هدایت شده از آینده سازان
بابک به استقبال یکی از گروه هایی رفت که برای آموزش به لندن اومده بودند. در رستوران فرودگاه نشسته بود و در حال خوردن قهوه اش بود که از یکی از گوشیهاش پیامی دریافت کرد. نوشته بود «1»
متوجه شد که تا یک دقیقه دیگه باید با محمد ارتباط بگیره. خطشو عوض کرد و منتظر موند تا محمد باهاش ارتباط بگیره.
محمد: سلام. روز بخیر
بابک: سلام آقا محمد. نوکرم.
محمد: چطوری؟ چه خبر؟ سرما خورده بودی بهتر شدی؟
بابک با تعجب جواب داد: آقا دم شما گرم! پریشب یه آمپول زدم و الان بهترم. حاجی خیلی دقیق آمارمو داریا.
محمد: پس فکر کردی میفرستمت تو دهن شیر و ولت میکنم؟
بابک: خدا از بزرگی کمِت نکنه. جونم؟ امر؟
محمد گفت: این چندمین گروهه که داره میاد لندن؟
بابک گفت: سومین گروهه. با این گروه که بیان، میشه 55 نفر تا حالا اومدن. البته با خانواده.
محمد گفت: خیلی خب. همون هتل قبلی دیگه؟
بابک: آره. چطور؟
محمد: هتلشون عوض کن. البته واسه گروه های بعدی. یه بهانه ای بیار و هتلشون عوض کن.
بابک: نمیگی که چرا اما چشم. عوض میکنم.
محمد: نه اتفاقا بهت میگم چرا ... چون از دوره های بعدی احتمالا آدم گنده هاشون میان. باید یه جای بهتر براشون اجاره کنی. بیست و چهاری در خدمتشون باش. آمار جلساتشون با ثریا میخوام. هی ول نکن برو. بیشتر دل بده به کار.
بابک: چشم. به خدا مریض بودم که اونطوری شد.
محمد: داره 58 ثانیه مون تموم میشه. حواست باشه. دیگه تاکید نکنم.
بابک: چشم ارباب. چشم.
اینو که گفت، قطع شد. بابک هم خطشو فورا عوض کرد و نشست تا هواپیما بشینه.
🔷🔶🔷🔶🔷🔶
محمد در حال مطالعه گزارش سعید بود. سعید روبروش ساکت نشسته بود و داشت با خودکارش روی یه تیکه کاغذ، نقاشی محمدو میکشید.
محمد سرشو بالا آورد و با تعجب گفت: مگه قرار نبود این سه تا فیلنامه مصوب نشه؟ مگه کارشناس فرهنگی خودمون نگفته بود شائبه همجنس بازی در دو تا نقش اول که خانم هستند درفیلنامه وجود داره؟
سعید گفت: درسته. حق با شماست.
محمد عینکشو درآورد و گفت: دومی چرا تایید شده؟ چرا به این مجوز دادند؟ مگه کارشناس خودمون ننوشته که این فیلنامه به بهانه بررسی تاریخی تشکل های زنانه، داره بی قانونی و سرکشی را به اسم جنبش مدنی جا میزنه؟ باید حتما نقش اول، روسریشو بزنه سرِ چوب تا بفهمن که این بوداره؟ ینی از نمادسازی روسریهای سفید که از میخِ در و دیوارِ اتاقها آویزون شده چیزی نمیفهمن؟ اونم مالِ کی؟ دوره رضا شاه!
سعید با تاسف گفت: متوجهم.
