میگن‌روضہ‌دل‌مُردگیہ میگن‌گریہ‌افسردگیہ . .🥲💔 #مهدی‌رسولۍ

اشک آغازجنون است،تماشاسخت‌است دیدن‌بغض‌علی‌درغم‌زهراسخت‌است‌💔 #فاطمیه

نمیدونم کجای دنیایی ولی هروقت رسیدی آخر خط یادت بیار که اسم یکی از سوره هاش "فاتحه" است.. یعنی آغاز گر و گشاینده...🤍🌱:)'

صاحب قبر بی نشون سلام مادر:)💔 #حاج‌مهدی‌رسولی #فاطمیه🖤

❤️🌷

بزرگی‌میگفت↓ تکیه‌کن‌به‌شہـداء شہـداءتکیه‌شان‌خداست اصلا‌کنارگل‌بنشینی‌بوی‌گل‌میگیری پس‌گلستان‌کن‌زندگیت‌را‌با‌یادشہـدا✨ ‌❣با‌شہـداءتا‌به‌قیامت‌(:🌷

این‌روزا‌حالم‌یجوریه‌ڪہ‌ چشمام‌رومیبندم... و‌از؏مق‌جانم‌خطاب‌بہ امام‌حسین‌میگم🫀؛ -اصلا‌خبر‌دارےڪھ‌از‌دور؎ داࢪم‌دق‌میکنم!(:💔 هرشب‌باعکس‌ڪࢪبلات‌یه‌گوشه‌‌هق‌هق‌‌میکنم!

هوالمحبوب!

بگذار دنیا برای اهلَش بماند... #وقت‌بخیر‌اهالی‌🖐🏼🪴

رفقا! یک کیلو شدنمون مبروک😅🤍🙃1k

بسیج لشڪࢪ مخلص خداست:) پ.ن:هفته بسیج رو خدمت اونایی که بهشون میگن ساندیس خور تبریک میگم اون ایدی هم ایدی خودمه و از کانال دیگه ای این عکس برنداشته شده خودم گرفتم

کی گفته ما ضعیفه ایم!اونا اشتباه تلفظ میکنن ما ظریفیم نه ضعیف😎 پاش بیوفته از صدتا مرد مرد تریم! حضرت آقا فرمودن انقلاب رو خانوم ها به اینجا رسوندن💪

و خداروشکر دیشب اولین اشک فاطمیه امسالم ریخته شد🙂💔 خداروشکر زنده موندیم امسالم🥺

بسیجی بودن یعنی اینکه خودت باید به خودت هفتتو تبریک بگی😞😂 همینقدر مظلوم🥺

اخ‌مادرم:)

- زهرا اناعلی:) #فاطمیه _ https://eitaa.com/joinchat/32113223C36cfe03e11

خب خب دیگه پاشیم بریم

-

-

عـشق‌یَعنے‌دَرمیـٰان‌غصہ‌هاے‌زندگۍ، یڪ‌نَفرباشدکہ‌آرامٺ‌کُند✨🕶!' ‹این‌انقلـ🇮🇷ـاب‌وصلہ‌بہ‌ظہوࢪمولـ✌🏿ـا›

تمام‌ نرگس‌هاۍ دنیا هم‌ که‌ یك‌ جا جمع‌ شوند، هیچ‌ نرگسے بوۍ یوسف‌ِ زهرا رانمیدهد!..✨ #اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج

مادر‌دو‌بخش‌است: «ما»‌و«در»وقصه‌یتیمی‌مااز کنار«در»شروع‌شد🖤!! #فاطمیہ

به آقای بهجت گفت : نَفْسم خیلی اذیت می‌کنه.. چی کار کنم ؟ گفتند : شکایتش ُ پیش ِ #امام_زمان (عـج) کن!

میگفت‌یه‌جوری‌گریه‌کن‌ که‌‌وقتی‌ردمیشن‌متوجه‌بشن‌ مادرما۱۸سالش‌بوده:)💔

من میترا نیستم » بعد از انقلاب و جنگ، دخترم دیگر نمی خواست میترا باشد. دوست داشت همه جوره پوست بیندازد و چیز دیگری بشود؛ چیزی به اراده و خواست خودش، نه به خاطر من ، جعفر یا مادربزرگش. اینطور شد که اسمش را عوض کرد. اهل خانه گاهی زینب صدایش می کردند اما طبق عادت چند ساله اسم‌میترا از سر زبانشان نمی‌افتاد. زینب برای اینکه تکلیف اسمش را برای همیشه روشن کند یک روز ، روزه گرفت و دوستان هم فکرش را برای افطار به خانه دعوت کرد. می خواست با این کار به همه بگوید که دیگر میترا نیست و این اسم باید فراموش شود…