید هم باشند؛
👈 اما دهها میلیون نفر از مردم این کشور و همین دانشآموزان، سالها فکر، ذهن، روح، اخلاق و کردارشان با اینستاگرام و تلگرام مسموم شد؛ منتها برخی از مسئولین و نمایندگان و ... نه تنها به دنبال حل مسئله نرفتند، بلکه از اینستاگرام و تلگرام که شبانه روز مشغول سم پراکنی بودند و دین و ایمان مردم را آلوده میکردند، طرفداری هم میکردند ❗️
⬅️ مسمومیت این روزها برای تعداد اندکی اتفاق افتاده است، اما مسمومیت مجازی به جان یک کشور و دهها میلیون نفر افتاد❗️
#سواد_رسانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥رسانههایی که از ماجرای مسمومیتها دنبال آشوب در ایران هستند
پ.ن: اگه جمهوری اسلامی دنبال تعطیلی مدارسه، پس چرا براندازا هم فراخوان تعطیلی مدارس میدن؟!
کافیه فردا همه سر بچرخونیم و تعداد همکلاسیای دخترمون رو بشمریم، اون موقع معلوم میشه شاید جمهوری اسلامی میخواد پسرا درس نخونند😂
تو کلاس ما که ۲۴ تا دختر بود و ۸ تا پسر
برا همین میرفتن از دانشکدههای دیگه زن بگیرن 😂
تازه سلف سرويس ما نصف سلف سرویس دخترا بود.
والاااااا براندازا عقل ندارن
#جهاد_تبیین #روشنگری
استوری آگاهانه خانم آزیتا ترکاشوند
پ.ن
آفرین به این خانوم بازیگر که مواضعش اگاهانه و درست و منطقیه مثل بقییه همکاراش ملتو مچل حرفهای صد من یه غاز نمیکنه👏👏👏
#سلبریتی
#جهاد_تبیین
هدایت شده از
آرسن با لبخندی از سوزان استقبال کرد. سوزان هم با لبخندی متقابل، سوار ماشین شد. وقتی سوزان سوار شد، دید نوردخت صندلی جلو نشسته و یک هندزفری در گوش دارد و چشمهایش را روی هم گذاشته است.
آرسن گفت: خوشحالم میبینمت.
سوزان گفت: آرزوم بود که فقط یک بار دیگه شما را ببینم.
راننده شروع به رانندگی کرد و آروم در همان خیابان، به مسیرش ادامه داد.
آرسن: کارها چطور پیش میره؟
سوزان: دقیقا کدوم کار؟
آرسن: ارتباط شما با آلادپوش!
سوزان: خیلی خوبه. آدم باهوشیه. خیلی هم به مریم رجوی وفادار. قبلا اینا رو بهتون گفتم. دلیل ملاقات امروز ... این شکلی ... متوجه نمیشم.
آرسن: درباره شما ابهاماتی دارم.
سوزان: مگه قراره با شما کار کنم؟ و یا به استخدام شما دراومدم؟ البته فکر کنم متوجه شدید که مجذوب شخصیت و مدل کار شما شدم. اما ... چرا باید به ابهام شما درباره خودم پاسخ بدم؟
آرسن: درسته. شما آدم من نیستید. من شما را استخدام نکردم...
🔷🔶🔷🔶🔷
ادامه این جملات را که داشت میگفت، محمد در حال دیدن و شنیدم آن صحنه روی یکی از سیستم ها بود:
«آرسن: اما دلم نمیخواد درباره آدمایی که با هم هدف مشترک داریم ابهامی داشته باشم.
سوزان: باشه. میشنوم.
آرسن: شما چرا درباره نوردخت بدگویی کردید؟ چرا این دخترو جدی نمیگیری؟
سوزان گفت: پرسیدن این سوال از شما بعیده!
آرسن: چرا بعیده؟ من از دو نفر شنیدم که شما ابراز ناامیدی کردید از این که روی این دختر سرمایه گذاری بشه!
سوزان: از کی تا حالا نظر من واسه موساد و اسراییل و دربارِ شاهزاده عزیزم مهم شده؟! لطفا با من بازی نکنید. حرف اصلیتون رو بزنید!