محمد صداشو بلندتر کرد و گفت: این سومیه که از همش ضایع تره! چرا این مجوز گرفته؟! ای خدا من نمیدونم اینا فکر کجا میکنن که فله ای مجوز میدن؟ کارشناسِ خبره ما در حوزه هنر اینجا نوشته این فیلنامه که به اسم و بهانه مریخی بودن و این چیزاست، داره از بالا و مثلا از مریخ، به همه روابط انسانی و اسلامی و محرم و نامحرم میخنده و علنا داره میگه مریخ دستِ زنا هست و روی کره زمین هم قرار بوده زنا همه کاره بشن و اگه مردا نبودن، حکومت جهانی زنانه تشکیل میشد! به اینم مجوز دادن؟ داریم مگه؟
سعید سرشو انداخت پایین. محمد دیگه حرفش نمیومد. اما دلش طاقت نیاورد و گفت: هر چی ما حرص میخوریم و نظر کارشناسی و مستدل میذاریم رو درخواست مجوزها و میشینیم این و اونو میبینیم و دوره های توجیهی برای متولیان فرهنگی میذاریم و هزار تا دستورالعمل و ابلاغیه مینویسیم و در قالب تحلیل و خبر، ناب ترین و دسته اول ترین حرفا رو بهشون میزنیم، اینا انگار نه انگار! ما شدیم پلیس بد! شدیم حرص بخور معرکه! آخرشم متدین ها میان میگن چرا نهادهای نظارتی و امنیتی نظارت نمیکنن؟! آخه ... لا اله الا الله!
سعید همچنان سرش پایین بود. محمد گفت: همشو صورت جلسه کن. همه نظرات کارشناسی و برگه ابلاغیه ما و مخالفت ما با این بسته های محتوایی معارض با قانون و عرف و دین جمع کن تا بفرستم تهش معاون وزیر یا حتی خود وزیر تصمیم بگیره. چیکار کنم؟ به کی بگم دیگه؟
سعید سرشو آورد بالا و گفت: چشم. آقا شما از بابک خبر دارین؟
محمد گفت: آره. چند دقیقه پیش حرف زدم باهاش. چطور؟
سعید گفت: از زندیان حرفی نزد؟ چون چیزی که میخوام بگم درباره زندیانه.
محمد گفت: نه. چیزی نگفت. چی شده؟
سعید جواب داد: زندیان دیشب وارد ایران شده. الان هم آمارشو دارم. تهرانه.
محمد گفت: عجب! منتظرش بودم. راستی مجید رو پیج های بچه های زندیان کار کرد؟
سعید گفت: بگم خودش بیاد؟
محمد گفت: بگو بیا ببینم چیکار کرده؟
چند لحظه بعد مجید وارد شد. ماسک زده بود. محمد پرسید: خیر باشه ان شاءالله!
مجید گفت: بزرگوارید. یه کم تهِ گلوم میسوزه گفتم احتیاط کنم. شاید ویروسی باشه.
محمد: مجید از پیج ها بگو. چیکار کردی؟
به یاد اون مردی که به ما عزت داد
ما رو تو چشم دنیا بزرگ کرد
اونی که هرچه قدرت داشت از این خودسازی و خداشناسی داشت
به یاد روح الله.... #همه_میآییم
#بیستُ_دو_بهمن
#روح_الله_خمینی
اللهم صل علی محمد و آل محمد
#سلام بر #صاحب_الزمان #حضرت_مهدی
#سلام
#صبح_بخیر
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌷 ضمن تبریک #یوم_الله ۲۲ بهمن
👈 روزی پر از خیر و برکت و سلامتی و #موفقیت را برای شما همراهان محترم آرزو داریم
#تلاوت_قرآن
👈#صفحه ۳۸۵
#امروز👇
👈 #شنبه #بیست_دوم_بهمن ۱۴۰۱
👈 همزمان با #یوم_الله ۲۲بهمن
🙏#ثواب_قرائت امروز، هدیه محضر مبارک #بی_بی_فاطمه_زهرا و #همسر و #پدر و #مادر بزرگوارش علیهم السلام و همه #شهدای_انقلاب
اگر زن ها
این انقلاب را
نمیپذیرفتند و
به آن باور نداشتند،
مطمئناً این انقلاب
واقع نمیشد !
چهل وچهارمین سالگی انقلاب اسلامی مبارک❤️
#دهه_فجر
#بیست_دو_بهمن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیت الله جاودان: شرکت در راهپیمایی ۲۲ بهمن واجبه ... اینا بعدا حساب میشه ...
#بیست_دو_بهمن
#روانشناسی
🔶🔹#همسرانه
❣💫 زن ها راحت تر می توانند ذهن دیگران را بخوانند. مردها در این مورد خیلی ضعیف تر عمل می کنند.
