eitaa logo
خانه مهر
1.9هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
8.6هزار ویدیو
386 فایل
کانال اطلاع رسانی در موضوع مهارتهای زندگی و تربیت فرزند برای ارتباط با مدیر کانال و ارسال مطالب و پاسخ به مسابقات، به این آدرس پیام بفرستید @ab_hasani
مشاهده در ایتا
دانلود
💚 : «... آنها نمي دانند؛ من رزق سال كشور را در ...»
9.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما قدیمی‌ترها خیلی قدیمی‌ترها در تضعیف مقصّریم! حرف فاطمیه، حرف آتش و میخ و دیوار، که سالهاست بر آن، می‌نالیم، نبوده و نیست! 👌حرف فاطمیه ؛ تاریخ را عوض خواهد کرد؛ اگر بفهمیم ! 🎤
هدایت شده از خانه مهر
👏 👈 بررسی پشت پرده اخیر 👏 ویژه 🙏 با حضور 👌 زمان: جمعه ۱۸ آذر ساعت ۷ عصر 👈برای شرکت در جلسه روی لینک زیر کلیک کرده و به عنوان میهمان وارد شوید 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 https://www.skyroom.online/ch/eshpa/shahid-soleimani
هدایت شده از آینده سازان
کمپ پناهجویان-اتاق 13 بابک و پونزده نفر دیگه در اتاق سه در چهاری افتادند که حتی نمیتونستند پاهاشون رو به طور کامل دراز کنند. یه نفر سرفه میکرد. یه نفر عطسه میکرد. یه نفر داشت جورابش درمیاورد و نمیدونست کجا بذاره. یه نفر انگار خمار بود و همش چرت میزد. خلاصه هرکسی در اوضاع اسفناک خودش غرق بود. چون همه مجبور بودند کف اتاق، رو موکت بخوابند و خبری از تخت نبود، امکان برخورد را بین اونا بیشتر میکرد و اوضاع خوبی برای هیچ کدومشون نبود. بابک که داشت عصبی میشد از این وضعیت، رفت و یه گوشه نشست و به بقیه نگاه میکرد. نفس عمیقی که بیشتر شبیه آه بود از نهادش بلند شد. بغل دستیش سر صحبت باز کرد. شاهین: اووووه ... چه خبره عمو؟ سوزوندیمون با همین آهت! بابک با تعجب و چشمای گرد گفت: ببخشید داداش. حواسم نبود که تو حلق همدیگه نشستیم. شاهین: وقتی آه میکشیدیم بابای خدا بیامرزم میگفت چِت کمه؟ نون نداری؟ لباس نداری؟ آب نداری؟ چته که آه میکشی؟ بابک یه نگاه به سر و وضع اونجا کرد و گفت: نه خدا رو شکر ... همه چی ردیفه ... اصلا شرایطمون در حدّ سنگ تمومه! شاهین: کوچیک شما شاهینه ... اسم شما چیه؟ بابک: بابکم. کجا میخوای بری؟ شاهین: هر جایی به جز ایران! بابک: چرا؟ واسه کار؟ شاهین: هی ... تقریبا ... تو چی؟ بابک: من چی؟ شاهین: تو میخوای به کجا برسی که اینجوری آه میکشی؟ بابک: منم هر جایی به جز ایران اما نمیتونم. همین حالاش دلتنگ خونمونم. شاهین با پوزخند و در حالی که تکونی به خودش داد و روی کمر خوابید گفت: دل؟! مگه دلی هم واسه آدم میمونه؟ عصر اون روز، حوالی ساعت 4 و نیم از طریق بلندگو اعلام شد که همه در محوطه جمع بشن. همه در محوطه جمع شدند. زن و مرد و پیر و جوون و ایرانی و غیر ایرانی و... صدایی که از بلندگو پخش میشد و با اونا حرف میزد میگفت: کلیه پناهجویان! همین حالا همه باید در محوطه جمع بشن. تکرارمیکنم: همه باید در محوطه کمپ دور هم جمع بشن و هیچ کس در اتاق ها و خوابگاهش نباشه. بعد از اون صدا و دقایقی بعد، مردی نسبتا چاق که مسئول کمپ بود در لباس پلیس ترکیه با زبان فارسی فصیح برای همه صحبت کرد و گفت: سه روز پیش، سی و سومین دوره 45 روزه را تمام کردیم و همکارانم بعد از اینکه کلّ محوطه را تمیز کردند، از دیروز شماها را پذیرش کردیم. وقتی اسم