داستان #پّرپِروک 🦋💞
#قسمت_هشتم- بخش یازدهم
سال 51 : با چنان هیجانی از روی قلوه سنگ ها می دویدم ؛ گاهی پام سُر می خورد و درد می گرفت ولی اهمیتی نمی دادم ..
رضا نزدیک دریا ایستاده بود و همچنان می خندید ..
نزدیک شدم گفت : خو چرا ای طور عجله داری ؟ ندیدی نزدیک بود زمین بخوری ؟
گفتم : زیاد وقت ندارم اومدم ببینمت و زود برم ..
خنده ی بلند تر ی کرد و گفت : مُو دیدن دارُم ؟
بهش رسیدم در حالیکه سر تا پا خیس عرق بودم و درست مثل این بود که یک سطل آب روی سرم ریختن و نفس نفس می زدم گفتم : خیلی وقته اومدی ؟ ترسیدم زیاد معطل شده باشی ..
گفت : مُو خو حق دارم زود بیام ..تو سی چی عجله داری ؟
از این سئوالش یکه خوردم و سکوت کردم ..
همینطور که جلوش ایستاده بودم به دریا نگاه کردم به اون آب های طلایی و موجهایی که توی نور خورشید می درخشید و انگار برامون طلا با خودش میاورد و برمی گشت به دریا ..نسیم ملایمی که به بدنم و لباس خیسم می خورد خنکای دلپذیری توی وجودم انداخت .. و اینکه رضا کنارم بود این حس رو صد چندان کرد ..
این بار آروم گفت : خو یه چیزی بُگو ..حالت خوبه ؟ ..
زبونم بند اومده بود ..من اصلا با رضا چیکار داشتم ؟..چرا این همه دلم می خواست یکجا باهاش تنها باشم و حرف بزنم ..بازم سکوت کردم ..
گفت : پرپروک از رامسر برات بُگم ؟
گفتم : آره ..به نظرت عجیب نیست ؟ ما چرا این همه با هم روبرو میشیم ؟
داستان #پّرپِروک 🦋💞
#قسمت_نهم- بخش اول
گفت : او شبِ اختتامیه یادته بهت گفتُم بیا؟ ؛ مُو تو گروه بوشهری ها ساز می زدُم ؛
حواسُم به ای بود که تو رو ببینم ..نفهمیدُم چرا دلُم هوای اینو داشت که پرپروک بیاد و ساز مُو روگوش کنه ..
خو نگرانت هم بودُم ..وقتی پیدات نشد حالُم گرفته شد .تا نزدیک خوابگاهت اومُدم ..اما فکر کردُم چی بگُم و چطواز حالت با خبر بشُم ؟نفهمیدم
من ساکت بودم و دلم می خواست تا آخر دنیا همون طور بایستم و رضا با من حرف بزنه ..
دلیلشو نمی دونستم ..
ادامه داد تو مُو رو فراموش کردی ؟
گفتم : اولش نه همش یاد تو بودم یاد خوبی که به من کردی ..یاد اون بارون تند که هر دوی ما رو خیس کرده بود اما کم کم همه چیز از ذهنم رفت ..
ولی تو باعث شدی برم نقاشی رو خوب یاد بگیرم ..اسم کارام رو هم پرپروک گذاشتم ..
استادم می گفت پرپروک یعنی حشره ..
گفتم هر چی رضا گفته .. پروانه یا سنجاقک منم قبول می کنم ..
گفت : تو حرف مُو رو قبول داری ؟
گفتم: آره من به تو اعتماد دارم ..دلیلشو نمی دونم ولی به نظرم آدم خوبی هستی ..
گفت : ممنون ..تو سی مُو مثل ای درگه هستی ..
گفتم : درگه ؟
گفت دریا ..زمانی که میرُم تو دل دریا همه چی یادُم میره ..برای مو دنیا همون جاست ..وقتی تور ماهیگیری رو می کشیم ..و دسته های بزرگ ماهی توش وول می زنن چقدر از ای دنیا دور میشم ..و هر بار فکر می کنم گنجی بدست آوردم و غرق در لذت میشُم ..
برا همی درس رو ول کردُم و رفتم دریا تا زندگی کنُم ..
#ناهید_گلکار
6.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خانمهای متاهل این کلیپ رو حتما ببینید👌
https://eitaa.com/khaneyesabz02
#سلامامامزمانم ✋
صدها گله پيش يار بردن عشق است
با عشق تو چوب طعنه خوردن عشق است
ای قلب تپنده ی جهان يا مهدی(عج)
يکبار تو را ديدن و مردن عشق است
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
#لَـیِّنقَـلبیلِوَلِیِّاَمرِک
https://eitaa.com/khaneyesabz02
#پیامهای_شما👌🌸
متاسفانه هر چه علم پیشرفت میکنه آدمهای نزدیک دورتر میشن و آدمهای غریبه و دور نزدیکتر😔
و این نتیجه ی پیشرفتِ علمی هست که در کنارش فرهنگ سازی از دستاوردهاش نمیشه❌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی از کلیپهایی که خیلی دوستش دارم😍❤️❤️❤️
https://eitaa.com/khaneyesabz02
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بالاخره مشکل تو ماشین مادر شوهر جلو بشینه یا عروس حل شد😅
https://eitaa.com/khaneyesabz02
9.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آیه الکرسی رو به نیت سلامتی و فرج امام زمان بخونیم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🤲🌸🌸🌸
╭═━⊰🍃🌼🍃⊱━═╮
🆔@khaneyesabz02
╰═━⊰🍃🌼🍃⊱━═╯
امام زمان 083.mp3
3.27M
✍️ما تـمام می کنیم؛
فصــلِ انتــظار تــو را....
✨مــن، تـــو، او ....
مـــا می شویم!
و دنیا را برای آمدنت، آماده میکنیم