🌟آنها کمتر از زن ها از روی چهره به قصد یا احساس پشت آن پی می برند. شما به عنوان یک زن احتمالا از این ناتوانی مردها خیلی شاکی هستید و آن را به پای بی توجهی می گذارید.
📢 خانوم ها، مردها واقعا این شم زنانه شما را ندارند لطفا احساسات تان را به زبان بیاورید تا آنها متوجه شوند.
#همسرداری
#نکات_آموزنده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دیدنیها
🔴 انتشار مجدد پس از سال ها! به مناسبت نزدیکی راهپیمایی ۲۲ بهمن ماه
🔸فیلمی از راهپیمایی تاریخی بهمن ماه سال ۱۳۶۵ تهران، همان راهپیمایی که صدام گفته بود امروز هواپیماهایش از رینگ پدافندی ایران عبور و خود را به آسمان تهران و تظاهر کنندگان می رسانند اما انقلابیون زیر بمباران هواپیماها و صدای ضدهوایی ها رو به آسمان می کنند و می گویند الله اکبر!
♦️نقل است که خبر رسیدن هواپیماها به آسمان تهران در خط مقدم به رزمندگان اسلام می رسد و آنان گریه کنان می گویند: «شرمنده مردم شدیم، جنگ جنگ تا پیروزی!»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تفاوت عجیب ابتدا و انتهای قرن!
♨️ امپراتوری که خورشید هرگز در آن غروب نمیکرد!
♨️ وضعیت سرزمین شیر و خورشید در قرن گذشته!
♨️ مباحثی از ابتدای قرن که نمی دانیم!
⁉️ صد سال پیش در جهان چه خبر بود؟!
🔹 #حجتالاسلام_راجی
#جهاد_تبیین #جهادتبیین
هدایت شده از آینده سازان
نفر دیگر کومله گفت: تمام نیروهایی که در ایران داریم، از استان های مرزی فرستادیم تهران و کرج و فعال کردیم. تماما یا مسلح هستند و یا ظرف یک هفته آینده مسلح میشن. کار را تمام میکنیم و پرونده سیاه جمهوری آخوندی رو میبندیم.
در حال صحبت کردن بودند که یک نفر سراسیمه وارد جلسه شد. فورا سراغ یکی از کومله ها رفت و چیزی درِ گوشش گفت. همین طور که اون درِ گوشش حرف میزد، چشمای مردک گردتر میشد. یه لحظه از سر جاش بلند شد و گفت: با من بیایید!
همه بلند شدند و به اتاق کناری رفتند. مانیتوری در دیوار نصب بود و همه جلوی اون ایستادند. مانیتور داشت جزغاله شدن و سوختن سربازهای کومله رو نشون میداد. خرابی های گسترده ... ماشین و موتورهایی که آتش گرفته بود ... جنازه هایی که روی زمین افتاده بودند و نیمه سوز و یا تماما سوخته بودند.
نفر اصلی نتوانست خودش را کنترل کند. زانوهاش شل شد و همونجا زانو زد. فورا زیر دست و پاشو گرفتند. سوزان فورا با یه لیوان آب، به طرف اون مرد دوید و مردها را کنار زد و آب را به مرده داد.
مرده که داشت دستاش میلرزید، تلاش میکرد لرزش فَکِش هم کنترل کنه اما نمیتونست. زیر لب میگفت: سوخت ... همه پایگاه مستقر در اقلیم رو سوزندند ... با پهباد ... با موشک ... سپاه همشو خاکستر کرد.
هنوز صحنه ها و داد و بیدادهایی که در فیلم بود، فضای اون اتاق را وحشتناک تر کرده بود. همه وا رفتند. حتی آلادپوش هم وا رفت. با دیدن اون صحنه ها آلادپوش داشت قالب تهی میکرد.
پیرمرد با حسرت میگفت: سوخت ... همش سوخت ... بگید عقب نشینی کنند ... بگید از مرزهای ایران دور بشن... نذارین خبرش پخش بشه...
یکی دیگه از پیرمردها گفت: شایعه مرگ خامنه ای رو که پخش کردیم، خیلی روحیه به بچه هایی داد که داخل ایران هستند. تا مدتی هم اوضاع خوب بود. حتی شبکه های زیادی هم همراهی کردند اما وقتی خامنه ای اومد و سخنرانی کرد، بازم روحیه بچه ها بد شد. اگه از این افتضاح خبردار بشن ... اگه بفهمن که دیگه عَقبه نظامی ندارن ... خیلی اوضاع بدتر میشه.