تمیز کردن محوطه توسط همکاراش آورد، بابک و بقیه یه نگاه به دور و برشون انداختند. دیدند تنها چیزی که به چشم نمیخوره، تمیزی و بهداشت هست. بیشتر به زندان های متروکی شبیه بود که از بس کسی توش نبوده، تبدیل به زباله دون شده! مسئول کمپ ادامه داد: ما اینجا هیچ مسئولیتی در قبال اموال و وسایل شخصیتون نداریم. باید خودتون از خودتون نگهداری کنید. حتی اگر یکی از نردیکان و دوستان شما توسط خودتون از بین رفت و یا مشکل اساسی براش اتفاق افتاد، ما فقط مسئولیت بیرون بردن جنازه اون فرد از اینجا به عهده داریم. هزینه کلیه خدمات پزشکی در لحظه مراجعه به درمانگاهِ اینجا از شما گرفته میشه. ضمنا در طول این چهل و پنج روز حق بیرون رفتن از کمپ ندارید. حالا به هر دلیلی که میخواد باشه 🔸🔹🔸🔹🔸🔹 محمد با چند نفر از همکارانش در جلسه بودند. محمد گفت: سعید درباره هتل اوتانتیک توضیح بده. سعید گلویی صاف کرد و گفت: این هتل یه هتل کاملا بی حاشیه و معمولی هست و به خاطر اجناس و خدمات نسبتا ارزان اما با کیفیتش مورد استقبال خیلی ها قرار گرفته. حالا چه اهالی اونجا و چه توریست ها. محمد پرسید: ینی مکان سرویسِ خاصی نیست؟ سعید: به نظر نمیرسه. چون بچه های اون ور تقریبا هیچ اثری از فعالیت سرویس خاصی در اون مکان ندیدند. محمد: این چند روز مشاهده و گزارش خاصی از اونجا نداشتیم؟ سعید: جالبه که در بین عکس هایی که تا الان برای ما ارسال کردند تصویر سه چهار نفر داریم که کلا پاتوق اونا اونجاست و از عواملی بودند که گزارش وابستگی اونا به گروهک ها داشتیم. یه نفرشون در میدان تقسیم دکه داره و اصالتا اهل کردستان عراق هست اما بیست سال اونجا زندگی کرده. اسمی که با اون اسم میشناسنش «آذر» هست. محمد: خب آذر که اسم کردستانی عراقی نیست. قطعا اسمش یه چیز دیگه است. اما چون میخواد ترکیه ای به نظر بیاد به خودش میگه آذر. اون سه نفر دیگه چی؟ سعید: اون سه نفر دیگه ایرانی هستند که سابقه حضورشون در ترکیه به ده سال هم نمیکشه. مثل مردی که الان عکسش در مانیتور میبینید به نام مستعار «آبتین»
6.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شب جمعه حرمو دوست دارم 😭❤️ اشک چشم ترمو دوست دارم😭❤️ السلام علیک یا اباعبدلله الحسین ❤️
هدایت شده از خانه مهر
👏 👈 بررسی پشت پرده اخیر 👏 ویژه 🙏 با حضور 👌 زمان: جمعه ۱۸ آذر ساعت ۷ عصر 👈برای شرکت در جلسه روی لینک زیر کلیک کرده و به عنوان میهمان وارد شوید 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 https://www.skyroom.online/ch/eshpa/shahid-soleimani
👆👆 👆👆 بر 🌷 روزی پر از خیر و برکت و سلامتی و را برای شما همراهان محترم آرزو داریم
👈 ۳۲۱ 👇 👈 ۱۴۰۱ 🙏 همزمان با امروز، هدیه محضر مبارک و و بزرگوارش علیهم السلام و همه
🌿 فن خودآرام‌سازی، به فرد کمک می‌کند تا با ♦️ تخلیۀ استرس‌های بدنی ♦️ و ذهنی، ✅ به آرامش مناسبی دست یابد. ✅ این فن دارای تنوع بالایی است؛ ولی در بیشتر موارد، ♦️ بر روی یک تنفس عمیق و سه‌مرحله‌ای تأکید دارد. ♦️ازاین‌رو می‌توان به‌عنوان یک تمرین روان‌شناختی از فرد خواست ♦️تا در مکانی آرام نشسته و راحت‌ترین وضعیت را برای نِشستن یا درازکشیدن انتخاب نماید. ♦️ سپس حدود پنج ثانیه، عمل دم را انجام دهد. ♦️ مرحله بعد حبس نفس به مدت پنج ثانیه ♦️ و سپس در طول پنج ثانیه عمل بازدم را انجام دهید.