🔷🔶🔷🔶🔷🔶
صدرا همین طور که داشت تو بیمارستان راه میرفت، حرفهای کادر و بیماران و ... را میشنید. تقریبا همه نگران بودند که نکنه مردم بریزن تو بیمارستان ... نکنه اتفاقی بیفته ... نکنه به کسی آسیب برسه و ...
همین طور که داشت رد میشد و میخواست از یکی از درها خارج بشه و وارد بخش اورژانس بشه، دید یه پرستار در حال بردن یه ویلچر به طرف پشت سر صدرا هست. کسی که رو ویلچر نشسته بود، صورت و سرش پوشونده بود و چیزی مشخص نبود که کی هست؟
صدرا یه لحظه یه نفس عمیق کشید و درهمون لحظه، بوی عطری که چند ساعت پیش، ینی وقتی شبنم باهاش بود و پشت سرش نشسته بود، اسشمام کرد.
فورا تصمیم گرفت این بو و عطر را دنبال کنه. به بهانه بستن بند کفشش ایستاد، نشست رو زمین و شروع به بستن کفشش کرد. همین طور که کارشو میکرد و مثلا مشغول بود، با چشمش دنبال کرد و دید پَرَستاره، به طرف راهروی غربی پیش رفت. رفت رو خط سعید و گفت: این پرستاره و ویلچر رو دیدی؟
سعید جواب داد: آره. دارمش. رفت به طرف راهروی غربی.
صدرا: عطرش خیلی آشناست. عطر شبنم همین جوری بود. کسی که نشسته بود رو ویلچر، مشکوک میزد.
سعید به مانیتور نزدیک تر شد و گفت: صدرا برو دنبالش. ولی مراقب باش. چون دو سه نفر از انتظامات دارن از همون راهرو به طرف راهرویی میان که تو هستی!
صدرا دید چند نفر در اطراف یه تخت جمع شدند و اونو دارن به طرف راهروی غربی میبرن. صدرا هم کنار اون تخت راه رفت و دودستی چسبید به تخت که انگار یکی از همراهان بیمار است. اون دو تا مردی که با اون پرستار با هم بودند و داشتند بابای مریضشون رو میبردند متعجبانه به صدرا نگاه میکردند. صدرا همین که دو سه نفر انتظامات از کنارش رد شدند، تخت را رها کرد و با راه رفتن تند، جوری که تابلو نشه به طرف منتهی الیه راهرو پیش رفت.
اللهم صل علی محمد و آل محمد
#سلام بر #صاحب_الزمان #حضرت_مهدی
#سلام
#صبح_بخیر
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
👈روزی پر از خیر و برکت و سلامتی و #موفقیت را برای شما همراهان محترم آرزو داریم
#تلاوت_قرآن
👈#صفحه ۴۰۷
#امروز👇
👈 #یکشنبه #چهاردهم_اسفند ۱۴۰۱
👈#ثواب_قرائت امروز، هدیه محضر مبارک #بی_بی_فاطمه_زهرا و #همسر و #پدر و #مادر بزرگوارش علیهم السلام و همه #شهدای_انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈 #کلیپ
👏 #یکشنبه_های_علوی
🙏 موضوع: #رسم_عاشقی
👌هر هفته یک نکته از جملات کاربردی #نهج_البلاغه
🙏#حجت_الاسلام_حسنی
❌روش طعنه و کنایه زدن، روش محبوب بسیاری از افراد برای تغییر رفتارهای همسرشان است...!
توجه داشته باشید که با این برخوردها، احساس همسرتان نسبت به شما تغییر میکند و محبتش رو به سردی میرود.
✅بنابراین شما باید انتظاراتتان را شفاف برای همسرتان مطرح کنید و دلایل اشتباه بودن رفتارهایش از نظر خودتان را برای او توضیح دهید.
#همسرداری #زناشویی #مهارت_زندگی
هدایت شده از
👏 به مناسبت #یوم_الله #نیمه_شعبان
👏 #خلاصه_نویسی #کتاب_یوسف_کنعان
👌 شرایط
👈 خلاصه کتاب در پنج صفحه A4 باشد
👈 فرقی نمیکند تایپ باشد یا دست نویس
👈فرقی نمیکند یک رو یا پشت و رو باشد
👈 فقط به روابط عمومی تحویل دهید
مهلت تحویل: سه شنبه ۱۶ اسفند