همون پیرمردی که سوزان بهش آب داد گفت: گزارش مفصلی تهیه کنید و بگید رژیم، زن و بچه کوردها را زیرِ آتش موشک و پهباد برده. اسمی از مرکز نظامی و لشکری که سوخت، نیارید. همین حالا بگید کار کنن تا امشب خبر یورش وحشیانه رژیم تهران به اقلیم و کشتن زن و بچه های بی پناه پخش بشه.
اینو گفت و بقیه لیوان آب رو خورد و از سر جاش بلند شد.
ادامه دارد...
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تصاویری از فرد نجات یافته از زیر آوار زلزله مهیب در قهرمانماراش ترکیه پس از ۱۰۴ ساعت که درحال #خواندن_قرآن است
#زلزله
اللهم صل علی محمد و آل محمد
#سلام بر #صاحب_الزمان #حضرت_مهدی
#سلام
#صبح_بخیر
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌷روزی پر از خیر و برکت و سلامتی و #موفقیت را برای شما همراهان محترم آرزو داریم
#تلاوت_قرآن
👈#صفحه ۳۸۶
#امروز👇
👈 #یکشنبه #بیست_سوم_بهمن ۱۴۰۱
🙏#ثواب_قرائت امروز، هدیه محضر مبارک #بی_بی_فاطمه_زهرا و #همسر و #پدر و #مادر بزرگوارش علیهم السلام و همه #شهدای_انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
# مهم ترین عامل خوشی انسان در #زندگی!!
🎙
#استاد_عالی
❤️ سرنخهای عاشقانه
💛 غذایم را در سکوت خوردم. تلاش میکنم موقع ناراحتی و عصبانیت حرفی نزنم.
فقط موقعی که ظرفهای غذا را به آشپزخانه بردم، بهآرامی به او گفتم:
کاش قبل از کوتاه کردن موهات نظر منو هم میپرسیدی!
لبخند زد. فهمیدم که از حس توجهم نسبت به خودش همیشه احساس غرور میکند.
#همسرداری #مهارت_زندگی #زناشویی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️ این یک معادله ساده است
#همسرداری #مهارت_زندگی
🚨 وقتی #کودک را به زور میبوسيد يا بغل میکنيد، در واقع به او میآموزيد که تسليم تمايلات ديگران باشد!
▫️مهم نيست کودکتان چند سال داشته باشد، حريم او را محترم شماريد!
حتی اگر فرزند خردسال شما هنوز قادر به صحبت کردن نيست، قبل از بغل کردن او منتظر ديدن رضايت او با زبان بدنش باشيد.
▫️احترام گذاشتن به خواسته های کودکتان آنچنان روال هميشگی شما باشد که کودک باور کند که هيچ کس حق ندارد بدون اجازه ی او به او نزديک شود يا با او تماس داشته باشد.
⚠️ این مهمترین آموزش و اساس مراقبت جنسی در کودکان است.
#تربیت_فرزند #فرزندپروری #تربیت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دیدنیها
عجب گرفتاری شده بیچاره 😍
👌راه فرار از غم های کاذب!!
🔹مرحوم حاج اسماعیل دولابی(رحمت الله علیه)
🔻هر وقت کسی شما را اذیت کرد
و ناراحت شدید به کسی نگویید.
فقط (استغفار)کنید؛ هم برای خودتان
و هم برای کسی که شما را
اذیت کرده است
🔻بگو: بیچاره کار بدی کرده است.
اگر فهم داشت نمی کرد.
وقتی استغفار می کنی خداوند
دوستت دارد. قلبت باز می شود.
این قلب یک جوری است که؛
اگر کسی به او خوبی کند،
از او تشکر نکند ناراحت می شود.
اگر کسی هم اذیتش کرد ناراحت می شود.
👈 در این جا باید استغفار کرد تا قلب
انسان باز شود. آن وقت می بینی
که چقدر بزرگ شده ای.
🔻اگر دو مرتبه این کار را کردی
دیگر غم نمی تواند شما را بگیرد.
