eitaa logo
خانه مهر
1.9هزار دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
8.1هزار ویدیو
377 فایل
کانال اطلاع رسانی در موضوع مهارتهای زندگی و تربیت فرزند برای ارتباط با مدیر کانال و ارسال مطالب و پاسخ به مسابقات، به این آدرس پیام بفرستید @ab_hasani
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 زنان و جوانان؛ حرف اساسی ما در آخرالزمان است! ⚠️ اگر در تبیین این مسئله کوتاهی کنیم، هزینه بیشتری خواهیم داد. ✅ مرکزتنظیم‌ونشرآثاراستادعابدینی
💟تنها کسی که می توانیم کنترلش کنیم خود ما هستیم 👈❌اگر رابطه ناموفقی داریم 👈 باید بیندیشیم 😍خود من چه می توانم انجام دهم که باعث بهبودی رابطهام شود😍 👈‼️نه اینکه سعی کنم دیگری را تغییر دهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دیدار صمیمانه شهید « سلیمانی» با مادر یک شهید 🔻شهید : شما بهترین عمر را کردید، خدا به شما توفیق داد که مادر، همسر و خواهر شهید باشید.
دعای مادر در حق فرزند مستجاب است دعای خیری کن مادر برایم که باشم در روز انتقام در کنارت پسرت... می آید... مرهم غم ها و زخم های مادرمان! آری به یاریِ مادر پسر می آید...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کشف سلاح دوش پرتاب از پاتوق اراذل اوباش در تهران سرهنگ اردشیر نادری، سرکلانتر چهارم پلیس پیشگیری فرماندهی انتظامی تهران بزرگ: این دوش پرتاب را اصطلاحاً دوش پرتاب تک آوری یا کماندویی گفته می‌شود. این سلاح برای عملیات‌های خرابکاری، انهدام ساختمان‌ها و خودروهای زرهی استفاده می‌شود. 🔺در شصت و یکمین طرح رعد پلیس پیشگیری پایتخت یک دوش پرتاب تک آوری از خانواده آرپی‌جی‌ها کشف شد.
هدایت شده از آینده سازان
👈 به مناسبت ، برگزار میشود 👏 👌 زمان بارگزاری سوالات مسابقه: ۶ دی ماه
هدایت شده از آینده سازان
1144252_orig.pdf
1.3M
👆👆👆👆👆👆👆👆 متن کتاب
ماجرای پسر مصطفی میرسلیم نماینده‌ مجلس چیه؟ 🔸مهدی میرسلیم، فرزند مصطفی میرسلیم هست که سال ۹۸ به جرم جاسوسی و همکاری با منافقین دستگیر شد، اما چرا هیچ‌وقت اعدام نشد؟
بر 🌷 روزی پر از خیر و برکت و سلامتی و را برای شما همراهان محترم آرزو داریم
👈 ۳۳۲ 👇 👈 ۱۴۰۱ 🙏 همزمان با امروز، هدیه محضر مبارک و و بزرگوارش علیهم السلام و همه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با این ذکر بی نظیر دیگه نمیشی 🍃أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج
حسادت و غیرت یکدیگر را تحریک نکنید: • به آقایون توصیه میشه که در معاشرت با نامحرم و حتی محارم کاری نکنید و حرفی نزنید که زنانِ خود را وادار به حسادت کنید! • به خانم‌ها هم سفارش میشه که در برخورد با مردهای بیگانه، کاری نکنید و حرفی نزنید که حس حسادت و غیرت شوهرتان را تحریک نمایید ... • این حسادت‌ها بدبینی می‌آورد و پایه‌های محبّت را سُست می‌کند و از ریشه می‌سوزاند .
🔴 کودکان خود بخود خشونت را بروز نمیدهند، ما در شکل گیری آن دخیل هستیم ✍راهكارهایی برای والدین در مقابل عصبانیت و خشونت فرزندان👇👇 1️⃣ ابتدا بر رفتارها و برخوردهای خودتان دقت كنید. با شخصیت و ویژگی‌های رفتاری خود آشنا شوید و اگر نیاز به بهبودی دارند، آنهارا بهبود بخشید. 2️⃣ در كنار فرزند خود باشید، نه در مقابل او. این را بدانید كه هر رفتاری دلیلی دارد پس هنگام بروز رفتارهای عصبی با حفظ آرامش خود سعی كنید علت را بیابید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹حاج آقا شایسته از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط : صلوات در زندگی مردم خیلی کارساز و کارگشاست. هر کسی هر نوع گرفتاری داشته باشد، با ذکر گرفتاری هایش حل و رفع می شود. 📚 دایرة المعارف جامع صلوات صفحه ٢٢٢ 🌹💐🌺🌹💐🌺 🌹وقتی که شکوفۀ تولی گل کرد 💐صد شاخه امّید و تمنا گل کرد 🌺گفتند گل روی محمد بشکفت 🌹 بر لب ما گل کرد
هدایت شده از آینده سازان
👈 به مناسبت ، برگزار میشود 👏 👌 زمان بارگزاری سوالات مسابقه: ۶ دی ماه
هدایت شده از آینده سازان
1144252_orig.pdf
1.3M
👆👆👆👆👆👆👆👆 متن کتاب
🔴 تودهنی آرژانتینی ها به همجنسگرایان غربی: او قطعا شاه است ! ▪️اکانت تیم ملی آرژانتین پوشیدن ردای مخصوص توسط مسی را عالی میداند و در پستی که بهمین مناسبت منتشر کرده نوشت: او قطعا شاه است! آنچه باعث خشم غربی ها شد، پوشیدن ردای قطری وعدم برافراشتن پرچم منحرفین جنسی بود!!! آنچه غربی ها هماهنگ کرده بودند اینگونه بوده که پس از پیروزی فرانسه، آنها پرچم‌های همجنسگرایان را برافراشته کنند و قطر را در عمل انجام گرفته قرار دهند. اروپایی ها انتظار این پایان دراماتیک را نداشتند...
