eitaa logo
خانه مهر
1.9هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
8.5هزار ویدیو
386 فایل
کانال اطلاع رسانی در موضوع مهارتهای زندگی و تربیت فرزند برای ارتباط با مدیر کانال و ارسال مطالب و پاسخ به مسابقات، به این آدرس پیام بفرستید @ab_hasani
مشاهده در ایتا
دانلود
👈 ۴۷۰ 👇 👈 ۱۴۰۲ 👈 ثواب قرائت امروز محضر مبارک علیهاسلام
🗣وقتی که انها دارند با ما صحبت می کنند کاری نکنیم که آنها فکر کنند که ما عجله داریم یا دارند ناراحتمان می کنند، 📛مثلا گاه موقع صحبت همسر بیقرار هستیم، با انگشت هایمان به جایی ضربه می زنیم یا به آنها پشت کردیم یا مشغول خواندن کتاب هستیم. این نوع ارتباط برقرار کردن ناخوشایند به نظر می رسد، 👩‍❤️‍👨ولی با توجه به یکدیگر می توانیم هر لحظه عشق را در فضای خانه منتشر کنیم چون توجه ما یعنی احترام به طرف مقابل .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈خبرنگار ازش میپرسه شما حجابتونو بزار کنار پول بهت میدم جواب دختر بچه
👶 به بچه‌ها اولویت رو یاد بدیم 🔸 بچه‌ها از سن ۴ الی ۶ سالگی باید مهارت‌های سواد مالی رو یاد بگیرن. 🔸 یکی از این مهارت‌ها تشخیص اولویته. کار پدر و مادر اینه که با استدلال به ‌بچه‌ها در پیدا کردن اولویت کمک کنین.  
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💯 *آیا همان‌قدر که آنها بر موضع باطل خود اصرار دارند، ما بر موضع حق خود اصرار داریم؟*
هدایت شده از آینده سازان
‍ 🌷 – قسمت 3⃣ ✅ فصل اول روزهایی که پدرم برای معامله به سفر می‌رفت، بدترین روزهای عمرم بود. آن‌قدر گریه می‌کردم و اشک می‌ریختم که چشم‌هایم مثل دوتا کاسه خون می‌شد. پدرم بغلم می‌کرد. تندتند می‌بوسیدم و می‌گفت: « اگر گریه نکنی و دختر خوبی باشی، هرچه بخواهی برایت می‌خرم. » با این وعده و وعیدها، خام می‌شدم و به رفتن پدر رضایت می‌دادم. تازه آن‌وقت بود که سفارش‌هایم شروع می‌شد. می‌گفتم: « حاج‌آقا! عروسک می‌خواهم؛ از آن عروسک‌هایی که موهای بلند دارند با چشم‌های آبی. از آن‌هایی که چشم‌هایشان باز و بسته می‌شود. النگو هم می‌خواهم. برایم دمپایی انگشتی هم بخر. از آن صندل‌های پاشنه‌چوبی که وقتی راه می‌روی تق‌تق صدا می‌کنند. بشقاب و قابلمة اسباب‌بازی هم می‌خواهم. » پدر مرا می‌بوسید و می‌گفت: « می‌خرم. می‌خرم. فقط تو دختر خوبی باش. گریه نکن. برای حاج‌آقایت بخند. حاج‌آقا همه چیز برایت می‌خرد. » من گریه نمی‌کردم؛ اما برای پدر هم نمی‌خندیدم. از این‌که مجبور بودم او را دو سه روز نبینم، ناراحت بودم. از تنهایی بدم می‌آمد. دوست داشتم پدرم روز و شب پیشم باشد. همة اهل روستا هم از علاقة من به پدرم باخبر بودند. گاهی که با مادرم به سر چشمه می‌رفتیم تا آب بیاوریم یا مادرم لباس‌ها را بشوید، زن‌ها سربه‌سرم می‌گذاشتند و می‌گفتند: « قدم! تو به کی شوهر 💍می‌کنی؟! » می‌گفتم: « به حاج‌آقایم. » می‌گفتند: « حاج‌آقا که پدرت است! » می‌گفتم: « نه، حاج‌آقا شوهرم است. هر چه بخواهم، برایم می‌خرد. »   🔰ادامه دارد....🔰 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همین چند ماه قبل هدفشان را اعلام کرده بودند: «حجاب بهانه است، میخواهیم مفهوم ناموس را از بین ببریم».