چون راهش را بلد هستی.
#سخن_بزرگان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
* #کلیپ
ویدئوی کوتاه و آموزنده
عدم رعایت حریم خصوصی در شبکههای اجتماعی ، آفت خانواده
حضرت علی(ع): مَنْ كَتَمَ سِرَّهُ كَانَتِ الْخِيَرَةُ بِيَدِهِ. هر که راز زندگی اش را نزد خود پنهان دارد،
اختیار زندگی به دست خودش خواهد بود
#سبک_زندگی
#سواد_رسانه
#فضای_مجازی
هدایت شده از آینده سازان
محمد گفت: که لابد همه بهایی های پرونده ما در اون موسسات عضو هستند و فعالیتی ندارن اما اونا را میدوشن و پولاشو هاپولی میکنن. درسته؟
دکتر گفت: دقیقا. مثلا در همین هفته اخیر، دو تا دختر رقاص در اینستا دوره افتاده بودند که واسه یه بیمار کبدی پول جمع کنند. علاوه بر پولهایی که فالورهاش واریز کرده بودند، دویست میلیون هم از یکی از همین موسسات واسشون واریز شده بود. مثلا این دویست میلیون میشه به اندازه چهار ماه تعهداتی که اون هلدینگ داده بود که اینا را صد سال تامین کنه.
محمد گفت: یه دختری بود حامله بود و اینا ... اون چی شد؟
دکتر گفت: آره ... عروس زندیان منظورتونه. بله. اونم هست. پا به ماه هست و هر روز لایو داره و از تجربیات ماه آخرش میگه. از تجربیات جنسی و زناشوییش گرفته تا تکون هایی که بچش تو شکمش داره و...
محمد: این چطوری ملّتو تلکه میکنه؟
دکتر: یه پیج واسه بچه اش که هنوز به دنیا نیومده زده و تبدلیش کرده به پیج مشاوره رایگان به خانم هایی که تازه طعم مادر شدن را تجربه میکنند. و از این طریق داره ماهانه حداقل دویست سیصد میلیون پول جابجا میکنه. جالبه که بالای نود درصد افراد پیجش آقایون هستند.
تا دکتر این حرفو زد، خودش و محمد زدند زیر خنده! خنده تلخی که حکایت از حالم از گریه گذشته است به خود میخندم داشت.
محمد گفت: پس همشون حسابی مشغولند. لطفا آمار همشون با آماری که پلیس فتا از اینا داره جمع کنید و بفرستید دادگاه و تشکیل پرونده.
دکتر گفت: اطاعت. زیادند. همشو بفرستم؟
محمد گفت: آره. هر کدوم تو ایران هستند. اگه هم کسی در خارج از ایران هست، مثل همون انتری که سایت شرط بندی داشت، بفرست بچه های اون طرف روش کار کنند. ولی فعلا اولویت ما مرتبطین با پرونده خودمون هست.
دکتر گفت: حتما. دیگه امری ندارین؟
محمد گفت: نه. خیر پیش.
وقتی دکتر رفت، مجید اومد داخل. محمد تا دیدش گفت: تو چرا نمیری استراحت کنی؟ صدای نفس کشیدنت میشنوم.
مجید گفت: دو ساعت پیش یه سِرُم زدم و بهترم. بیشتر نگران سلامتی شما هستم که ماسک میزنم.
محمد گفت: مگه واکسن نزده بودی؟
مجید گفت: مادرم خامِ یه مشت واکسن ستیز شده بود. تا قانعش کردم که با هم بریم واکسن بزنیم طول کشید. اینم بعیده کرونا باشه. با اینکه یه کم کوفتگی دارم.
محمد گفت: مادر خوبن؟ روبراهن؟ نگرانی داشتی بابتِ ناراحتی قلبیش و اینا برطرف شد؟
مجید جواب داد: همون جوری هستن. خیلی فرقی نکردن. با دعای خیر شما بهتر بشن.
محمد گفت: بگو واسم ... از ... چی بود اسمش ... دختره ...
مجید گفت: شبنم؟
محمد گفت: آره ... همین ... شبنم.
مجید گفت: این عکسو ملاحظه بفرمایید.
