eitaa logo
خانه مهر
1.9هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
8.5هزار ویدیو
386 فایل
کانال اطلاع رسانی در موضوع مهارتهای زندگی و تربیت فرزند برای ارتباط با مدیر کانال و ارسال مطالب و پاسخ به مسابقات، به این آدرس پیام بفرستید @ab_hasani
مشاهده در ایتا
دانلود
👈 ۴۶۶ 👇 👈 ۱۴۰۲ 👈 ثواب قرائت امروز محضر مبارک علیهاسلام
🔴 فقط نگران تحصیل و آینده مالی فرزندان خود نباشید. خانه سالمندان مملو از سالخوردگانی است که فرزندان خود را وکیل و و و ... کرده‌اند. نگران پرورش فرزندانتان باشید. به خود 🔸 🔸 🔸 و از خودگذشتگی بیاموزید.
💥 و استان‌های کشور کدامند؟! جالبه شهرهایی که اهل سنت بیشتری داره جمعیتش جوانتره
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️سخنانی شنیدنی از شهید خضر عدنان: 🎥 اگر حسینی نیستی در راه شهادت زینبی باش؛ در راه تبلیغ و اطلاع رسانی؛ و این کمترین کار است در راه دفاع از سرزمین و مقدسات
اولین دوره ویژه بازنشستگان گرامی و خانواده محترم آنان در رشته های ، ، ، حفظ ۵ ، ۱۰ ، ۱۵ ، ۲۰ و کل زمان برگزاری: آبان ماه 1402 جهت ثبت نام با مدیریت اداره خود تماس حاصل نمایید.
6.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔞نگاه استعماری غرب به زن از زبان "مدونا" ♨️چهره ی واقعی غرب مدعی حقوق زنان از زبان "مدونا" ، کسی که خود را برده ی جنسی تهیه کنندگانش معرفی می کند. مدونا، زن تراز اول سبک زندگی غرب در مراسم اهدای جایزه زن سال
‍ 🌷 – قسمت 1⃣ ✅ فصل اول پدرم مریض بود. می‌گفتند به بیماری خیلی سختی مبتلا شده است. من که به دنیا آمدم، حالش خوب خوب شد. همه فامیل و دوست و آشنا تولد من را باعث سلامتی و بهبودی پدر می‌دانستند. عمویم به وجد آمده بود و می‌گفت: « چه بچه خوش قدمی! اصلاً اسمش را بگذارید، قدم خیر. » آخرین بچه پدر و مادرم بودم. قبل از من، دو دختر و چهار پسر به دنیا آمده بودند، که همه یا خیلی بزرگتر از من بودند و یا ازدواج کرده، سر خانه و زندگی خودشان رفته بودند. به همین خاطر، من شدم عزیزکردﺓ پدر و مادرم؛ مخصوصاً پدرم. ما در یکی از روستاهای رزن زندگی می‌کردیم. زندگی کردن در روستای خوش آب و هوا و زیبای قایش برایم لذت‌بخش بود. دورتادور خانه‌های روستایی را زمین‌های کشاورزی بزرگی احاطه کرده بود؛ زمین‌های گندم و جو، تاکستان‌های انگور. از صبح تا عصر با دخترهای قد و نیم‌قد همسایه توی کوچه‌های باریک و خاکی روستا می‌دویدیم. بی‌هیچ غصه‌ای می‌خندیدیم و بازی می‌کردیم. عصرها دم غروب با عروسک‌هایی که خودمان با پارچه و کاموا درست کرده بودیم، می‌رفتیم روی پشت‌بام خانة ما. تمام عروسک‌ها و اسباب‌بازی‌هایم را توی دامنم می‌ریختم، از پله‌های بلند نردبان بالا می‌رفتیم و تا شب می‌نشستیم روی پشت‌بام و خاله‌بازی می‌کردیم. 🔰ادامه دارد.... ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
👈 ۴۶۷ 👇 👈 ۱۴۰۲ 👈 ثواب قرائت امروز محضر مبارک علیهاسلام