هدایت شده از آینده سازان
هدایت شده از آینده سازان
کمپ-اتاق 31 فرّخ دستمالی به بابک داد که در اون دستمال، چند تا چیز برای بخیه و پانسمان و چیزهای دیگر وجود داشت. بابک هم دقیقا مثل یک شاگرد مطیع و گوش به زنگ همراه فرخ بود. در اتاق 31 تعدادی از ایرانی هایی بودند که بچه همراشون نبود. در بین کل اتاق های آن کمپ، دو سه تا اتاق بیشتر وجود نداشت که از بچه خالی باشه و طفل معصومی اونجا نباشه. بقیه اتاق ها حداقل دو سه تا بچه در آنها بود که در وضعیت بدی هم به سر میبردند. فرخ رسید بالای سر یه نفر که هیکل بزرگی داشت اما تسلیم و بیچاره افتاده بود روی زمین و تکون نمیخورد. چند نفر نشسته بودند بالا سرش. فرخ تا رسید بهش گفت: برو کنار ببینم. برو گفتم. چشه؟ یه نفر گفت: نمیدونیم. فرخ با تندی گفت: نمیدونم که نشد حرف! مرد حسابی چی شد که این طوری افتاد؟ یه نفر دیگه گفت: مریضه فکر کنم. از اولش هم مریض بود و ضعف میکرد. یهو دیدیم مثل روزای دیگه ضعف کرد اما افتاد و دیگه پا نشد. فرخ گفت: خیلی خب. ببند ببینم چیکارمیتونم بکنم. پسر بپر زیر سرش بگیر و یه بالشتی چیزی بذار زیر سرش. بابک فورا یه بالشت کهنه و کثیف که یک گوشه افتاده بود برداشت و گذاشت زیر سرِ اون مرد. فرخ یه کم با اون مرد ور رفت. دکمه هاش باز کرد. قفسه سینشو ماساژ داد. بقیه هم جوری نگاش میکردند که انگار داره چیکار میکنه و چقدر چیز بلده! تا اینکه بعد از ده دقیقه یک ربع به هوش آمد. بسیار بی جان و بی رمق بود. ولی چون کسی نمیتوانست هیکل او را بلند کند، همان جا که افتاده بود ولش کرده بودند. فرخ پرسید: اسمت چیه؟ مرد با بی حالی جواب داد: کیا فرخ: خب چته؟ چرا یهو افتادی؟ کیا آروم درِ گوش فرخ گفت: اینا را بگو برن رد کارشون. فرخ به بابک گفت: پسر اینا را بپرون! چیو نگا میکنن؟ بابک هم همه را متفرق کرد و فقط موندند بابک و فرخ و کیا. فرخ گفت: خب عمو. بنال مینیم چته؟ کیا گفت: من سرطان خون دارم. دیگه خیلی امیدی به زنده موندنم نیست. فرخ با تعجب گفت: عجب! کی بهت گفت سرطان داری؟ کیا: دکترم گفت. لامصب وقتی گفت خیلی گرخیدم. فرخ: خب داداش تو که وضعیتت اینه، اینجا چه غلطی میکنی؟ کیا: بدهکارم. فرخ: شکل بدهکارا نیستی. بگو. چیز میزی بلند کردی؟ کیا: آره. ولی لقمه گنده ای بود و تو گلوم گیر کرد. فرخ: خیلی خب. به هر حال باید بری دکتر. من که دکتر نیستم. الان هم شانسی به هوش اومدی. بخاطر ماساژای منم نبود. یهو یه جا میذارتت زمینا. اینجوری خودتو در به در نکن. بابک با شنیدن این حرفها فهمید آدرس را درست اومده و به خوب کسی وصل شده. یکی دو ساعت بعد، بابک با تیبو کنارِ حمام های عمومی کمپ نشسته بودند و به دور از بقیه صحبت میکردند. تیبو با پوزخند به بابک گفت: عجب جونوری هستی تو! اینا را چطوری پیدا میکنی؟ بابک: نمک پرورده ایم تیبو خان! تیبو: باشه حالا بگو ببینم چقدر میشناسیش؟ بابک: نمیشناسمش خیلی. فقط میدونم که بزنه. دستشم کج بوده و هست. دقیقا چیزیه که میخوای. تیبو: نگفتی از کجا شناختیش؟ بابک: صف غذا شنیدم که داشت با دو سه نفر از شاه دوستی و این چیزا حرف میزد. تیبو: باشه. اسمش چیه؟ بابک: کیا. فقط ممکنه خیلی درست باهاتون راه نیادا. هیکلی و بی اعصابه. تیبو: تو با اونش کاری نداشته باش. اونش با من. دیگه؟ بابک: تیبو خان دیگه سلامتی. یه چیزی نمیدی بریم دو تا ساندویچ کوفت کنیم؟ سوپ اینجا که ته دلمم نمیگیره. چه برسه که سیرم کنه. تیبو دست کرد و از جیبش چند اسکناس درآورد و به بابک داد و رفت. بابک هم با خودش خنده ای کرد و اسکناس ها را گذاشت تو جیب و زد به چاک.
بر 🌷 روزی پر از خیر و برکت و سلامتی و را برای شما همراهان محترم آرزو داریم
👈 ۳۳۳ 👇 👈 ۱۴۰۱ 🙏 همزمان با امروز، هدیه محضر مبارک و و بزرگوارش علیهم السلام و همه