محمد دید یه دختر نیمه برهنه، کنار سه چهار نفر مرد ایستاده و دارن از روی نقشه، با هم حرف میزنن. محمد گفت: این دختره ... شبنمه؟
مجید گفت: بله. خودشه. اینا هم که دورش هستند، یه عده شون از ایران هستند و یه عده دیگه از کمپانی های غولِ تربیتِ خبرنگارِ بدونِ مرز در دنیان که مستقیما از اسراییل هدایت میشن.
محمد گفت: خب حالا این دختره ... باباش اومده شده هلدینگ ... خودشم داره میاد ایران ... واسه شرکت در جشن! درسته؟
مجید: دعوت نامه رسمی موسسه فیلنامه نویسی رو تو پیجش گذاشت و نوشت «دارم میام پیشتون عشقیا»
محمد گفت: این فتنه است. این دختره فتنه است. شک ندارم.
مجید گفت: میخواستم اجازه بگیرم که بیست و چهاری خودم و تیم دو نفره واحد خواهران، سوارِ کار باشیم.
محمد: موافقم. ببین چی دارم بهت میگم. یه تار مو ازش کم نشه. تمام جیک و پوکش میخوام. لحظه به لحظه ای که ایران هست باید رصد بشه. من تمام ذهنم درگیر حمله امشبه. امشب که بگذره و سپاه بزنه مقرِ غرب و شمال غربِ اینا رو بترکونه، رابطه اینا که الان داخلن، با پشتیبانشون در مرز قطع میشه و بی پدرتر و بی مادرتر میشن. الان واسه خودم هزار جور گرفتاری و برنامه دارم. مجید! این دختره فتنه هستا. حواست بهش باشه ها.
مجید که رنگش داشت زرد میشد، ماسکش جابجا کرد و بهتر گذاشت رو صورتشو گفت: قربان تمام تلاشمو میکنم. ولی وقتی اینجوری میگین، هر کی باشه میترسه. من الان داره دست و پام میلرزه.
محمد گفت: ببین من نمیدونم. از اولش سوژه خودت بوده و الان هم داره سوژه میاد آشیونه. خودت میدونی. هر کاری لازمه بکن. نترس. ولی حواست باشه. ما از حدودا یه هفته دیگه ... ینی سه چهار روز بعد از اینکه این دختره اومد ایران، داستان داریم. اینقدر داستان امسال عجیبه و برنامه ها براش دارن که تو عمر خدمتیم ندیدم...
🔷🔶🔷🔶🔷🔶
ادامه حرفای محمد رو آلادپوش در یک جمع بیان میکرد که سوزان هم کنارش نشسته بود. جمعی پنج نفره متشکل از سران کومله و پژاک و منافقین.
نفرِ کومله گفت: ما حدود سه سال هست که برنامه ریزی کردیم. البته برنامه ما نبوده. برنامه مستقیمی بوده که از موساد و سیا گرفتیم. همه آموزش ها از جمله در آفریقا و جاهای دیگه تماما توسط اسراییل صورت گرفته.
هدایت شده از 🌼 ترنم زندگی 🌼
#همسرداری
🔴 #نماز_زیبا
💠 اگر گاهی همسرمان در خواندن نماز #سستی میکند بهترین روش این است که با روش زبانی به او تذکر ندهیم.
💠 بلکه در اوقات نماز، با آرامش و مهربانی، سجاده زیبا پهن کنیم، خود را با عطر دلخواه همسرمان #معطر کنیم، لباس سفید و مخصوص نماز بپوشیم، با زیبایی و طمانینه و در معرض دید همسرمان (البته بدون قصد ریا) #نماز بخوانیم.
💠 با نماز زیبا، در درون همسرمان #میل و اشتهای به نماز ایجاد خواهد شد.
💠 قبل و بعد از نماز، خوش اخلاقی خود را زیاد کنیم تا اثر #نماز ما، بیشتر شود.
💠 به هیچ عنوان بابت #سستی همسرمان در نماز، با او #بدرفتاری نکنیم چرا که اثر عکس دارد .
•┈┈••✾❀🕊🌸🕊❀✾••┈┈•
°•⊰ @taranomzendegi110 ⊱•°
•┈┈••✾❀🕊🌸🕊❀✾••┈┈•