eitaa logo
خاطرات سمی خواستگاری
69.4هزار دنبال‌کننده
971 عکس
407 ویدیو
8 فایل
🖐️خاطرات خواستگاری خودتون رو برای ما ارسال کنید 👈ادمین @admin_khastegarybazi کانال دوم به نام ناشناس‌های ازدواجی https://eitaa.com/joinchat/569574085C8be2fd5c89 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/224199022C2753a108e9
مشاهده در ایتا
دانلود
یه خواستگار داشتم که از همون جلسه اول جوابم منفی بود ولی ب اصرار خانواده و مخصوصا معرف ک دامادمون بود باهاش ۵ جلسه بیرون رفتم انقدر ادم خوبی بود ک بعد از جلسه چهارم گفتم دیگه هیچ بهونه ای نمیتونم بیارم هربار یه کافه میرفتیم جلسه پنجم رفتیم کافه...نشستیم و یک ربع نگذشته بود ک یه خانومی اومد بالا سر این آقا و با حرص گفت میخوای واقعا اینو بگیری؟؟؟این منظورش من بودم😆😆 منم متعجب و منتظر جواب اقا بودم اونم عصبانی بلند شدو گفت آره از حرص توام باشه اینو میگیرم!!!😳😳😳 و بلند شدو رفت.... بعدا فهمیدم اقا عاشق این خانم بوده و پدر خانم رضایت ب ازدواجشون نداشت اقا هم برای اینکه حرص این خانم رو دربیاره منو هر جلسه میبرده پاتوق خانم!!! واقعا فکر نمیکردم روزی چنین اتفاقی برام بیفته کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi
یه خواستگار اومد از همسایه ها دو تا خیابون فاصله بود با خونه ما اومدن همو دیدیم پسند شد قرار بود ساعت هفت با خانواده بیان خواستگاری همه کارها انجام شد و دیگه نیم ساعت قبل هفت همه مرتب و نشسته بودن و البته من با استرس بسیار شدیدتو اتاق راه میرفتم هر دقیقه برام یک ساعت بود ساعت شد هفت نیم و نیومدن تاصبر کردیم هشت و هشت و نیم نُـــه تماس گرفتیم جواب ندادن بساط شام پهن کردنگیم همه هم عصبانی بودن مخصوصا پدرم، گفتیم حتما افتاقی افتاده ساعت ده نیم بود درب زدن پدرمم رفت دید اومدن چاره ای نبود راه دادیم اومدن عذرخواهی کردن که ببخشید پدر آقا داماد سرکار بودن مشتری داشتن حالا کی روز جمعه😡😒 خلاصه همه چی اوکی بود ما عذرخواهیشون رو پذیرفیتم فرداش قرار بود بریم آزمایش اونجا خیلی بهش گله کردم گفت پدرم همینجوره راستشو بگم گفته بزار دیر بریم فک نکنه خیلی هولیم 😳😳 منم هاج واج موندم و البته جواب آزمایش‌هامون هم بهم نخورد و کلا قضیه منتفی شد کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi
یکی از بستگان رو مثلا به عنوان بزرگ تر با خودمون برده بودیم جلسه بله برون ، یهو رو کرد به پدر دختر گفت طناب بلند دارید تو خونه 😏 همه جمع اینطوری شدن 😳 پدر عروس گفت بله میشه تو انباری پیدا کرد مگر اتفاقی افتاده ؟؟ این فامیل ما یه اشاره ای به قندون نیمه پر خونه کرد و گفت می‌خوام طناب بندازم برم ته قندون یه قند بردارم با چایی بخورم 😒😐😏 نصف جمعیت از خنده منفجر شدن و نصفی هم سرخ و خجالت زده حالا خدارو شکر تونستیم با شوخی و خنده بحث رو جمع کنیم اما معلوم بود خیلی به خانواده دختر برخورده بود و فضا مستعد بهم خوردن مراسم شده بود 😶😶 کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi
یه دوستی دارم تعریف میکرد، میگفت یبار رفته بودم خواستگاری اینقد جمعیتمون زیاد بود، بابای عروس گفت با کتری نمیشه به اینا چایی داد وایسین من برم سماور حسینیه رو بردارم بیارم 😐 کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi
یکبار خواستگاری داشتم که بعد از دو جلسه بهشون پاسخ منفی داده شد اما بدلیل اصرار زیاد گفتند که اجازه بدید ما یک جلسه دیگه داشته باشیم. از اونجایی که پیش بینی می شد که در مورد موضوعی نظر دو خانواده یکسان نبود پاسخ منفی داد شده بود. بعد از اینکه اومدند مادر آقا بخاطر اینکه در موردی با خانواده بنده هم نظر نشدند موقع خداحافظی به بنده گفتند حیف دختر به این خوبی که در چنین خانواده ای هستند😔😢... کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi
ما پارسال یه خواستگار رو راه دادیم منزل اولین بار مادر پسر و خواهر هاش اومدن دفعه دوم هم پسر و مادرش باهم صحبت کردیم ظاهرا که همه چی خوب بود. بعد از حدودیک هفته انتظار برای جواب از ناحیه اونا (چون من تو حوزه باخواهرش هم کلاس بودم)یک روز خواهرش تو حوزه منو کنار کشید و گفت ما استخاره گرفتیم و خوب نیومده از اونطرف مادرش زنگ زد به مادرم همین حرفو گفتن. واسه من سنگین بود که خواهرش به من این جواب رو گفت وخیلی دلم شکست. خب اگر استخاره هم کردید نیاز نیست دلیل رو بگید. البته من که اینطور نیستم منتهی شاید یه دختر یا پسری که از طرف خوشش اومده باشه وقتی شما میگید ما استخاره کردیم و خوب نیومده ممکنه طرف تو ذهنش این سوال پیش بیاد چرا خدا همچین کاری رو با من کرده کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi
در ارتباط با بی اخلاقی یکی از طرفین در خواستگاری، از همین گروه معرفین خودتون، یکی از خانمها لطف کردند و یک آقایی رو برای برادرزاده من معرفی کردند. با وجود اینکه خانواده ما شدیدا طرفدار ازدواج سنتی و تشکیل جلسه اول و اولین دیدار در منزل دخترخانم هست، به درخواست آقای خواستگار و چون خانوادشون در شهر دیگری بودند، قرار شد دختر و پسر خودشون با هم صحبت کنند و بیرون از منزل قراری گذاشته بشه و همدیگه رو ببینند. طی 3 هفته چت کردن خیلی محدود و فقط در حد تنظیم قرار ملاقات، آقای خواستگار بارها و بارها قراری تنظیم میکردند و هر بار خودشون یکی دو شب قبلش به بهانه ایی کنسل میکردند! و البته دختر خانم برای هر قراری که تنظیم میشد، برنامه ریزی میکردند و یا برنامه خودشون و حتی خانوادشون رو جابجا میکردند که به قرار برسند، مثلا یکبارش یک سفر خانوادگی رو لغو کردند و در کمال ناباوری آقا پسر شب قبل از قرار پیام دادن که من اومدم سفر، و قرار فردامون کنسله چون من نمیرسم بیام! و خلاصه بعد از گذشت بیش از 20 روز، و بدون هیچ صحبت و چت مؤثر در شناخت، و بعد از کلی قرار کنسل شده، دخترخانم این برخورد رو بی اهمیتی و بی احترامی به خود تلقی کرد و از ادامه روند منصرف شد! کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi
آقایی رو در شهر خودشون، کسی معرفی کرده بود تا با هم آشنا بشن. و فقط اطلاعات اولیه ای از هم رو داشتن. آقا پسر پیام میدن تا قرار حضوری رو تنظیم‌ کنن و با دوستم صحبت کنن دوستم هم پاسخ میدن خوبه موافقم. آقا پسر بلافاصله پیام میدن حالا اگر موافقین با هم یه تماس تصویری هم بریم اگر تصویر اوکی بود بعد بریم قرار حضوری چون هزینه ی حمل و نقل میفته رو دستمون😳😳😳 کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi